معروف است که زنان ژاپنی بدنهایی لاغر، بدون چربی و سالم دارند. اگرچه به طور حتم ژنتیک در این قضیه نقش دارد، اما بسیاری ادعا میکنند رسمِ صبحگاهی آنها در این میان بیتأثیر نیست. به طور خلاصه، بیشتر زنان ژاپنی بلافاصله بعد از بیدار شدن از خواب، آب مینوشند.
این رسمِ صبحگاهی که در حال حاضر در فرهنگ ژاپنی ریشهی عمیقی پیدا کرده است، در حقیقت نوعی آب درمانی محسوب میشود که فواید آن از نظر علمی برای درمان برخی بیماریهای بدن به اثبات رسیده است. از آنجا که ژاپن برخلاف بسیاری از کشورهای غربی آنچنان با مشکل چاقی و دیابت روبهرو نیست، شاید بد نباشد برای داشتن زندگی سالم نکاتی از سبک زندگی آنها بیاموزیم.
با توجه به اینکه آب ٪۷۰ بدن را تشکیل میدهد بنابراین، برای سرحال و سرپا نگه داشتن بدن جهت انجام درست کارها به آن نیاز داریم. زمانی که آب مورد نیاز بدن به قدر کافی تأمین نشود عواقب طولانیمدت و کوتاهمدتی برای سلامتی در پی خواهد داشت.
نرسیدن آب کافی به بدن در طولانیمدت ممکن است به رماتیسم مفصلی، میگرن، گلودرد، ورم مخاط روده بزرگ، سوءِهاضمه، فشارخون بالا، چاقی، بواسیر (بیماری مقعدی)، سرطان سینه، سل ریوی، سنگ کلیه، سینوزیت و سرطان رحم منجر شود. نوشیدن آب بعد از بیدار شدن و در طی روز، به بدن کمک میکند از این بیماریها دور بماند.
آبدرمانی روشی اثبات شده برای درمان اختلالات بدن، اختلالات قاعدگی و ناراحتیهای مزمن چشمی است. همچنین، بعد از دنبال کردن آبدرمانی شما در تمام طول روز احساس سرزندگی و سلامتی خواهید داشت.
عکس مشهور و همهگیر شده پسر، هزینه پیوند کلیه یک پدر را تأمین کرد!
به گمانم کمتر کسی باشد که این عکس را ندیده باشد. این عکس در سال ۲۰۰۷ گرفته شده بود و خیلی زود در اینترنت همهگیر شد و تبدیل به سمبل اهتمام و تلاش برای موفقیت شد. فرنگیها اسم این پسر را گذاشتند Success Kid. روی همین عکس سخنان قصار و نقلقولهایی از افراد مشهور به کرات درج شده و در شبکههای اجتماعی و سایتها قرار داده شده است. این عکس متعلق به پسرکی به نام سام گرینر است. اما پدر همین پسر در سال ۲۰۰۶، دچار ناراحتی کلیوی شد و از سال ۲۰۰۹، به دنبال شدت یافتن ناراحتی، مجبور به دیالیز شد. پزشکان به او پیوند کلیه را پیشنهاد کردند، اما آنها توانایی مالی، تأمین هزینه را که حدود ۷۵ هزار دلار در آمریکا میشد، نداشتند. تا اینکه آنها صفحهای در سایت gofundme درست کردند و تقاضای کمک همگانی کردند و خوشبختانه در زمانی کوتاه نزدیک به صدهزار دلار کمک جمعآوری شد. سام الان ۸ ساله است، چه کسی فکرش را میکرد که یک ژست اتفاقی او در کنار دریا، روزی بتواند جان پدرش را نجات بدهد!
شرکتهای بزرگ و شناخته شده همیشه از یک تجارت کوچک و خرد کار خودشان را آغاز کردهاند؛ یک کار گروهی که با ایده خوبی همراه میشود و به سرعت رشد میکند و شناخته میشود.
شرکتهای تکنولوژی در این میان شاید معروفترین داستان را دارند که اغلب از یک گاراژ خانگی کلید میخورد و خیلی زود به یک شرکت معروف تبدیل میشود. همین داستان شیرین موفقیت شرکتهای تکنولوژی است که این روزها استارتآپهای این حوزه را به حضور پررنگتر تشویق میکند.
در همین راستا مجله فورچون به تازگی به بررسی تیمهای کاری کوچکی که در پشت موفقیت شرکتهای بزرگ امروز قرار داشتهاند، پرداخته و در نهایت موفقترین و موثرترین تیمها را معرفی کرده است. در واقع موثرترین بنیانگذاران و موسسان شرکتها آنهایی هستند که با شجاعت و صبر زیاد توانستهاند ایدهشان را دنبال کنند و بالاخره با نوآوری آن را به یک تجارت موفق تبدیل کنند. در اینجا میتوانید با این تیمهای موفق آشنا شوید.
این شرکت با تلاش «وینود خوسلا»، «اسکات مکنلی»، «اندی بچتولشیم» و «بیل جوی» تاسیس و راهاندازی شد. این شرکت که توسط گروهی از دانشجویان دانشگاه استنفورد راهاندازی شد، در دهه 1990 به قهرمان دنیای کامپیوترهای ورکاستیشن تبدیل شد تا جایی که آنها شعار خود را اینطور انتخاب کردند: «ما نقطهای در دنیای دات کام هستیم.» اما در پایان بحران دات کام در این دوران، بسیاری از شرکتها و تجارتهای مبتنی بر تکنولوژیهای Sun Microsystems دچار مشکل شدند. در نهایت این شرکت با قیمتی حدود 3/7 میلیارد دلار توسط شرکت نرمافزاری بزرگ اوراکل خریده شد. موسسان Sun Microsystems که دیگر در دنیای تکنولوژی شناخته شده بودند، با این خرید ثروت زیادی بهدست آوردند. خوسلا شرکت سرمایهگذاری شخصی خودش را راهاندازی کرد. جوی و بچتولشیم در زمینه سرمایهگذاری فعالیت میکنند (البته بچتولشیم یکی از سرمایهگذاران اولیه شرکت گوگل هم بوده است) و بالاخره مکنلی یک شرکت نظرسنجی اجتماعی- رسانهای را به نام Wayin راهاندازی کرد.
Netscape: «مارک اندرسون» و «جیمز اچ کلارک» این شرکت را راهاندازی کردند. این دو سعی کردند با سرمایهای اندک، یک تجربه مدرن از وبگردی را برای افراد ایجاد کنند. در سال 1994 آنها یک مرورگر اینترنتی را با نام Mosaic Netscape یا Netscape Navigator معرفی کردند
که اولین مرورگر اینترنتی با عرضه عمومی محسوب میشد. Netscape در سال 1999 توسط شرکت AOL و با قیمت 10 میلیارد دلار خریده شد. کلارک شرکت Healtheon را تاسیس کرد که بعدها با شرکت WebMD ادغام شد. اندرسون هم با همراهی «بن هورویتز» شرکت سرمایهگذاری بزرگ Andreessen Horowitz را تاسیس و راهاندازی کرد.
این شرکت بزرگ و شناخته شده را «ویلیام دورانت» و «چارلز استوارت موت» تاسیس کردند. یکی از بزرگترین شرکتهای خودروسازی جهان فعالیت خودش را از بیش از یک قرن پیش با برند بیوک شروع کرد. دورانت سعی داشت به امنیت و کیفیت ساخت خودروها توجه بیشتری بکند و بالاخره متوجه شد که این بازار پتانسیل خوبی برای ورود مدلهای پیشرفته و ارتقا یافته را دارد. تا سال 1910 این شرکت توانست شرکت Oldsmobile را خریده و برند Cadillac و Chevrolet را راهاندازی کند تا سرانجام با فعالیت موثر 70 ساله تا سال 2008 بهعنوان یکی از موفقترین خودروسازان دنیا شناخته شود.
غول نرمافزاری جهان را «بیل گیتس» و «پل آلن» تاسیس کردند. بدون فعالیتهای این دو نفر این روزها کامپیوترهای شخصی نمیتوانستند به این شکل وجود داشته و مورد استفاده قرار بگیرند. آلن و گیتس که از دوره کودکی با یکدیگر دوست بودند در سال 1975 مایکروسافت را بعد از نوشتن یک زبان برنامهنویسی برای میکروکامپیوتر Altair 8800، راهاندازی کردند. هر چند آلن هشت سال بعد از آن از این شرکت جدا شد، اما نتیجه همکاری این دو نفر به تولید مهمترین نرمافزار کامپیوترهای شخصی یعنی ویندوز منجر شد که حتی این روزها هم حاکمیت بازار کامپیوترهای شخصی را در اختیار دارد. پل آلن اما همچنان سعی میکند با شرکت سرمایهگذاری خودش یعنی Vulcan Capital حضور موثری در دنیای تکنولوژی داشته باشد. بیل گیتس هم با تاسیس بنیاد بیل و ملیندا گیتس در زمینه کارهای بشردوستانه فعالیت میکند. این درحالی است که گیتس به درخواست «ساتیا نادلا» مدیرعامل جدید مایکروسافت سعی دارد نقش خودش را در مایکروسافت پر رنگتر کند.
این شرکت معروف توسط «الون ماسک»، «پیتر تیل»، «مکس لوچین»، «لوک نوسک» و «کن هاوری» تاسیس و راهاندازی شد. آنها این شرکت فعال را در زمینه خدمات پرداخت اینترنتی در سال 1998 تاسیس کردند که به سرعت تعداد کاربران آن بهخاطر ارائه روشی برای پرداخت آنلاین در وب سایت خرده فروشی eBay افزایش پیدا کرد. با این اوصاف هیچ تعجبی نداشت که eBay این شرکت نوظهور را با قیمت 5/1 میلیارد دلار بخرد تا PayPal همچنان عنوان سریعترین شرکت در حال رشد در مجموعه eBay را در اختیار داشته باشد. حالا ماسک در شرکت Tesla مدیریت یک تولیدکننده خودروهای الکترونیکی را در دست دارد؛ درحالی که تیل بهعنوان یک سرمایهگذار در استارتآپهای تکنولوژی حضوری فعال دارد و رد پایش در شرکتهایی مانند فیسبوک هم به چشم میخورد.
