همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

عید نوروز بر همگان مبارک باد


عید باستنی نوروز بر تمام ایرانیان و جهانیان تهنیت باد






سالی سرشار از موفقیت ، بهروزی و پیروزی برای ایرانیان آرزومندم

دیوکسین

دیوکسین


دیوکسین (Dioxin) یک سم بسیار قوی برای سلولهای بدن است و باعث بروز سرطان به ویژه سرطان سینه می شود. اخیراً تحقیقاتی توسط دکتر Edward Fujimoto مدیر برنامه ریزی سلامت بیمارستان Castleآمریکا راجع به دیوکسین و چگونگی عملکرد آن در بدن صورت گرفته است که در نتیجه آن توصیه های ذیل ارائه شده است .
1- بطری های پلاستیکی آب را در فریزر برای انجماد قرار ندهید چون این کار باعث آزادسازی سم دیوکسین از ظروف پلاستیکی می شود.

2- غذاها به ویژه غذاهای حاوی روغن و چربی را در ظروف پلاستیکی در مایکروویو گرم نکنید . ترکیب «چربی ـ گرمای بالا و پلاستیک» باعث آزادسازی دیوکسین به داخل غذا و در نهایت به درون سلولهای ما می شود. به جای آن برای گرم کردن غذا استفاده از ظرف شیشه ای مثل پیرکس و چینی توصیه می شود،

3- غذاهای فوری (Fast Food) و سوپها باید در ظرف دیگری غیر ازظرف یک بار گرم شوند. کاغذ بد نیست ولی نمی دانیم که مطمئن تر از ظروف شیشه ای و غیره باشد.

4- لفاف های پلاستیکی فقط وقتی خطرناک هستند که با غذا در مایکروویو استفاده شوند.

5- فرآوری غذاها در دمای خیلی بالا باعث حل شدن و آزاد شدن دیوکسین از پلاستیک و نفوذ آن به غذا می شود. به عنوان جایگزین پوشاندن غذا با یک لفاف کاغذی توصیه می شود..




درگذشت استاد جلال ذوالفنون


نام سه تار که می آمد
همه به یاد استاد جلال ذوالفنون می افتادیم
امروز سه تار با اعجاز انگشتان او وداع کرد
روحش شاد




کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

شاه پارس، شاه انشان، شاه ماد، شاه بابل، شاه سومر و اکد شاه چهارگوشهٔ جهان



سرزمینمان ایران در زمان کوروش بزرگ وداریوش شاه سرزمینی بس بزرگ بود که امروزه عده ای از شاهان و وطن فروشان ان را به باد فنا داده اند افسوس وهزار افسوس که حتی امروز ما برای نگهداری انچه که از سرزمین بزرگمان بر جای مانده کوشا نیستیم و همیشه خود را ناتوان جلوه داده ودر برابر بیگانگان سر فرو برده ایم .
باید با خداوند ایران زمین اهورا مزدا عهد کنیم که از زمره کسانی باشیم که برای ابادانی وپیشرفت سرزمینمان ایران پا پیش گذاریم و از حقیقت چشم نپوشانیم که امروز ایران به ما فرزندان کوروش بزرگ پدر پارسیان نیازمند است تا در برابر بیگانگان ایستادگی کنیم و هر گونه که در توان قدرت داریم برای تاریخ گذشتگان ونیاکانمان ارزش قائل شویم و با هم دست برادری و برابری دهیم تا با مشتهای گره کرده در دهان بیگانگان زنیم تا دوباره دشمنان بدانند که فرزندان کوروش به پا خواستند تا حق از دست رفته خود را باز ستانند وهمیشه این دعای خیر مان باشد برای سرزمینمان ایران

خداوندا سرزمین مرا از حمله بیگانه و خوشکسالی و دروغ در امان بدار 


(دعای کوروش بزرگ برای ایران زمین)






