همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

در گذشت وحشی بافقی

در گذشت وحشی بافقی  

 

 

26 مهر 961 شمسی   

 

 

شرمنده که تاخیر یک روزه داشت

  

 

وحشی بافقی

 

تولد وحشی گویا در اواسط نیمه اول قرن دهم در بافق که بر سر راه یزد و کرمان واقع است، اتفاق افتاد و چون بافق را گاهی از توابع کرمان و گاه از توابع یزد به حساب می آورند، وحشی را گاهی یزدی و گاهی کرمانی گفته اند.
دوره اول زندگی وحشی در زادگاهش سپری شد. وحشی در این مدت به جز برادرش در خدمت شرف الدین علی بافقی نیز به کسب دانش و ادب مشغول بود.
وحشی بعد از فراگیری مقدمات علوم ادبی، از بافق به یزد و از آنچه به کاشان رفت و مدتی را در آن شهر به مکتب داری مشغول بود. بعد از مدتی، به یزد برگشت و در همانجا ساکن شد و به شعر و مدح پادشاهان ان شهر مشغول بود تا اینکه در سال 991 هجری در گذشت.
خانواده وحشی از نظر ثروت، جزو خانواده های متوسط بافق بود. برادر بزرگترش، مرادی بافقی هم یکی از شاعران آن عهد بود که تاثیر زیادی در تربیت و آشنایی وحشی با محفل های ادبی داشت، اما پیش از آنکه وحشی در شعر به شهرت برسد در گذشت.
وحشی در اشعار خود چند بار نام برادرش را آورده است.
   

 

از بین اهالی بافق یزد , یکی شیخ محمد تقی بافقی معروف است که در زمان رضاخان سمبل اعتراض به کشف حجاب شد و یکی هم وحشی بافقی که در زمان صفویه زندگی می کرد.

از اشعار وحشی تک بیت هایی هست که حالا ضرب المثل شده اند( مثلا بیت : دولت اگر سلسله جنبان شود / مور تواند که سلیمان شود ) اما از همه اشعار وحشی معروفتر , این ترکیب بند است که تا همین چند وقت پیش در همه نامه های جوانان به کار می رفت: 

 

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را /  خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را

رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تو را / التفاتی به اسیران بلا نیست تو را

ما اسیر غم واصلا غم ما نیست تو را / با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را

فارغ از عاشق غمناک نمی باید بود / جان من , این همه بی باک نمی باید بود

همچو گل چند به روی همه خندان باشی /همره غیر به گاگست و گلستان باشی

هر زمان با دگری دست به گریبان باشی / زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی

جمع با جمع نباشند و پریشان باشی / یاد حیرانی ما آری و حیران باشی

ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد / به جفا سازد و صد جور برای تو کشد

دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد    جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد / هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد

این ستم ها دگری با من بیمار نکرد  / هیچ کس این همه آزار من زار نکرد

گر ز آزردن من هست غرض مردن من / مردم , آزار مکش از پی آزردن من

برنارد شاو(george bernard shaw)

برنارد شاو  

  

 George bernard shaw

 

 

 

 

جورج برناردشاو نویسنده شوخ طبع ایرلندی انگلیسی تنها کسی است که هم نوبل گرفته و هم اسکار (به خاطر فیلنامه پیگمالیون , 1938) .او در 1925 از پذیرش نوبل امتناع کرد و گفت " من هر سال کتاب می نوشتم و کسی جایزه ای نمی داد .امسال که چیزی ننوشته ام به من نوبل می دهند, یعنی اینقدر بد می نویسم ؟"

آخر سر هم جایزه را به اصرار زنش پذیرفت ولی پولش را نگرفت و خواست تا برای ترجمه کتابهای سوئدی به انگلیسی خرج شود!  

از بین هزاران حرف با مزه ای که شاو زده چندتایش اینها هستند

  • کسی که می تواند عمل می کند کسی که نمی تواند پند می دهد...
  • در زندگی قرار نیست خودتان را کشف کنید ; قرار است خودتان را بسازید.
  • بزرگترین تنبیه برای دروغگو , بی اعتمادی همه به او نیست ; بی اعتمادی او به همه است.
  • امروز فقط بی سوادها می توانند کتاب خوب بخرند.
  • تنها کسی که با من درست رفتار می کند خیاطم است که هر بار که مرا می بیند , اندازه های جدیدم را می گیرد ; بقیه به همان اندازه ای قبلی چسبیده اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
  • بهترین جا برای آزمودن تربیت یک آدم , وسط دعواست.
  • تنها دوره ای که آموزش من متوقف شد دوران مدرسه بود.
  • هیچ کس نمی تواند تمام عمر , خوشی را تحمل کند ; در این صورت دنیا جهنم می شد
  • یک بچه مدرسه ای که با کتاب هومر بر سر همکلاسی اش می زند , احتمالا ایمن ترین و منطقی ترین استفاده از اساطیر را کرده است.
  • در زندگی 2 تراژدی هست: اینکه به آنچه قلبت می خواهد نرسی و اینکه برسی.
  • 2 آدم گرسنه 2 برابر یک آدم گرسنه خطر ندارد; اما 2 آدم رذل 10 برابر خطرناک می شوند.
  • دروغ های خوشبینانه چنان قدرت درمانی بالایی دارند که اگر پزشکی نتواند آنها را به صورت متقاعد کننده ای به زبان بیاورد , به درد این شغل نمی خورد.
  • صمیمی بودن خطرناک است ; مگر اینکه احمق هم باشید.
  • از کسی که به کار بد شما پاسخی نمی دهد بترسید ; او نه شما را می بخشد , نه می گذارد خودتان را ببخشید...

موریس مترلینگ

 

من نمیدانم که به چه مناسبت اموات باید دارای مقام و احترام خاصی باشند.

برای چه وقتی یک نفر مرد تمام خطاها و اشتباهات او را فراموش کرده و در عوض درباره محاسن و مزایای او صحبت می کنند؟!

حتی اگر بعد از مرگ او خیانت ها و گناهان جدیدی از مرده کشف شود باز او را می بخشند.

چرا تا وقتی که کسی نمرده ما آنطور که شاید و باید او را دوست نداریم.

حال خیلی غریب است که ما درباره آنهایی که زنده هستند اینطور رفتار نمی کنیم.

اگر درباره آنها اینطور رفتار می کردیم زندگی ما در این جهان خیلی لذت بخش می شدو بسیاری از مصائب و بدبختی ها از بین می رفت!!!   

 

" موریس مترلینگ "

 

 

موریس مترلینگ