این شرکت را «ایوز گیلموت»، «کلودگیلموت»، «مایکل گیلموت»، «جرارد گیلموت» و «کریستین گیلموت» تاسیس کردند. برادران گیلموت در سال 1986 این شرکت تولیدکننده و توسعهدهنده بازیهای ویدئویی را در یک مزرعه کوچک در فرانسه راهاندازی کردند. این شرکت با امضای قرارداد همکاری با شرکتهای بزرگی مانند Electronic Arts به سرعت تجارت خودش را به کشورهای دیگری مانند آمریکا و انگلستان گسترش داد. Ubisoft حالا 29 استودیو توسعه بازی را در 19 کشور جهان در اختیار دارد و به عنوان سومین تولیدکننده بازیهای ویدئویی در جهان شناخته میشود. همه پنج برادر گیلموت همچنان در شرکت Ubisoft فعالیت میکنند.
این شبکه اجتماعی محبوب را هم «جک دورسی» همراه با «اوان ویلیامز»، «بیز استون» و «نوا گلاس» تاسیس و راهاندازی کردند. آنها در ابتدا هیچوقت فکر نمیکردند که این میکروبلاگ کوچک بتواند روزی به یک شرکت بزرگ و سودآور تبدیل شود. این شبکه اجتماعی به خاطر ساختار ساده و کاربردیاش، خیلی زود طرفداران زیادی در سرتاسر دنیا پیدا کرد. دورسی که مدیرعامل شرکت Square هم هست، رئیس هیاتمدیره Twitter است. ویلیامز حالا استارتآپ خودش را با نام Medium دارد و استون هم بهتازگی کتابش را با نام «چیزهایی که یک پرنده کوچک به من یاد داد» منتشر کرده است.
محبوبترین و بزرگترین موتور جستوجوی اینترنتی دنیا توسط «لری پیج» و «سرگئی برین» راهاندازی شد. گوگل حالا یکی از مهمترین اجزای اصلی افسانه سیلیکون ولی است که توسط دانشجویان دوره دکترای دانشگاه استنفورد که در خوابگاه با یکدیگر آشنا شده بودند، تاسیس شد.
این غول دنیای تکنولوژی حالا بیش از سی هزار محصول متنوع از ابزارهای تبلیغات آنلاین گرفته تا خودروهای بدون راننده دارد. در زمان تاسیس این شرکت، پیج و برین تصمیم گرفتند سمت مدیرعاملی را به «اریک اشمیت» واگذار کنند که حالا بهعنوان رئیس هیاتمدیره در این شرکت فعالیت میکند. پیج که در آن زمان مدیر بخش محصولات بود، از سال 2011 بهعنوان مدیرعامل فعالیت میکند و برین مدیریت آزمایشگاه تحقیقاتی Google X را که درباره تکنولوژیهای آینده فعالیت میکند، به عهده دارد.
این روزها بسیاری از مردم تحت فشار استرس هایی هستند که تأثیر منفی بر زندگی و مثبت اندیشیشان دارد.
گاهی افراد اهمیت مثبت اندیشی را از یاد می برند و این ها درست همان افرادی هستند که همیشه در حال حل مشکلات خود در محیط کار و خانه هستند و این ناراحتی ها و استرس ها لحظه به لحظه ذهنشان را مسموم می کند.
این ساز و کار به صورتی است که شخص خودش متوجه نمی شود. اگر شما هم در چنین شرایطی به سر می برید لیست ۱۰ تایی زیر از ناراحتی های روزمره که مثبت اندیشی ما را نشانه می رود حتماً در مورد شما نیز صادق است. بگذارید ببینیم چه افکار مزاحم و بی فایده ای می توانند بر تفکرات مثبت شما تأثیر بگذارند و نیز راه حلی برای پایان دادن به آن ها بیابیم.
۱- کمبود وقت : برای تکمیل پروژه ها، خرید، تماس با خویشاوندان و … . در کل می توان گفت این لیست بی پایان است. هجمه ی بی وقفه ی امور زندگی مانع انجام وظایف شخصی و شغلیمان می شود و در نتیجه همیشه استرس و نگرانی آن ها را داریم و نمی توانیم مثبت اندیش باشیم.
راه حل: همواره سعی کن اوقاتی را به خانواده، خودت، تفریح و … اختصاص دهی. این کار می تواند موجب آرامش شود و تو را از بند فکرهای منفی رها کند.
۲- رقابت: این روزها همه در حال رقابتند. همه می خواهند بهترین باشند. و افراد در این پیکار شخصیت، شأن و مثبت نگریشان را فراموش می کنند. دروغ، خیانت و … رواج می یابد.
راه حل: اندکی صبر کن و به جایگاهی که در آن قرار داری فکر کن. کجایی؟ چه کاره ای؟ هدفت چیست؟ آیا همین ها کافی هستند؟ راضیت می کنند؟ ادامه نده و فکر کن ببین مهم ترین ها در زندگیت چه چیزهایی هستند.
۳- نمی توان چندین کار را با هم انجام داد: نمی توان از یک انسان معمولی انتظار داشته باشیم مانند جولیوس سزار بتواند حداقل سه کار را در آن واحد مدیریت کند. در کل ذهن انسان در لحظه می تواند تنها بر یک عمل متمرکز شود و انجام چند کار در یک زمان خلاقیت و کیفیت کار و نتایج آن را کاهش میدهد. همه ی این ها باعت بروز استرس و نگرانی می شود.
راه حل: اولویت تعیین کن. هر کاری به نوبت. این بهترین راه برای انجام کارها است.
۴- ثروت و پول: حتی اگر پولدار و ثروتمند باشی باز هم همیشه نگران آن هستی. انسان ها به دنبال ثروت و جاه همه چیز را فراموش می کنند، دچار افسردگی می شوند و همواره مضطرب و پریشانند.
راه حل: همواره به خاطر داشته باش پول وسیله است نه هدف. سعی کن کمتر به پول فکر کنی و به لذت های دیگر در زندگی بپردازی.
۵- پیری: امروزه مسئله ی جوانی چه به طور طبیعی و چه در نتیجه ی عمل های جراحی زیبایی و … بسیار مهم و حیاتی به نظر می رسد. مردم بر این باورند که افراد جوان تر الزاماً موفق و شاد هستند و به همین دلیل با اولین چین و چروک ها حتی در ۲۵ سالگی می ترسند و غصه می خورند.
راه حل: داشتن چهره ای مثبت راهی خوب برای زیبا به نظر رسیدن است. اگر انسان مثبت گرایی باشید حتماً همه دوستت خواهند داشت.
۶- آگاهی: در ذهن یک شخص امروزی این باور عمومی وجود دارد که داشتن اطلاعات و آگاهی یعنی موفقیت. به همین دلیل افراد همیشه نگران اخباری هستند که فرصت نکرده اند بشنوند، بخوانند و پیگیری کنند.
راه حل: بپذیر که نمی شود همه چیز را در دنیا بدانی. باید تنها به دنبال اطلاعاتی باشی که به دانستن آن نیاز داری و البته به دنبال اخبار بد که موجب افسردگی می شود نباش. گاهی دست از سر اخبار بردار!
۷- هنجارهای زندگی: برخی افراد نگرانند که مبادا شیوه ی زندگیشان غلط باشد. وقتی نگران شباهت های زندگیمان با دیگران هستیم برخی از امور مانند علایق شخصی و اصالتمان را از دست می دهیم.
راه حل: آن چه دیگران می گویند و می اندیشند را فراموش کن. وقتی نگران تفکرات همکاران و همسایه ها و اقوام هستی ممکن است اندیشه ها و اعتقادات خودت را از یاد ببری.
۸- عشق: طبیعت بشر به گونه ای است که همیشه دلواپس عشقش است. وقتی عاشق نیستی و از تنها ماندن می ترسی، وقتی عاشقی و می ترسی عشقت را از دست بدهی و نیز زمان هایی که در سوگ عشق پیشینت زانوی غم بغل گرفته ای.
راه حل: مطمئناً عشق احساس فوق العادهی در انسان ایجاد می کند اما وجود یا عدم وجودش به آرزوها و افکار انسان وابسته نیست. آرام و آسوده به زندگیت برس و نگران آن نباش و آن گاه خواهی دید که همه چیز درست می شود و خود به خود به پیش می رود.
۹- تصادفات: روزانه از طریق تلویزیون چندین خبر ناگوار و منفی درباره ی درباره ی حملات مختلف، تصادفات رانندگی، سقوط هواپیماها و بلایای طبیعی به گوش افراد می رسد و به همین خاطر است که آنها همیشه نگران چیزهایی هستند که شاید اتفاق بیافتند.
راه حل: سعی کن مثبت باشی و به چیزهای خوب فکر کنی. با ترسیدن چیزی حل نمی شود پس از زمان حال لذت ببر و حضور ذهن داشته باش. اجازه نده اخبار بد باشند که ذهن تو را کنترل کرده و جهت میدهند.
۱۰- آب و هوا: شاید خنده دار باشد ولی تنها گزارشگران، خلبان ها و زمین شناس ها نیستند که درباره شرایط آب و هوایی نگرانند. اگر آماری از خواندن و دیدن و شنیدن اخبار آب و هوا توسط افراد عادی داشته باشیم می فهمیم که مسئله ی آب و هوا برای عده ی زیادی از مردم یک مسئله ی جدی و نگران کننده است.
راه حل: چیزی به نام هوای بد وجود ندارد. سعی کن انواع آب و هوا را امتحان کنی و نگران برف و باران و باد نباشی.
نتیجه: همه ی این ترس ها ممکن است در زندگی روزمره ی شما نیز وجود داشته باشد و شما متوجه سمی که به ذهنتان وارد می کنند و نیز تداخل آن ها با افکار مثبتتان نباشید. در دنیای مدرن افراد عادت کرده اند لزوم وجود اندیشه ها و اعمال مثبت و مثبت نگری را فراموش کنند.
ممانعت از این نگرانی ها کار ساده ای نیست. فقط باید کمتر به آن ها فکر کنی تا اثراتشان کمتر شود. به یاد داشته باش که مثبت اندیشی کلید شادی و موفقیت در زندگی است. به استقبال افکار مثبت برو و اجازه نده نگرانی های غیر ضروری سلامت و سعادتت را به خطر بیاندازند.