روزی بزرگان ایرانی ومریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس اینگونه دعا کردند (خداوندا اهورا مزداای بزرگ افریننده این سرزمین بزرگ سرزمینم ومردمم را از دروغ و دروغگویی به دوربدار )

بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعانمودید فرمودند چه باید می گفتم یکی جواب داد برای خشکسالی دعا مینمودید؟
کوروش بزرگ فرمودند برای جلو گیری از خوشکسالی انبارهای اذوقه و غلات می سازیم دیگری اینگونه سوال نمود برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید ؟
 ایشان جواب دادند قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم! گفتند برای جلوگیری از سیلهای خروشان دعا می کردید ؟
پاسخ دادند نیرو بسیج میکنیم وسدهای برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم! و همینگونه سوال و به همین ترتیب جواب شنیدند تا این که یکی پرسید شاها منظور شما از این گونه دعا چه بود ؟
وکوروش تبسمی نمودند واین گونه جواب دادند ! من برای هر سوال شما جوابی قانع کننده اوردم ولی اگر روزی شما نزد من اید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از ان باخبر گردم واقدام نمایم . پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی اوریم و دروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین ان دروغ است.

تلاش



یا تلاش کن برای زندگی کردن یا به پیشواز مرگ برو
این حقیقت لعنتی زندگی هست.




معجزه ی گرمای یک لبخند


معجزه ی گرمای یک لبخند ♥





بسیاری از مردم کتاب ”شاهزاده کوچولو” اثر اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند

که او خلبان هواپیمای جنگی بود و با نازی ها جنگید و در نهایت در یک سانحه هوایی کشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می

جنگید. او تجربه های حیرت آو خود را در مجموعه ا ی به نام "لبخند" گرد آوری کرده است. در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند. او که از روی

رفتارهای خشونت آمیز نگهبان ها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد می نویسد: "مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل به شدت نگران بودم. جیب

هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد. یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم

ولی کبریت نداشتم. از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نیانداخت. درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود. فریاد زدم ”هی رفیق! کبریت داری؟”

به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی دانم چرا؟ شاید از

شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم. در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد. می دانستم که او به هیچ

وجه چنین چیزی را نمی خواهد... ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخند شکفت. سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همان جا ایستاد.

مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد. من حالا با علم به این که او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود.

پرسید: ”بچه داری؟” با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم: "آره، ایناهاش” او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد

و درباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشم هایم هجوم آورد. گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم... دیگر نبینم که بچه هایم

چه طور بزرگ می شوند. چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آن که حرفی بزند، قفل در سلول مرا باز کرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا به بیرون زندان و جاده پشتی آن

که به شهر منتهی می شد هدایت کرد. نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.

یک لبخند زندگی مرا نجات داد.

اندوه که از حد بگذرد


اندوه که از حد بگذرد،
جایش را می دهد به یک بی اعتنایی مزمن.
 دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن،
 آن چه اهمیت دارد کش داری رخوتناک حسی است که دیگر ترا به واکنش نمی کشاند و در آن لحظه فقط در سکوت نگاه می کنی و نگاه می کنی...




چین دیروز ... چین امروز

چین دیروز ... چین امروز



چقدر تصمیمات درست و صحیح یک دولت و تلاشهای مردم میتونه تغییری این چنینی ایجاد کنه .. کاش مسئولان مملکتی ما هم از کشوری های نه غربی لااقل شرقی یه خورده یاد بگیرن



چین یکی از قدرت های بلامنازع این روزهای دنیاست. یکی از پرچمعیت ترین کشورهای جهان که به لطف نیروی کار فراوان و سیاست های اقتصادی، امروز حرفهای زیادی در دنیا برای گفتن دارد.

 

 سرزمین که همه چیز در آن زمین تا آسمان فرق کرده است.



 

ادامه مطلب ...

خونخوارترین ژنرال دوران باستان

اگر با هانیبال دربیفتی خون به‌پا می‌شود!