5 راه حل روانشناسان
برای 5 مشکل همسران
شاید شنیده باشید که افراد متاهل در مقایسه با افراد مجرد، از سلامت جسمی و روانی بالاتری برخوردارند. اما اختلافات زناشویی، باعث می شود که سلامت زن و شوهر هم به خطر بیفتد…
.
اگر ازدواج بدی دارید، نقش استرسی که دچار آن هستید را دست کم نگیرید. اگر روابط روزمره تان پر از استرس، دعوا یا بی محلی به همسرتان است، هر روز سلامت تان را در معرض خطر قرار می دهید. برخی از زوج ها نمی توانند بر این استرس ناشی از مشکلات روابط شان غلبه کنند. به عنوان نمونه در مواردی که یکی از طرفین فاقد حس همدلی نسبت به همسرش است یا خشونت جسمی نسبت به او اعمال می کند. اما در اغلب زوج ها امید به غلبه بر این استرس وجود دارد، حتی اگر سال ها از هم دلخور باشند و به هم آسیب رسانده باشند. در زیر به ۵ مورد از شایع ترین عاداتی که در ازدواج های بد وجود دارد و چگونگی غلبه بر آنها اشاره می شود:
۱) خودخوری و همه چیز را درون خود نگاه داشتن:
هر زوجی با چالش هایی روبه رو است اما اگر در مورد این مشکلات با همسرتان صحبت نکنید، تنش ناشی از این اختلاف زناشویی و فاصله پیدا کردن میان شما افزایش خواهد یافت.افرادی که در خانواده هایی بزرگ می شوند که در مورد بیان مشکل شان با دیگران به راحتی با یکدیگر ارتباط برقرار کرده اند. به راحتی می توانند به نحوی سازنده با همسرشان صحبت کنند اما بسیاری از افراد در دوران کودکی، این مهارت های ارتباطی را نیاموخته اند و نیاز به ابزارهایی دارند تا بتوانند درباره موضوعات حساس به طریقی ایمن سخن بگویند.
▪ چطور این مشکل را حل کنیم: مهارت های ارتباطی تان را بهبود بخشید. برای این کار می توانید به کتاب هایی که در این مورد نوشته شده اند، رو بیاورید. مشاوران ازدواج یک گزینه خوب دیگر است. البته باید توجه داشته باشید مشاور ازدواجی را انتخاب کنید که بتواند به طور موثری مهارت های ارتباطی را به شما بیاموزد.
۲) به حرف هم گوش ندادن:
هرکسی می خواهد حرف هایش شنیده شود اما همسران در ازدواج های دچار مشکل اغلب به نحوی درست و موثر به یکدیگر گوش فرا نمی دهند. هنگامی که درست به حرف های یکدیگر گوش نمی دهیم، با شنیدن یک کلمه تحریک می شویم و از ادامه بحث سرباز می زنیم. هنگامی که شخصی احساس می کند، حرفش شنیده نمی شود در مورد خصوصی ترین بخش های خودش با دیگری سهیم نمی شود، زیرا نمی خواهد در معرض آسیب قرار گیرد. اما هنگامی آنها حس کنند که حرف های شان شنیده می شود، مکالمه عمیق تر می شود.
▪ چطور این مشکل را حل کنیم: با همسرتان به توافق برسید تا در نوبت های ۳ تا ۵ دقیقه ای بدون قطع حرف دیگری به سخنان او گوش کنید. هنگامی که شروع به شنیدن می کنید، دیدگاه جدیدی از همسرتان به دست می آورید.
۳) مقصر دانستن یکدیگر:
در ازدواج های ناشاد که افراد درگیر مشاجره های حل و فصل نشده و دلخوری های سرکوب نشده هستند اغلب به جای اینکه مسوولیت شان را قبول کنند، همسرشان را مقصر می دادند. اما مقصردانستن طرف مقابل مشکلی را حل نمی کند با این کار تنها اختلافات بالا می گیرد.
▪ چطور این مشکل را حل کنیم: سعی کنید موضوع های اساسی را که واقعا بر سر آن نزاع دارید پیدا کنید. به عنوان نمونه آیا احساس می کنید حرف های شما شنیده نمی شود و مورد عشق و احترام همسرتان قرار ندارید. اگر در یافتن این موضوعات اصلی مورد اختلاف دچار مشکل هستید، از خودتان سوال کنید این اختلاف چه چیز و چه کسانی را به یادتان می آورد؟ هنگامی که متوجه شدید چه چیزی عامل این اختلاف است، می توانید الگوهای فکری و رفتاری تان را تغییر دهید.
۴) قدر یکدیگر را ندانستن:
یکی از شایع ترین مشکلات در ازدواج، ندانستن قدر همسر و کاهش حساسیت به نیازهای او در طول زمان است.شاید همسرتان دیگر هنگامی که از سر کار برمی گردید، به شما سلام نکند. شاید شوهر، دیگر از اینکه زن غذای محبوب او را برای شام پخته است، تشکر نکند. اما همه ما نیاز به تحسین و ابراز احساسات داریم. بدون اینها فرد شروع به احساس تنها بودن، نادیده گرفته شدن و قدرنشناسی می کند.
▪ چطور این مشکل را حل کنیم: با دادن یک هدیه یا یک تشکر ساده سپاسگزاریتان را نسبت به همسرتان نشان دهید. برای بهبود رابطه تان وقت بگذارید، به عنوان نمونه قراری برای رفتن به یک رستوران بگذارید. ممکن است آنقدر نسبت به همسرتان دلخور و خشمگین باشید که سپاسگزاری او برایتان مشکل باشد. حتی اگر این چنین است توصیه این است که سپاسگزاری تان را انجام دهید.هر بار با انجام این کار دیوار دلخوری و خشم اندکی پایین می آید. همچنین با به یاد آوردن چیزهایی در همسرتان که زمانی دوست داشتید و گفتن آنها به او و چیزهایی در رفتار او که شما را آزار می دهد در یک زمان آرام، صمیمیت خودتان را با همسرتان بیشتر کنید.
۵)زود تسلیم شدن:
در بهبود دادن به روابط تان عجله نداشته باشید به خصوص اگر در این مورد تلاش کرده اید و نتوانسته اید به تنهایی ازدواج تان را بهبود بخشید.
▪ چطور این مشکل را حل کنیم: به خودتان زمان بدهید. انتظار نداشته باشید دلخوری و بی اعتمادی به سرعت از بین برود. دست کم ۳ ماه وقت بدهید تا ببینید مشاوره با یک روان درمانگر یا به کار بستن توصیه ها از کتاب های بهبود روابط به ازدواج شما کمک می کند یا خیر.تغییر ممکن است به آهستگی رخ دهد. اما از این قدم های کوچکی که در این مسیر برداشته اید ، نگران نباشید. یک تغییر کوچک می تواند تاثیر بزرگی در شروع تغییر دادن یک الگوی ارتباطی باشد.
منبع :1فراکاو
میری خودکار بیک میخری ۱۰۰ تومن،
ولی لاک غلطگیر ۸۰۰ تومن.
تو این زندگی حتی رو کاغذ هم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه.
پس دقت کن
زندگی به تناسب شهامت آدمی، گسترش یا فروکش میکند.
«آنین نین»
ترس همچون چوبی لای چرخ زندگی است.
«دنیس ویتلی»
متدین واقعی باید در دنیا سهم داشته باشد. باید دنیا را نسبت به آنچه
هنگام ورودش به دنیا یافت، کمی زیباتر سازد. باید دنیا را کمی مسرت بخشتر
سازد. باید کمی بیشتر، عطر آگینش کند. باید کمی بیشتر همسازش کند. این قرار
است سهم او باشد.
«اوشو»
جهانی که در آن زندگی میکنیم نامحدود است. هننوز چیزهای زیادی هست که
باید کشف شوند. زیباییهایی که باید عیان شوند و رازهایی که باید شناخته
شوند. شما چه نقشی در این برنامهی الهی، بازی خواهید کرد.
«جی. پی. واسوانی»
در نیمهی دوم قرن نوزدهم، سرپرست ادارهی ثبت اختراعات گفت: «آنچه اهمیت
داشته قبلاً اختراع شده است.» در طول تاریخ این باور رایج بوده و مردم بر
این عقیده بودند «آنچه امکان پذیر بود، ایجاد شده است.» اما زندگی انسان،
فرایندی برای رسیدن از یک کشف به اکتشاف بعدی است. ما در دورانی زندگی
میکنیم که دانش بشری هر ده سال، دو برابر میشود.
«استفان کاوی»
تأیید زندگی و نه نفی زندگی، دین است. زیرا خداوند زندگی است و هیچ خدای
دیگری جز خدای یگانه نیست. خدا سبزی درختان، سرخی درختان و زردی درختان
است. خدا همه جا هست، تنها خدا هست. انکار زندگی یعنی انکار خدا، نکوهش
زندگی یعنی نکوهش خدا. چشم پوشیدن از زندگی یعنی اینکه خود را داناتر از
خدا میدانی.
«اوشو»
هنگامی که بمیریم، که بیشک نیز خواهیم مرد، در مورد هیچ چیز، بیش از
اینکه چگونه زندگی را ارج گذاشتهایم مورد حسابرسی قرار نخواهیم گرفت.
خدا این جهان را ساخته است پس آن قدر جالب باشد که توجه او را به خود جلب
کند. پس اگر میبینید که امور، کسالت بار، کهنه، خسته کننده و قابل پیش
بینی میشوند شاید خودتان توانایی علاقهمند بودن و توجه کردن را از دست
دادهاید.
«دیپاک چوپرا»
هر ذرهای که بینی بیهوده نیست در دهـر
چون نیست کار یزدان، بیهوده آفـریـدن
«مولوی»
مرگ آورترین تعبیرها آنهایی هستند که نگرش مثبت به زندگی را به نگرش منفی
تبدیل میسازند. به تو گفتهاند که زندگی روی این زمین مانند تبعید شدن به
«سیبری» است و شما زندانیانی بیش نیستنید. شما به این زندگی پرتاب شدهاید
تا تنبیه شوید. زندگی تنبیه نیست بلکه پاداش است. با دادن این فرصت عظیم
برای رشد، دیدن، دانستن، ادراک و بودن، شما پاداش گرفتهاید. من زندگی را
پدیدهای روحانی میبینم. در واقع به نظر من، زندگی و خداوند مترداف
یکدیگرند.