مجسمهٔ نیم‌تنهٔ مرمرین هانیبال



هانیبال، ژنرال کارتاژی نمونه‌ای از این دسته فرماندهان دژخیمی است که هم خون سربازانش را سرکشید و هم هزاران مرد و زن رومی را به خاطر خصومت شخصی‌اش با امپراتوری روم به قتل رساند. هانیبال خونخوارترین ژنرال دوران باستان بود که در قلبش کینه‌ای خاص نسبت به روم داشت. او با پدرش عهد بسته بود تا زمانی که زنده است آن‌قدر رومی بکشد تا زمین از وجود آنها پاک شود.


روایتی از خونخوارترین فرمانده دوران باستان حتما بخوانید ...



ادامه مطلب ...

تو نیستی ...



 فکر کردن دلیل بودن نیست.
من عصیان می کنم پس هستم
 انسانی که معترض نباشد انسان نیست.


آلبر کامو

برهنگی همیشه برای سکس نیست

برهنگی همیشه برای سکس نیست


Lady Godiva





همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترمی بود.

وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت،گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم .

گودیوا قبول می کنه،خبرش در شهر می پیچد،گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه ی پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه اش بود در شهر چرخید، ولی مردم شهر به احترامش اون روز،هیچکدوم از خانه بیرون نیامدند و تمام درها و پنجره ها رو هم بستند. در تاریخ انگلیس و کاونتری بانو گودیوا به عنوان یک زن نجیب و شریف جایگاه بالایی داره و مجسمه اش در کاونتری ساخته شده است...





منطق چیست؟

منطق چیست؟

شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد – پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد
می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر
آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
استاد جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :
خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
استاد گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و
کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
استاد این بار توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام
عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم
تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
استاد در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق !
خاصیت منطق بسته به این است که چه چیزی رابخواهی ثابت کنی



با ۱۰ برند با ارزش دنیا آشنا شوید

هر کدام از برند های جهانی ارزشی دارند
 
ارزش Apple نیز به عنوان هشتمین برند برتر دنیا ۳۳٫۴۹۲$ میلیارد دلار برآورد شده است. اپل موفق شده در سال ۲۰۱۱ ارزش برند خود را از رتبه ۹ به رتبه ۸ ارتقا دهد.
.

اما می دانید هشت برند با ارزش قبل از اپل کدامند؟



همه ساله Best Global Brands 2011 نام پر ارزش ترین برند های دنیا را اعلام می کند.

بر طبق لیست منتشر شده از این منبع، اپل هشتمین رتبه در بین رقیبان را دارد.


در حالیکه ارزش برند اپل در حال حاضر حدودا ۳۳ میلیارد دلار است، برند های دیزنی و تویوتا با ارزش ۲۹ و ۲۷ میلیارد دلار بعد از اپل قرار دارند.

اما رتبه ۱ و با ارزش ترین برند دنیا کوکا کولا است که ۷۱ میلیارد دلار ارزش دارد. پس از کوکا کولا، برند IBM با ارزش ۶۹٫۹ میلیارد دلار در رتبه دوم، مایکروسافت با ارزش ۵۹ میلیارد دلار در رتبه سوم، گوگل با ۵۵ میلیون دلار در رتبه چهارم و اینتل با ۳۵ میلیون دلار در رتبه هفتم قرار دارد. جالب است بدانید برند سامسونگ رتبه ۱۷ جهان را به خود اختصاص داده و از بلک بری با رتبه ۵۶ و HTC با رتبه ۹۸ پیشی گرفته است.

هنوز زمان زیادی از شروع سال ۲۰۱۲ نگذشته ولی با وجود محصولات جذابی که Apple در راه دارد، احتمال می رود ارزش این برند، امسال بیشتر شود.