«اوشو»
این جهان نیست که باید نظم بگیرد. بلکه جهان عین نظم است. این ما هستیم که باید خود را هماهنگ با این نظم کنیم.
«هنری میلر»
در دنیا هیچ چیزِ کاملاً خطایی وجود ندارد. حتی یک ساعتِ از کار افتاده نیز میتواند دوبار در روز، وقت را دقیق نشان بدهد.
«پائولوکوئیلو»
افرادی
هم هستند که همسرانشان را از دست دادهاند و یا از آنها جدا شدهاند و یا
به افراد سالخوردهای برمیخوریم که همسر خود را از دست دادهاند و
فرزندانشان سر خانه و زندگی خودشان رفتهاند و مجبور هستند در تنهایی زندگی
کنند. در هر صورت، تنهایی چیز خوشایندی نیست اما این بدان معنا نیست که
لحظات زندگی را از دست بدهیم و با اندوه زندگی کنیم.
برای آنکه از تمام لحظات زندگیتان بهره ببرید و با تنهایی کنار بیایید، چند راهکار ارائه میدهیم:
تنهایی موجب ترس میشود. برای آنکه تنهایی را بهتر تحمل کنید و یا حتی آنرا خوشایند کنید، از آن یک دوست بسازید. از لحظات تنهاییتان بهره ببرید، برای خودتان وقت بگذارید، یک استعداد هنری را در خودتان پرورش دهید، آشپزی کنید، کتاب بخوانید، یک فیلم خوب تماشا کنید. خواهید دید که دیگر از تنها ماندن در یک بعدازظهر روز تعطیل در زمستان دچار ترس نمیشوید. به مرور زمان، این عمل به یک تفریح و حتی بهتر از آن به یک نیاز تبدیل میشود.
برای
آنکه هر از گاهی از تنها ماندن در خانه نترسید، لازم است که در محیط خانه
احساس خوبی داشته باشید. آپارتمان شما هر چقدر هم که کوچک باشد، باید
تصویری مثبت را به شما منعکس کند.
از محیط خانهتان کانونی گرم و کوچک
بسازید تا در آن به راحتی زندگی کنید. از آنجاییکه احتمالا تنها زندگی
میکنید، این فرصت را دارید تا دکور خانه را بنا به میل و سلیقهتان تغییر
دهید. از رنگ دیوارها گرفته تا مبلمان پردهها و... هر چیزی که دوست دارید
را انتخاب کنید و «محیط خانه» را به مکانی گرم و دلپذیر و راحت تبدیل
کنید.
افکار منفی را کنار بگذارید! چنانچه به هر دلیلی مجرد و تنها ماندهاید این بدان معنا نیست که شما زشت، احمق و یا نچسب هستید.
دوران
حرفهای قدیمی و تکراری مثل دختر ترشیده دیگر به سر آمده. بهخودتان و
تواناییهایتان اعتماد داشته باشید. وقتی خودتان، خود را دست کم میگیرید
چطور میتوانید از دیگران انتظار داشته باشید از شما خوششان بیاید. باید
از ارزش جسمانی، ذهنی و بهویژه عاطفی خود آگاه باشید. یاد بگیرید بهخاطر
عشق و علاقهای که نزدیکانتان نسبت به شما دارند شاکر و سپاسگزار باشید.
تصویر مثبتی از خودتان در ذهن داشته باشید، از خودتان مواظبت کنید، به
زیباییتان توجه کنید و لبخند بزنید و چنانچه متوجه شدید فردی از شما خوشش
آمده، متعجب نشوید، چراکه حقیقتا ارزش آن را دارید!
از انزوا و گوشهگیری اجتناب کنید. تلویزیون، DVD، اینترنت، حیوانات خانگی و... همگی خوب هستند اما نباید به آنها اکتفا کنید. انزوا افسردگی میآورد. برای آنکه در خودتان فرو نروید، دوستیهایتان را حفظ کنید، به دوستانتان پیشنهاد دهید با یکدیگر بیرون بروید، برای شام دعوتشان کنید. با ناامیدی منتظر آن نباشید تا زنگ تلفن به صدا درآید و فردی شما را دعوت کند، خودتان پیشقدم شوید و با دوستان و اقوام تماس بگیرید. به این ترتیب، یک شبکه اجتماعی مهم که کلید توازن روحی و عاطفی شما است را بهوجود میآورید.
شما هم حق دارید خوشبخت باشید! برای لذت بردن از زندگی اجباری نیست که 2نفر باشید. میتوان به تنهایی از زیبایی منظرهای، لذت برد و نیازی نیست که برای رفتن به سینما و یا خوردن غذایی خوشمزه 2نفر باشید و به بهانه اینکه تنها هستید خود را از لذتهای کوچک روزانه محروم کنید. از همه چیز گذشته، جنبههای خوب زندگی فقط مختص زوجها نیست!
بهخودتان فکر کنید. اهدافتان چیست؟ چه آرزوهایی دارید؟ آیا مدتهاست در آرزوی آن هستید که دور دنیا سفر کنید؟ بجنبید! تنها کافی است یک نفر را راضی کنید و آنهم خود شما هستید. این زمان فرصتی است که با آگاهی از خواستههای واقعیتان خودتان را بهتر بشناسید. فکر کنید و روی خودتان تمرکز کنید. هیچچیز نباید جلوی تصمیمات مهم شما را بگیرد، و مانع شود تا موقعیت شغلی و یا حتی مکان زندگیتان را تغییر دهید. به اولویتهایتان بپردازید. خلاصه آنکه، قبل از هر چیز دیگری به فکر خوشحال کردن خودتان باشید.
بیتردید خودتان تصمیم نگرفتهاید که مجرد و تنها باشید اما فایدهای ندارد که بدخلقی را پیش گیرید و زمینوزمان را مقصر بدانید. مرور مکرر خاطرات دورانی که متاهل بودید و یا حسادت به زوجهای عاشق دردی را دوا نمیکند و سازنده نیست. درست است که گفتن این جملات آسانتر از عمل کردن به آن است اما نقش یک قربانی را بازی نکنید. زندگی فرد مجرد مثل هر موقعیت دیگری در زندگی، شامل فراز و نشیبها و لحظات خوب و بد است و تنها هستید ، این بدان معنا نیست که محکوم شدهاید تا بقیه روزهای زندگیتان را در تنهایی سپری کنید. بدانید که هر فردی مسئول خوشبختی خود است، بنابراین دیگر در زندگی خود یک تماشاچی نباشید بلکه همانند یک بازیگر عمل کنید.
«بالاخره کی عروسی میکنی؟». تحمل نگاههای دلسوزانه، سؤالات نابجا و یا انتقادهای عجیب سر میز غذا زمانی که افراد خانواده و یا فامیل دور هم جمع هستند، دشوار است و از اینکه مجبور هستید مرتب خودتان را تبرئه کنید، خسته شدهاید اما این امر طبیعی است. نباید احساس گناه کنید! بهخودتان بگویید شما تنها فردی نیستید که در این وضعیت قراردارید و در آخر، بهتر است که تنها و بشاش باشید تا اینکه ازدواج کرده باشید اما خوشبخت نباشید، اینطور نیست؟
ازدواج مجدد به خودی خود عملی دلهره آور است اما وقتی قرار باشد با کسی که همسر اول خود را از دست داده ازدواج کنید خود مشکلات و مسائلی را به همراه دارد که تا قبل از این در هیچ کجای تاریخ نوشته نشده بوده است.
1. گذشته را در آغوش بکشید – پنهانش نکنید یا سعی نکنید از آن فرار کنید.
نادیده انگاشتن غم و سوگ همسرتان جلوی هیچ چیز را نمی گیرد. فقط باعث می شود او تا آخر عمر در سوگ باقی بماند/ زندگی کردن با انکار وجود آن سوگ فقط مدت زمان بهبودی از آن سوگ را برای شوهرتان طولانی تر می کند. پس بهتر است به شوهرتان فرصت کافی برای حرف زدن درمورد مرحله سوگ و اندوه خود بدهید. خود شما هم باید بتوانید آزادانه و صادقانه درمورد مشکلات مربوط به این سوگ و گذشته شوهرتان با او حرف بزنید.
2. بپذیرید که ازدواجتان یکی از سه دل است.
تقسیم کردن قلب شوهرتان با زنی دیگر اصلاً کار ساده ای نیست اما با ازدواج کردن با مردی که همسر سابقش فوت کرده، باید یاد بگیرید با آن زندگی کنید. وجود همزمان سوگ و اندوه با عشق ممکن است! بدتر این است که بفهمید عشق شوهرتان برای زنی که از دست داده خیلی بیشتر از عشق او به شماست.
3. اجازه ندهید حساسیت درمورد دارایی های مادی برایتان مشکل ساز شود.
اگر بخواهید با بی اطمینانی های خود درمورد اینکه شوهرتان شما را بیشتر دوست دارد یا همسر سابقش را، بجنگید آنوقت عکس ها و دارایی های شخصی ازدواج قبلی همسرتان در خانه به مشکل بزرگی برایتان تبدیل خواهد شد. خیلی وقت ها هنگامیکه هر دو طرف در گذشته همسران خود را از دست داده اند و بعد وسائل و لوازم خانه خود را برای خانه جدید با هم یکی می کنند این مشکل بزرگتر می شود.
رمز کار برای غلبه بر این مشکل گفتگو و مصالحه است. خودتان باید بین خودتان تصمیم بگیرید که نگه داشتن کدامیک از دارایی ها برای هر دو شما راحت است و بعد بقیه را به خیریه بدهید. وقتی می خواهید درمورد این مسئله تصمیم بگیرید حواستان به احساسات طرف مقابلتان هم باشد.
4. درمورد حس همدردی در برخورد با همه اعضای خانواده داغدیده مراقب باشید.
چه خانواده زن متوفی شما را بپذیرند یا نپذیرند باید به خاطر داشته باشید که آنها فقدان عظیمی را تجربه کرده اند و سوگوارند. ممکن است بترسند که خاطره دخترشان/خواهرشان/نوه شان یا ... به خاطر ازدواج مجدد شوهر شما از بین برود و ناخودآگاه شما را برای آن مقصر می دانند. اگر به فقدان و داغی که تجربه کرده اند همیشه توجه داشته باشید، کنار آمدن با هرگونه رفتار منفی آنها برایتان ساده تر خواهد شد.
به آنها اجازه بدهید خاطراتشان را داشته باشند و در طول زمانیکه یاد می گیرند شما را هم دوست داشته باشند و به جایگاه شما احترام بگذارند، صبور باشید.
5. درگیر گذشته نباشید و نگذارید اطمینانتان را خدشه دار کند.
آیا زن قبلی شوهرتان از شما زیباتر/جذاب تر/بامزه تر بود؟ آیا دست پخت بهتری داشت؟ دوست/معشوق/مادر بهتری بود؟ مقایسه کردن امری طبیعی است اما ممکن است جلوی رشد رابطه شما با همسرتان را بگیرد. شوهر شما به این خاطر با شما ازدواج نکرده است که فتوکپی همسر قبلیش بوده اید. او بیشتر از هر کس دیگری از خصوصیات و ویژگی های خاص شما که باعث شد عاشقتان شود آگاه است و مهم نیست که چقدر با همسر قبلی او تفاوت داشته باشید. باید بپذیرید که شما و همسر قبلی شوهرتان دو آدم کاملاً متفاوت هستید که هرکدام خصوصیات و ویژگی های منحصربه فرد و عالی و ارزشمندی دارید که شوهرتان دوست داشته است. به خاطر داشته باشید که تفاوت های منفی که درمقایسه خودتان با همسر قبلی شوهرتان به آن می رسید تنها دلیل این است که به نظر شوهرتان جذاب رسیده اید.
6. برای تسهیل سوگ همسرتان از خود گذشته و مهربان باشید.
دوست داشتن تنها باعث نمی شود شوهرتان همسر قبلی خود را فراموش کند. بله گذر زمان همه چیز را درست می کند و در طول این دوران خیلی جاها ناراحتی جای خود را به شادی می دهد. اما تصور نکنید که سالگرد ترحیم همسر سابق شوهرتان یا سالگرد ازدواج آنها، تولد او، یا تعطیلات دیگر خالی از سوگ و اندوه خواهد بود.
شاید دوست نداشته باشد اندوه و ناراحتی های خود را در این مناسبات خاص با شما درمیان بگذارد چون ممکن است بترسد حرف زدن از آن احساسات شما را خدشه دار کند. در این زمان ها او فقط به درک شما نیاز دارد. با محبت به او خاطرنشان کنید که از اهمیت آن روزها آگاهید و هر موقع که خواست برای شنیدن دردودل هایش حاضرید. حتی می توانید از او بخواهید همراهش به قبرستان بروید. بااینکه کمی دردناک است اما همراه شدن با همسرتان به این طریق برای هر دو شما پاک کننده روح خواهد بود چون می توانید زمانی را کاملاً صادقانه با هم حرف بزنید.
7. با قطعیت مرزگذاری کنید اما با ملایمت و همکاری.
ازدواج با مردی که همسر خود را از دست داده فقط به تحمل سوگ و اندوه و ناراحتی او و ملایمت ختم نمی شود. احساسات شما هم مهم هستند و باید برای آنها ارزش قائل شد، هرچند که دنیای بیرون آنها را پیش پا افتاده و غیرواقعی تلقی کند.
خیلی از زنان چنین مردانی وقتی شوهرشان زن قبلی را "همسر اولم" یا "همسرم" یاد می کنند ناراحت می شوند. اگر شما هم چنین هستید باید این موضوع را قاطعانه با همسرتان درمیان بگذارید و از او بخواهید که به همان اندازه که شما نسبت به سوگ و ناراحتی او حساس هستید او نیز نسبت به این قبیل حساسیت های شما آگاه باشد.
8. بخوانید، تحقیق کنید و هرچه که می توانید درمورد مراحل سوگ و انتظاراتی که باید از آنها داشت یاد بگیرید.
زمانی که ازدواج می کنید بخش اعظمی از مراحل سوگ همسرتان پایان می یابد. اما مثل همه افراد داغدیده همیشه بارقه ای از سوگ برای او باقی می ماند که باید به طور منظم با آن برخورد شود. اگر واقعاً می خواهید با شوهرتان یکی شوید این مسئولیت شماست که تا آنجا که می توانید درمورد سوگ و تاثیرات آن یاد بگیرید.
9. اگر وضعیت برایتان بیش از حد خسته کننده شد، برای کمک گرفتن از دیگران تردید نکنید.
خیلی وقت ها شاید ندانید از چه کسی می توانید کمک بگیرید و با کی دردودل کنید، خانم همسایه، دوستانتان در کلاس یوگا، یا شاید هم مادر دوست فرزندتان. البته حرف زدن در این مورد موضوع متداولی نیست به همین دلیل شاید دوستان زیادی در این رابطه با شما همدردی نکنند.
خیلی ها تصور می کنند که این دردها و احساس ها را فقط آنها دارند یا حتی گاهی احساس می کنند احمقند که از این چیزها ناراحت می شوند. به همین دلیل برای شما لازم است که با یک مشاور روانشناس در این مورد مشورت کنید. گاهی اوقات همینکه یک نفر این احساسات شما را طبیعی قلمداد کند اولین قدم به سمت سبهبودی را برمی دارید.
10. برای زمان حال زندگی کنید و با ارزش گذاشتن بر هر روز به استقبال آینده بروید.
هر روزی که زندگی می کنید و هر نفسی که می کشید هدیه ای است از جانب خداوند. باید با ارزش گذاشتن بر تک تک آنها قدردانی خود را نشان دهید. با شوهرتان خاطرات جدیدی بسازید که برای هر دو شما خاص باشد و با ازدواج قبلی او متفاوت باشد.
برای سفر به مناطق جالب و دیدنی که هیچکدامتان نرفته اید برنامه بگذارید. سنت های خانوادگی خودتان را با مال شوهرتان ادغام کنید، دکوراسیون خانه تان را عوض کنید یا اصلاً یک خانه نو بخرید که فقط شما و همسرتان در آن زندگی کرده باشید.
زندگی یک معلم است، پس شاگرد خوبی باشید. یادتان باشد شما نمی توانید گذشته را تغییر دهید اما می توانید خاطرات آن را آسانتر کرده و با آن رشد کنید.
شاید بتوانیم از عشق به عنوان قدیمیترین مفهوم بشری یاد کنیم و حتی ممکن است گاهی در حیوانات نیز رفتارهایی ببینیم که بشود آنها را عشق تلقی کرد.
عشق از آن واژههایی است که ابهامات زیادی دارد و تعاریف بسیاری از آن کردهاند. یکی از مباحثی که با عشق مطرح میشود، بحث دوست داشتن است و برخی این دو را یکی میدانند، ولی به نظر میرسد که عشق چیزی فراتر و بیشتر از دوست داشتن باشد، چرا که ما خیلیها را دوست داریم اما عاشق آنها نیستیم و خیلیها هم هستند که نسبت به آنها کشش داریم ولی لزوما آنها را دوست نداریم و وقتی نیستند برای ما مهم نیست. به همین دلایل میتوانیم بگوییم بین دوست داشتن و عشق تفاوت وجود دارد.
اصغر فروعالدینعدل، دکترای روانشناسی و خانوادهدرمانگر در این باره میگوید: عشق؛ احساس یا هیجان مثبتی است که اگر انسان تجربهاش کرده باشد، آن را دوست دارد. انسانها هم از عاشق شدن و هم از معشوق بودن لذت میبرند، چرا که هیجان عشق خوشایند است. برخی عشق را یک پدیده ناسالم میدانند و فکر میکنند این مقوله فرا رفتن یا خارج شدن از هنجارهاست، اما باید گفت که هم عشق سالم وجود دارد و هم عشق ناسالم. انسانها دوست ندارند تنها باشند و این حس انسان را از تنهایی میرهاند، چرا که تنهایی احساس ناامنی به ما میدهد، ولی با کسی بودن و حتی فکر با کسی بودن به ما آرامش میدهد. نیاز به صمیمیت و ارضای نیازهای عاطفی ما را به سمت ارتباط با افراد میکشاند.
عدل میافزاید:
بخش روانی انسان از تفکر و هیجان و رفتار تشکیل شده است و در عشق این سه با
هم به شکل پیچیدهای ترکیب شدهاند و کار میکنند. هم جنبههای شناختی و
فکری و هم جنبههای هیجانی و هم ابعاد رفتاری عشق بشدت این سه حوزه را
درگیر میکند و زندگی ما را تحتتاثیر قرار میدهد.
ما وقتی میتوانیم عاشق شویم که با احساسهای خودشیفتگی و
خودفریفتگیمان کنار بیاییم و بر آنها غلبه کنیم تا بتوانیم به کسی فکر
کنیم و او را وارد زندگی خود کنیم. اگر میخواهیم عشق سالم داشته باشیم
باید بتوانیم تنها هم زندگی کنیم. انسانی که میتواند تنها زندگی کند و با
تنهایی خود کنار بیاید، بهتر میتواند در روابط خود با عشق وارد شود و اگر
کسی تنهایی برایش یک فاجعه باشد، ممکن است در رابطه عاشقانهای ناسالم وارد
شود.
دکتر عدل، عشق را قابلیت درونی اهدای بخشی از وجود خود به افراد یا حتی به
عقاید و آرمانها به جای خودخواهی و حفظ همه چیز برای خود میداند. در این
تعریف عشق فراتر از انسانها رفته و ممکن است انسان عاشق یک آرمان یا عقیده
باشد.
جنبههای جذابیت
وقتی صحبت از عشق و دوست داشتن میشود یعنی دو نفر به طرف هم جذب میشوند.
جذب افراد به هم دارای جنبههایی است که هر چه در انسانها بیشتر باشد
احتمال جذب شدن آنها به هم بیشتر خواهد بود.