ارزش اپل برابر با مجموع مایکروسافت و گوگل






با قوت گرفتن خبر ارایه آی پد 3 طی چند هفته آینده، سهام اپل با رشد صعودی جدیدی مواجه شده و همین سبب شده تا ارزش این شرکت هم اکنون به ۴۵۹.۸ میلیارد دلار برسد. به همین خاطر نیویورک تایمز در بخش اقتصادی اش مقایسه جالبی انجام داده است: ارزش اپل هم اکنون از مجموع مایکروسافت و گوگل روی هم بیش تر است. اما این فقط یکی از مقایسه ها است.


بهتر است بقیه مقایسه های نیویورک تایمز را هم ببینید:


- با ارزش ۴۶۰ میلیارد دلار، اپل هم اکنون از مجموع گوگل، Goldman Sachs، جنرال موتور، فورد، استار باکس و هواپیما سازی بویینگ روی هم ارزش بیشتری دارد.

- اپل در حال حاضر تقریبا دو برابر مایکروسافت (که حدود ۲۵۸ میلیارد دلار ارزش دارد) می ارزد و آن را با گوگل ۱۹۸ میلیاردی هم مقایسه کنید.

- این شرکت همچنین تقریبا دو برابر جنرال الکتریک ۲۰۲ میلیاردی و IBM که ۲۲۴ میلیارد است و وال-مارت که ۲۱۲ میلیارد است ارزش دارد.

البته باید ببینیم این شرکت در سال های آینده چگونه عمل می کند. چرا که مایکروسافت و گوگل با سرعت زیادی در حال نزدیک شدن هستند. گوگل با اندروید و مایکروسافت با ویندوز 8 و ویندوز فون برنامه های زیادی برای تصاحب بازار دارند.




بهشت و جهنم



بهشت و جهنم



روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.


مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!'


هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی عروج میکردند، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که     یکدیگر را دوست داشته باشید،
و به همنوع خود مهربانی نمایید، همسایه خود را نیز دوست بدارید،

زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.

یک روش جدید کلاهبرداری


دو تجربه از یک روش جدید
کلاهبرداری و «گوش بری» !!








  • دو سه ماه پیش ، یکروز نزدیک ظهر در خیابان پردیس (ملاصدرا) در حال رانندگی بسمت جنوب بودم و طبعاً در اون خیابان باریک ، نمیتونستم سرعت زیادی داشته باشم ! در همون حال ، مردی رو دیدم که از روبرو (درجهت مخالف رانندگی من ) در سواره رو و در فاصله تقریبا دومتری از مسیری که من رانندگی میکردم ، درحال مکالمه با تلفن همراهش ، داره بسمت شمال میاد . وقتی که با همون فاصله حدود دوسه متری از اون رد شدم ، صدای «تق» بلندی شنیدم ، و وقتی با تعجب به آینه بغل نیگا کردم ، مردک رو دیدم که خم شد و از زمین چیزی رو برداشت ! (که از قرار موبایلش بود که به ماشین من کوبیده بود !)
بدون توجه و جدی گرفتن موضوع ، براه خودم ادامه دادم و رفتم داخل پارکینگی که اونجا بود و پارک کردم . وقتی داشتم در ماشین رو قفل میکردم ، دیدم همون مرد ، درحالی که مچ دست «بادکرده(!)» خودش رو گرفته ، پیداش شد ! با حالتی مظلومانه و دردآلود بمن گفت : آقا ! زدی منو ناقص کردی ، حتی توقف نکردی ببینی چی شده ؟!! من که خیلی تعجب کرده بودم ، گفتم : من ؟ ولی شما که با ماشین من بیشتر از دومتر فاصله داشتی ! گفت : ایناها ! نیگا کن ! آینه ت خورد به مچ دستم و داغونم کرد ! (قد و قواره آقاهه کوتاه و در اون حد نبود که مچش به آینه من بخوره !!) همون موقع یکنفر هم از راه رسید و شهادت داد که «آقا راست میگه ! من دیدم شما زدین بهش و رفتین !» خب ! سناریو دیگه تکمیل شده بود ! خلاصه اینکه . . . سراغ درمونگاهی در اون نزدیکی رو گرفت که من آدرس بیمارستانی در ملاصدرا را نشون دادم ، ولی اون گفت که باید تو هم بیای ! وقتی گفتم من برای چی ؟ گفت : خب ! این 70-80 تومن (منظور هزار تومنه)  هزینه ش میشه ، من که نمیتونم همشو بدم ! اقلاً  50 تومنشو شما بده ، منم باقی شو میذارم و درمونش میکنم !!
چون کار واجبی توی مجتمع قضائی داشتم و خیلی عجله داشتم که بموقع برسم ، با اکراه و بی میلی ،  و برای کم کردن شر یارو و رسیدن به کارم ، ناچارشدم تن به خواسته ش بدم و پول رو دادم و درحالی که بشدت احساس مغبون شدم میکردم ، به کارم رسیدم !!
  • هفته گذشته ، روز 5 شنبه در خیابان برزیل داشتم میرفتم بسمت جنوب که برم تو کردستان ، بازهم همون صدای «تق» . . . و مردی که توی آینه دیدم دستش رو گرفتـه و . . . . ایضـا بقیه قضایا تکرار شد !
به راه خودم ادامه دادم ، ولی توی آینه دیدم که بلافاصله یک پراید از پارک دراومد و «آقا» رو سوار کرد و اومدن دنبال من ! انگار که میدونستن من توقف نمیکنم !
منو تا کردستان تعقیب کردن و بالاخره علامت دادن که بایستم ! وقتی که توقف کردم ، راننده پراید پیاده شد و اومد و با همون لحن مظلومانه ، از اینکه به دوستش "زدم و رفتم " گله کرد و گفت که دست دوستش بادکرده ! اولش فکر کردم "همون مرد" دفعه قبلیه ! تو دلم گفتم حتماً این حقه رو "یه دور" روی همه امتحان کردن که دوباره نوبت من شده !! ولی وقتی رفتم جلو دیدم نــه ! یکی دیگه س !! دوباره همون داستان و مچ دست بادکرده و همون حرفا . . .  ولی این دفعه دیگه من دستشون رو خونده بودم ! چون حساب کردم این یارو هم قد و قواره اش جوری نیست که مچ دستش به آینه ماشین من بخوره ! و آینه من حدود آرنج اون میشه ! وقتی که سراغ درمونگاه رو گرفت ، من داشتم تو ذهن خودم آدرس پاسگاه پلیس رو پیدا میکردم ! و وقتی گفت که هزینه «آتل» و درمان حدود 100 هزارتومان میشه (حتماً نرخ تورم را خیلی بیشتر از حد اعلام شده حساب کرده بود !! ) و از من خواست که یا بدهم و یا ببرمش درمونگاه ، با کمال عصبانیت و با خشونت گفتم :  اِ . . . اینجــوریه ؟؟ خیـلی خب ! بشین بیا دنبـال من! اول میبرمتون پیش پلیس ، بعدش میریم درمونگاه !! و راه افتـادم ! ولی وقتی به اولین خروجی ، که بطرف پاسگاه پلیس ملاصدرا – چهارراه شیراز میرفت  پیچیدم ، توی آینه دیدم که «آقایـون» ، مستقیم رفتن و زدن به چاک ! گویا از خیر (شایدم شــرّ  لو رفتن  ) این یه فقره گذشتن و رفتن دنبال طعمه دیگه ای که قضیه براش نا آشناس ! و بقول معروف «عطای مـرا به لقایم بخشیدند !»
خواستم این تجربه شخصی را بهمه دوستان بگم ، تا گول اینجور شیادان و کلاهبرداران «مبتکر (!)»  را نخورین !
 
لطفا به همه دوستان اطلاع بدین که دست اینجور آدما رو بشه !