عدل این جنبهها را اینگونه میشمرد:
اول، جذابیت جسمانی:
دو فرد باید برای هم جذابیت ظاهری داشته باشند که این جذابیت لزوما زیبایی نیست، ممکن است فردی که زیبا نیست به دل فردی بنشیند و به اصطلاح دلنشین باشد. انسانها به افرادی که برایشان جذابیت جسمانی دارند بدون اینکه اطلاعات دیگری از آنها داشته باشند، ویژگیهای مثبتتری را نسبت میدهند و بیشتر به سمت آنها جذب میشوند.
دوم، مجاورت:
انسانهایی که در یک منطقه زندگی میکنند، احتمال اینکه به هم علاقهمند شوند بیشتر است. اشتراک در محل زندگی، محل تحصیل، محل کار با تعداد دیدارها و برخوردها و امکان علاقهمند شدن رابطه مستقیم دارند. البته امروز با وجود اینترنت و... این جنبه تحتتاثیر قرار گرفته است اما با این حال باز هم از جنبههای جذابیت محسوب میشود.
سوم، شباهت:
هرچه انسانها از لحاظ جسمی، عاطفی، اخلاقی، عقیدتی، هوشی، فرهنگی و... شباهتهای زیادی به هم داشته باشند به احتمال بیشتری جذب همدیگر خواهند شد.
جنبههای دیگری نیز نظیر باکفایتی، باهوشی، جایگاه اجتماعی و تحصیلات بالا، طی کردن اوقات خوش با هم، داشتن مهارتهای شنیدن، محبوبیت و دلنشینی و گاهی متفاوت بودن هم میتواند در جذابیتتاثیر داشته باشد.
ارتباط با هنر گفتگو کردن آغاز می شود. انجام یک گفتگوی ساده کار سختی نیست اما اگر بخواهید به طریقی جالب شخصیت و شوخ طبعی خود را نشان دهید نیاز به مهارتی دارد که به نظر می رسد فقط از عهده بعضی ها برمی آید.
شخصیت
گپ های کوتاه نباید لزوماً پوچ و بیهوده باشند. گپ زدن راهی برای نشان دادن شخصیت و علایق شما به طریقی غیرمستقیم است. گفتگوهای کوتاه تا حد زیادی رفتار، نوع شخصیت و دیدگاه های شما را آشکار می کند.
با داشتن مهارت واقعی گفتگو می دانید چطور باید شخصیتتان را آنطور که می خواهید نشان دهید. این به معنای فریب دادن یا نشان دادن یک تصور دروغین از خودتان نیست، به این معنی است که خواهید دانست چطور باید قسمت هایی از خودتان که به فرد مقابل بی ارتباط است را جدا کرده و قسمتی از خودتان را نشان او دهید که درارتباط باشد.
افراد دوست داشتنی استعدادی طبیعی برای نشان دادن شخصیتشان به گونه ای دارند که دیگران بتوانند به خوبی با آن ارتباط برقرار کنند.
· باید نشان دهید، بیان نکنید. هیچکس افراد خودستان و متظاهر را دوست ندارد. سعی کنید متواضع باشید و یادتان باشد نشان دادن ضعف هایتان خیلی بیشتر از خودستایی شما را به دیگران می شناساند.
· به دنبال تشابه باشید. نیاز به توافق کامل نیست اما باید بین خودتان و فرد مقابل شباهت هایی پیدا کنید. شاید با دیدگاه سیاسی همکارتان مخالف باشید اما احتمال آن هست که فرزندانی هم سن داشته باشید.
· نقاط آسیب پذیر خود را نشان دهید اما نه بیش از حد. نشان دادن چند مورد از ضعف هایتان البته توام با اعتماد باعث می شود دیگران بتوانند راحت تر با شما ارتباط برقرار کرده و اعتماد کنند. اما اگر به دنبال ترحم باشید و مدام از مشکلاتتان شکایت کنید، دیگران از شما دور خواهند شد.
تاثیر اول
لازم نیست برای ایجاد یک تاثیر اولیه عالی روی طرف مقابل خیلی خودتان را نگران کنید. نگرانی بیش از حد برای معرفی خودتان تاثیر منفی خواهد گذاشت. باید بدانید که روابط رشد می کنند و بااینکه ممکن است تاثیر اولیه اهمیت زیادی روی طرف مقابل داشته باشد اما کنترل آن قضاوت های اولیه کار بسیار دشوار است.
بهترین شروع ها معمولاً آنهایی است که طبیعی باشد. یک سلام ساده بسیار موثرتر از این است که تلاش کنید در چند دقیقه اول خود را بانمک و کاریزماتیک نشان دهید.
اگر می خواهید تاثیر اولیه خوبی بر جای بگذارید، نکات زیر می تواند کمکتان کند:
· ظاهری آراسته داشته باشید. نباید طوری به نظر برسید که انگار شش ماه است گوشه خیابان خوابیده اید. خوب لباس بپوشید و به آرایش موها و صورت خود رسیدگی کنید.
· معمولی شروع کنید. لازم نیست در 5 دقیقه اول همه زندگیتان را رو کنید. همه چیز را آرام آرام و کاملاً عادی شروع کنید.
· همیشه رفتاری دوستانه داشته باشید. صمیمیت و برون گرایی را نمی توانید تحمیل کنید. سعی کنید همیشه و با همه رفتاری اجتماعی و دوستانه داشته باشید. با این روش هر زمان که خواستید به ملاقات مدیرعاملتان بروید یا با غریبه ای که نظرتان را جلب کرده سر گفتگو را باز کنید کاملاً طبیعی جلوه خواهید کرد.
لحنتان را بشناسید
هر که می گوید نباید هیچوقت خودتان را سانسور کنید بیهوده گفته است. هیچوقت نباید در مراسم ترحیم لطیفه تعریف کنید یا در مهمانی گریه سر دهید. هر موقعیت اجتماعی آداب و رسوم خود را دارد.
اما نباید مقررات اجتماعی را وحی منزل بدانید. سعی کنید تجربه کنید و از تغییرات گاه و بیکار نترسید. آنهایی که استاد گپ های کوتاه و پیدا کردن دوست های تازه هستند می دانند چه چیز قابل قبول است و چه چیز نیست. شناختن لحنتان و توجه به آن نیاز به مشاهده و آزمایش و تجربه دارد.
شوخ طبعی
چند جمله شوخ طبع بودن شما را نمی رساند اما خنده یکی از بهترین مولفه های یک ارتباط موفق است. بیشتر شوخ طبعی ها جزء یکی از موارد زیر هستند:
· تعجب – یک چیز غیرمنتظره می تواند خنده دار به نظر برسد.
· اغراق – داستان ها و مثال هایی که فرای واقعیت باشد باعث خنده دار شدن مطلب می شود.
· کنایه – اگر خیلی منفی باشد شاید موجب ناراحتی طرف مقابل شود اما اگر استادانه و برخلاف جهت اغراق بیان شود نوعی شوخ طبعی است.
· زمینه مورد نظر – بعضی رفتارها یا کارها به خاطر آن زمینه خاص خنده دار به نظر می رسند. خیلی حرف ها اگر به جا زده شوند مفید هستند اما در زمان های دیگر کاملاً نابجا خواهند بود.
· داستان
داستان ها
داستان گویی یکی از مهمترین جنبه های گپ های کوتاه است. برای گفتن داستان های جالب به چند نکته باید توجه داشته باشید:
· آخر داستان را بدانید. باید بدانید داستان را چطور تمام کنید تا تاثیرگذار باشد.
· با یک تله شروع کنید. داستان را با یک سوال یا نظر که توجه را جلب می کند شروع کنید. مثلاً "این من را یاد وقتی می اندازد که ...." می تواند شروع خوبی برای آماده کردن فرد مقابل برای شنیدن یک داستان باشد.
· داستان باید کوتاه باشد. وقت را با توضیح دادن پیشینه داستان اگر اهمیتی ندارد تلف نکنید. حرف های اضافی را سانسور کنید و فقط قسمت های مهم را تعریف کنید. با این روش توجه فرد مقابل را برای زمان بیشتری به خودتان معطوف می کنید.
· تصویرسازی کنید. داستان را با احساس و با خلق تصویر بیان کنید. وقتی می توانید بگویید، "نمی تونی تصور کنی اتاق چقدر شلوغ بود جای سوزن انداختن هم نبود" نگویید، "اتاق خیلی شلوغ بود". گفتن داستان ها به زبان اول شخص و استفاده از توصیفات کوتاه اما واضح توجه فرد مقابل را بیشتر جلب می کند.
· نقشه را فراموش نکنید. داستانتان را تمرین کنید و ببینید کدام قسمت ها بیشتر جلب توجه می کند. داستان های زیادی هست که من بارها تعریف می کنم و یاد گرفته ام روی کدام قسمت ها باید تاکید بیشتری کنم و از کدام قسمت ها باید سریعتر بگذرم.
· آنرا شخصی کنید. از گفتن داستان هایی که خودتان نقشی در آن ندارید خودداری کنید چون هیچ اطلاعاتی درمورد شخصیت شما به طرف مقابل نمی دهد.
· مخاطب را درگیر کنید. فقط نباید از اول تا آخر شما حرف بزنید. باید به داستان های طرف مقابل هم گوش کنید و از او سوال کنید. اینکار باعث می شود از این توجه و علاقه شما خوششان بیاید.
راهکارهایی برای شکستن یخ مکالمه
عمومی
- درمورد فلان چیز برایم بگو...
- چطور تونستی ....
- سخت ترین قسمت کارت چه بود؟
- عجیب ترین مشتری که تا به حال داشتی چطوربود؟
- چرا؟
- چطور اتفاق افتاد؟
- آنجا چه اتفاقی افتاد؟
- بهترین قانون برای گفتگو این است که اجازه بدهید طرف مقابل اول حرف بزند، و شما به حرف های او خوب گوش کنید و بعد جواب بدهید. تکرار برخی کلمات و کلمات تایید نشان دهنده این واقعیت است که خوب به حرفهای او گوش داده اید و حرفهایش را متوجه شده اید.
- نگران عوض شدن طبیعی موضوع بحث با پیش رفتن گفتگو نباشید. اگر شما درمورد چیزی حرف می زده اید اما الان موضوع حرف زدنتان عوض شده، این یک نقطه مثبت است. به خاطر اینکه اگر مکالمه به هر دلیل متوقف شود، می توانید بدون ایجاد تغییر در موضوع به آنچه می گفتید برگردید.
کار
· چه چیز کارت برایت لذت بخش است؟
· این کار را چطور شروع کردی؟
· سخت ترین قسمت کارت چیست؟
اجتماعی
· چه جور فیلم هایی دوست داری؟
· درمورد خانواده ات برایم بگو.
· رستوران مورد علاقه ات کجاست؟
· بهترین مسافرتی که تا حالا رفتی کجا بوده؟
اگر به نکات زیر دقت کنید هنر فن بیان و محاوره بسیار آسان می شود و در
موقعیت های اجتماعی با اعتماد به نفس کامل می توانید ارتباط برقرار کنید.
بیشتر افراد در موقعیت های اجتماعی در ابتدا احساس آشفتگی ، خجالت و غریبی می کنند.
در وضعیتی که شما احساس می کنید راجع به موضوع مورد بحث چیزی نمی دانید
باید با حرفی سکوت و سردی بین خود و نفر مقابل را بشکنید و بحث را شروع
کنید. در این حالت چه می کنید ؟!
اولین قانون برای شروع گفتگو : ادامه مطلب
چرا آقایون ناگهان خانمی که عاشقش هستند را ترک میکنند ؟
چرا باید آقایون رابطه ای عاشقانه را برهم بزنند؟
در زیر به سه دلیل اصلی آن اشاره می کنیم.
شما رابطه ای فوق العاده با مردی که عاشقتان است دارید. همه چیز خوب است اما یکدفعه اتفاق بدی می افتد: او می گوید که چندان از زندگیش راضی نیست و بعد ناگهان شما را ترک می کند.
همین چند روز پیش بود که خیلی به هم نزدیک بودید و احساس صمیمیت زیادی می کردید. چه بلایی سر آن عشق آمد؟
واقعیت این است که خیلی از مردها اشتباه نموده و از رابطه عالی که می توانند با یک زن فوق العاده داشته باشند فرار می کنند.
قرار نیست این اتفاق برای شما بیفتد. به خاطر همین سه دلیلی که موجب می شود آقایون خانمی که دوست می دارند را ترک کنند اشاره می کنیم و می گوییم که باید چه کنید تا این بلا سر شما نیاید.
حواستون رو خوب جمع کنید و مردها رو فراری ندید
رابطه با یک مرد می تواند مسائل احساسی زیادی برایتان ایجاد کند. سوال اینجاست که آیا اجازه می دهید این احساسات درونتان به وجود آمده و در انتها منفجر شود؟
آیا فکر می کنید که مردتان مهارت های احساسی لازم برای کنترل این موقعیت ها را ندارد و یا وقتی شما در بدترین شرایط روحی و احساسی هستید از شما دورتر می شود؟
اگر اینطور است احتمالاً با مردی هستید که هیچ تمرکز احساسی ندارد تا وقتی شما مشکلات احساسی پیدا می کنید، او را آرام کنار شما نگه دارد.
این اشتباه مردان است. یک مرد بالغ باید منبع حمایت و ثبات مردانه در رابطه باشد. اما گاهی اوقات، حتی یک مرد خوب ممکن است دچار فشار احساسی شود. این همانجاست که مرد قادر نخواهد بود احساساتی که به سمت او می آید را کنترل کرده و آنقدر از درون احساس اضطراب می کند که ممکن است همه چیز را بگذارد و برود. اما چرا این مسئله اینقدر مهم است؟
اگر یاد بگیرید که بدون فشار آوردن روی مردتان درمورد موضوعات مختلف با او حرف بزنید، رابطه تان بسیار بهتر خواهد شد. اما اگر بخواهید به اجبار همدیگر را به سمت یک مکان امن از نظر احساسی بکشانید تعجب نکنید که از شما دور شود.
اگر آنچه که می خواهید را از رابطه نگیرید، طبیعی است که خسته شوید و سرانجام نتوانید به راحتی و البته عاشقانه با مردتان حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. این همانجایی است که خواسته ها و انتظاراتتان وسط کشیده می شوند. وقتی زنی احساس نکند که مردش به حرفهای او خوب گوش می دهد، عوض کردن لحن تنها راه برای جلب توجه مرد خواهد بود.
متاسفانه در این مواقع مردها نیت شما را درک نکرده و احساس می کنند که از او انتقاد یا عیب جویی شده است. اگر مردی حس کند که شما می خواهید درمورد اشتباهات یا کمبودهای او قضاوت کنید، هیچوقت با شما حرف نخواهد زد و به حرفهایتان هم گوش نخواهد داد.
شما می توانید این فضا را برای طرفتان ایجاد کنید که به انتخاب خودش مرد بهتری باشد اما اینکار با تقاضای شما برای تغییر او میسر نخواهد شد.
آیا به این فکر کرده اید چرا یک مرد خودش را به یک زن متعهد می کند و مرد شما این اواخر چه حسی به رابطه داشته است؟ اگر روابط منفیتان بیشتر از روابط مثبتتان بوده، مرد به این فکر می کند که شما برایش چه فایده ای دارید. اگر این وضع برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند مطمئناً به دنبال یک راه فرار خواهد بود.
از طرف دیگر، اگر رابطه تان رابطه ای سالم، مفرح و صمیمی باشد، مرد برای متعهد کردن خود به شما هیچ تردیدی به دلش راه نخواهد داد. شما برای او آن زن استثنایی خواهید شد که با اولین نگاه عاشقتان می شود و همه آرزویش ماندن با شماست.
اگر رابطه تان از نظر احساسی لحنی مثبت داشته باشد، مرد بیشتر از اینکه به از دست دادن آزادی خود فکر کند به آنچه که با شما به دست خواهد آورد فکر می کند.
چه باید بکنید
اگر باور داشته باشید که مردها بی هیچ دلیل ممکن است یک زن خوب را ترک کنند باعث خواهد شد که رابطه ها به نظرتان ناامیدکننده و بیهوده به نظر برسد.
اجازه ندهید این ترس وارد ذهنتان شود. اگر بدانید چطور باید با مردتان حرف بزنید که زن شاد، دوست داشتنی و راضی درونیتان را نشان دهد، مطمئن باشید که خیلی زود به جای عیب جویی و انتقاد از هم به تمجید و قدردانی از هم می پردازید و از اینکه چطور مردتان عشق و علاقه اش را به شما نشان می دهد متعجب خواهید شد.
شما مستحق یک رابطه عاشقانه و بادوام با مردی که زندگی خود را برای شما گذاشته هستید پس برای به دست آوردن آن هر چه از دستتان برمی آید را انجام دهید.
شما چی فکر می کنید ؟ پاسخهایتان را به شماره ۰۹۱۹۲۵۹۰۰۰۰ اس ندید . برامون پیام , کامنت , نظر هر جور که رااحتین بگذارید .. به سه نفر اول قول میدیم که مردهاشون رو راضی کنیم برگردن سره خونه زندگیشون .. تازه اگه بشن قول نمیدیم
چهل عادت انسان های بسیار موفق
1- فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.
2- از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.
3- روی راه حل ها تمرکز می کنند.
4- هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.
5- مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.
6- سوالات درستی از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.
7-
به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی
دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی
بافی و بی ثمر بودن است.
8- سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.
9-
وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را
برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع
دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.
10-
همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت
هستند آنها برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام
می دهند استرس کمتری داشته باشند.
11- خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.
12-
بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می
کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک
وار سپری شود.
13- به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی
می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم
و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14- بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.
15- در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.
16-
آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار
می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن،
پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.
17- همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
18- دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.
19- ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.
20-
با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار رو به رو
می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها
روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.
خوشبخت ترین زوج ها ویژگی ها و عادات خاصی دارند. به همین علت تصمیم گرفتیم 5 عادت مشترک بین زوج های خوشبخت را برایتان معرفی کنیم. شاید دوست داشته باشید شما هم یکی از آنها باشید.
1. دنیایتان را گسترده تر کنید. مطمئناً همسرتان به خاطر اینکار از شما تشکر می کند. با اینکه لازم نیست با هر کسی که از راه برسد ارتباط دوستی برقرار کنید، هیچ دلیلی هم وجود ندارد که نتوانید از آن دیواری که اکثر ما بعد از ازدواج دور خودمان می کشیم عبور کنید و روابطتان را گسترده تر کنید. وقتی اجازه دهید دوستان و خویشاوندان وارد دنیایتان شوند و با آنها معاشرتی سالم داشته باشید، زندگی از آن حالت یکنواختی خارج خواهد شد.
2. قدردان باشید. شاید کمی کلیشه ای باشد اما خیلی خوب عمل می کند. چند وقت پیش شعری نوشتم که در آن تشکر و قدردانی ام را به خاطر همه کارهایی که همسرم انجام می دهد نشان دهم. وقتی روی کاغذ می بینم که چقدر شوهرم برای تامین خانواده اش زحمت می کشد دیگر برای با صدا غذا خوردن و انداختن کفش های گوشه اتاق ناراحت نمی شوم.
3. با عشق زندگی کنید. خلاصه بگویم، عشق و شور جنسی عالی است اما بعد از گذشت 10 سال از ازدواج، ممکن است این شور و عشق از بین برود. من فهمیده ام که هرچقدر به شور و عشقم به مسائلی غیر از شوهرم توجه کنم، با شور و اشتیاقی بیشتر از قبل به سمت او برمی گردم.
4. سازگار باشید. همیشه می گویند، باید با آنچه که دارید شاد و خوشبخت باشید نه با چیزهایی که ندارید. برای من این مسئله نه تنها درمورد اشیاء بلکه درمورد خصوصیات شخصیتی هم صدق می کند. مهم نیست که آشپزخانه خانه مان به سبک 50 سال پیش باشد و مبلمان هم دیگر فرسوده شده باشد، هیمن که می دانم شوهری دارم که نهایت تلاشش را برای خوشحال کردن من و بچه ها می کند برایم کافی است و سپاسگذارم.
5. از خوشی های ساده لذت ببرید. این یکی از مهمترین عادت هاست که خوشبختی را تضمین می کند. برای من و شوهرم یک شام رویایی در رستورانی مجلل یا یک دست مبلمان تازه این خوشحالی را ایجاد نمی کند (بااینکه ماهی یکبار برای شام با هم بیرون می رویم و این خودش خیلی است). با هم و در کنار هم غذا پختن در آشپزخانه و برای ناهار با بچه ها به پیک نیک رفتن برایمان واقعاً لذت بخش است.
رمز و رازهای شما برای ازدواجی موفق چیست؟ رمز موفقیت ازدواجتان را با بقیه درمیان بگذارید. منتظر نظرات شما خوانندگان هستیم.
نظرتون رو درباره آشنایی در محیط های بگین که برای
نامزدی مناسب تره
ما در موقعیت های مختلفی با هم بر خورد می کنیم که ممکن است موجب آشنایی منتهی به نامزدی شود آما خوب و بد این محیط ها چیست ؟
آشنا شدن با کسی که می تواند به تعبییری گمشده ما باشد , علامت سوال بزرگی برای همه است که بریا رسیدن به جوابش همیشه و هر جا فکر را مشغول می کند , از دانشگاه و محیط کار گرفته تا خانه اقوام و ... اما سوال تکمیلی این است که ویژگی های اشنایی در هرکدام از این محیط ها چیست؟
فرصت ها و تهدیدهای هر کدام چیست؟
در هر کدام از این محیط ها ممکن است چه تیپ آدمی بیشتر به پستمان بخورد؟
و در آخر هم اینکه ایا محیط های اشنایی بر نوع انتخاب های احتمالی ما اثر می گذارد یا خیر؟
خوب منتظر نقطه نظرات شما هستیم که برام بنویسید شما چه راهی رو پیشنها میکنید و کلا با کدوم مورد موافقید و بنویسید دیگه .. هر چی دل تنگت میخواهد بگو ...
نظراتی که دوستان لطف کردن و برای من فرستادن : در ادامه مطلب
بر اساس قانون جذب ما چه کسانی را جذب میکنیم و یا چه کسانی جذب ما میشوند؟
هر فردی در زندگی یک سری دوستان خاصی دارد که تقریبا همه آن دوستان، از خصوصیاتی نسبتا شبیه به هم برخوردارند و با به عبارتی دیگرمعمولا طیف دوستان و همنشینان هر شخص، افراد خاصی هستند که خصوصیات اخلاقی نسبتا شبیه هم دارند.
قانون جذب فقط منحصر به اشیا و خواستههای مادی و معنوی نیست بلکه در مورد افراد نیز صادق است. یعنی ما تا اندازهای میتوانیم تعیین کنیم که چه کسی را جذب خواهیم نمود.
طبق یافتههای دانشمندان، هر کسی دربردارندۀ هالهای از انرژی در اطراف خود است که این هالۀ انرژی به تفکرات فرد بستگی دارد؛ تفکرات مثبت هالههای انرژی مثبت و تفکرات منفی هالههای انرژی منفی را تولید میکنند. پس با توجه به اینکه هالههای انرژی در اطراف هر شخصی وجود دارد، مجاورت با افراد مثبتاندیش یا منفینگر باعث تاثیر در رفتار ما میشود. برای مثال با خود تصور کنید که چرا یک کودک در بغل مادر خود احساسی بسیار خوب دارد؟ یقینا به این دلیل است که مادر با عشق خالص و ناب خود به کودک، انرژی خود را به او منتقل نموده و با بغل کردن کودک، وی را در فضای انرژی مثبت خود قرار میدهد. همینطور در مورد هالههای انرژی افراد خوب، مثبت نگر و … . و نیز هالههای انرژی افراد منفی نیز همینطور است. حتما تابحال همنشینی با افرادی که تفکرات منفی دارند همنشین شدهاید. قطعا تا چند دقیقه یا ساعت دچار نوعی کاهش انرژی شده و حالت شادابی خود را از دست دادهاید.
قانون جذب میگوید :
هر انرژی تمایل به جذب انرژی همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.
به همین دلیل است که قانون جذب به ما میگوید شما بخواهید (به خواستۀ خود فکر کنید) سپس ما با تصور کردن و تلقین به نفس و در واقع با تابش انرژی به هستی، آن چیزی که به آن فکر میکردهایم را به شکل پرتراکم خود (یعنی جسم و تجسم یافته) به دست میآوریم. این اساس قانون جذب است. همچنین یک قانون در علوم پایه وجود دارد که میگوید :
همیشه شکل کم تراکم هر انرژی تمایل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.
در مورد جذب انسانها و اینکه ما چه کسانی را جذب میکنیم، نمیتوان افرادی را که حضورشان در زندگی ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگی ما وارد شدهاند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسایه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئلهای است که تا اندازهای میتوان در آن به صورت اختیاری عمل نمود.
ما همیشه افرادی را جذب میکنیم که مانند ما اندیشیده و نیز رفتاری مانند خودمان دارند اما نه تنها دقیقا شبیه خودمان، بلکه بسیار بیشتر و شدیدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگی خود را سپری میکنند. برای مثال اگر ما روزی ۵ بار غیبت کرده و دروغ میگوییم، فردی را جذب خواهیم کرد که روزی ۵۰ بار دروغ گفته و غیبت میکند. همچنین مثلا اگر ما تا اندازۀ ۲۰ نمره امیدوار به رحمت خدا هستیم، فردی را جذب میکنیم که به اندازۀ ۲۰۰ نمره به رحمت خدا اطمینان و یقین دارد.
پس در واقع افرادی را که ما ناخودآگاه جذب میکنیم، دقیقا همان بازگشت رفتار خودمان است که به صورت یک انسان در حضورمان ظاهر شده است. همان طور که بزرگان و مشاهیر جهان از قدیم گفتهاند، انسانها و دوستان در واقع آینۀ رفتار ما هستند و دوستان میآیند تا ما خود را بشناسیم و جملاتی از این قبیل.
از طرفی طبق ضرب المثل “موش داخل کاسۀ آدم وسواسی میرود”، همیشه حساسیت بیش از حد به یک مسئله یا امری مهم و یا حتی غیرمهم باعث کشاندن و جذب کردن آن مسئله به سمت خودمان است (به دلیل ترس از به وجود آمدن مسئله). برای مثال ما از مریضی میترسیم و همیشه اولین کسی که مریضی خاصی را میگیرد، خودمان هستیم و در مورد جذب انسانها، مثلا ما از افراد دروغگو خیلی بدمان میآید و همیشه به خود میگوییم “من از آدمهای دروغگو حالم بهم میخورد” و بالاخره دوستی مییابیم که الهۀ دروغگویی است و یا همیشه با خود میگوییم “من از انسانهای خسیس بدمان میآید” و در واقع این بد آمدن ناشی از ترسِ گرفتار شدن در دام آنهاست و نتیجتا یک انسان که اصلا شلوارش جیب ندارد (!) نصیب ما میشود. پس در قدم اول ما با تفکر منفی و ترس از گرفتارِ انسانهایی با اخلاق ناپسند شدن، در واقع به آنها فکر کرده و با قراردادن آن تفکرات در هالۀ انرژی خودمان، آنها را جذب مینماییم.
همچنین یکی دیگر از عواملی که بعضی افراد بد (یا به اصطلاح مریض روحی) جذب ما میشوند، سرزنشهای قبلی است که به دیگران کردهایم. برای مثال دوست ما همسری دارد که بسیار بداخلاق و خشن است. او را سرزنش کرده و مثلا به او میگوییم “توباید در انتخاب همسر بیشتر دقت میکردی، این چه همسری است که انتخاب کردهای” و با این کار بومرنگ خود را به سمتی پرتاب میکنیم که باعث ناراحتی و دلخوری فرد میشود و باید منتظر بازگشت بومرنگ خود باشیم (زندگی بازی بومرنگهاست). چه بسا افرادی که در امر انتخاب دوست و یا همسر بسیار بیشتر از ما دقت کردهاند اما باز هم گرفتار نوع مشکلدار آن شدهاند (در راستای امتحان الهی).
البته هیچ کس گناهکار و مسئلهدار به دنیا نیامده است و آن دوستان و اطرافیان ناجور بودهاند که وی را به راه خطا کشاندهاند، پس طبق گفتۀ لوییزهی، بهتر است فرد گناهکار را مریض بنامیم و بدانیم که یک مریض نیازمند درمان جسمی و روحی است.
خیلی راحت است؛ خودمان خوب باشیم، همه را دوست داشته باشیم، به بدیهای افراد فکر نکنیم و اصلا از این نترسیم که نکند فردی با این اخلاق ناپسند نصیب ما شود و یا نکند دوستی با این مشخصات در زندگی ما قدم بگذارد. (همیشه بدانیم که ما آنقدر خوب هستیم که افرادی که شاید مریض باشند از همنشینی با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشینی با افراد مریض فکر هم نکنیم) البته ناگفته نماند که خالق طبیعت به وسیلههای گوناگون گاهی افراد را امتحان میکند که این از دست ما خارج است.
در کتاب
حاجیآقا نوشته صادق هدایت (1945)، حاجی به کوچکترین فرزندش درباره
نحوه کسب موفقیت در ایران
نصیحت میکند:
توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده؛ اگر نمیخواهی جزو
چاپیدهها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی! سواد زیادی لازم نیست، آدم
را دیوانه میکنه و از زندگی عقب میاندازه! فقط سر درس حساب و سیاق
دقت بکن! چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافی است، تا بتوانی حساب پول
را نگهداری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟ حساب مهمه! باید کاسبی یاد بگیری،
با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش،
خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! سعی کن پررو باشی،
نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن، حق خودت را بگیر! از فحش
و تحقیر و رده نترس! حرف توی هوا پخش میشه، هر وقت از این در بیرونت
انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو، فهمیدی؟ پررو، وقیح و
بیسواد؛ چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد، تا کار بهتر درست
بشه!... نان را به نرخ روز باید خورد! سعی کن با مقامات عالیه مربوط
بشی، با هرکس و هر عقیدهای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی!....
کتاب و درس و اینها دو پول نمیارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی
میکنی! اگر غفلت کردی تو را میچاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند
کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه!!!!ا