سوءظن (Paranoid)

سوءظن (Paranoid)



پارانوئید یعنی بدبینی. که تعریفِ کامل‌ترش میشه داشتن باورهای غلط در موردِ دیگران.
این عارضه می‌تونه عواقب خطرناکی برای شخص و اطرافیانش داشته باشه و احتمالِ ضعیفی هم وجود داره که به تدریج فرد رو دچار افسردگی یا جنون بکنه.
پنج علامت اصلی این گرفتاری اینهاست:

 فکر می‌کنن که همه درباره اونها حرف میزنن، فکر می‌کُنن که همه از حرفهاشون منظوری دارن، اکثر مردم رو دُشمن خودشون می‌دونن، خودشون رو فردی برجسته و برتر حس می‌کُنن و به هر چیزی حسادت می‌کُنن، مخصوصاً به روابطِ همسر با دیگران. فحش هم زیاد میدن.
مُشکل‌هذیان‌های این افراد تـنها با ایجاد فاصله برطرف میشه. یعنی وقتی دونفر در اثر زندگی مُشترکِ طولانی دچار این عارضه میشن باید برای مدتی مثلاً یک هفته تا ده روز به طور جُداگانه اونها رو به مسافرت فرستاد تا از هم دور باشن.
افرادِ منفی‌باف بسیار احساساتی هستن! یعنی هم محبتشون خیلی اغراق‌آمیزه و هم کینه‌هاشون بسیار شدید و خطرناکه. اونها به دلیلِ خود‌شیفتگی زیاد حتا خطاهای خودشون رو هم به گردنِ اطرافیان می‌اندازن.

تنها راه حل: حفظ فاصله خود با این افراد، تا زمانی که به خودشون بیان. چون اینها معمولاً حاضر به قبول هیچ نوعی از درمان هم نیستن!



حلال و حرام



من آن نیم که حلال از حرام نشناسم

شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام

سعدی


ما از درون زنگ زده ایم‎



ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!

بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!

با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل می‌کاریم
ماهی‌ها به جهنم!
کندوها پر از قیر شده‌اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس می‌نازید
ما به پارس جنوبی!

رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!

صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زده ایم!


این شعر به اشتباه در برخی وبلاگها به نام مرحوم حسین پناهی منتشر شده و میشه که امروز یکی از دوستان که توضیحات کاملی رو از شاعر (اکبر اکسیر) این شعر در وبسایتشون داشتند برای من گذاشتند که بنده با تحقیقی که کردم حق رو کاملا به ایشون دادم و از اشتباهی که در وبلاگم کرده بودم از دوستان معذرت میخوام .. دوستان میتونن برای اشنایی بیشتر با این شاعر شعر فرانو به وبسایت باد و آتش برن و مختصری از زندگی این شاعر رو بخوانند .. ممنون از اتش عزیز که این تذکر رو به من دادند تا من هم ادامه دهنده این اشتباه در وبلاگم نباشم ...

معادل فارسی ۲۱ واژه غیر فارسی


فرهنگستان زبان و ادب فارسی



۲۱واژه فارسی را برای معادل غیرفارسی آنها که به طور متداول استفاده می‌شود، تصویب کرد که استفاده از آنها با امضای رئیس‌جمهوری لازم‌الاجرا است.





در جدیدترین مصوبات گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان برای تعدادی واژه غیرفارسی جایگزین فارسی تعیین و تصویب شده است که با توجه به اینکه این مصوبات به امضای رئیس‌جمهور می‌رسد لذا لازم‌الاجرا است.

  •  آب درمانی به جای «هیدروتراپی»
  • بازگشت (ظهور مجدد علائم بیماری) به جای «ریلاپس»
  • حمام آفتاب به جای «سولاریوم»
  • سراچه به جای «سوئیت»
  • سه‌گانه به جای «تریلوژی»
  • کفی به جای «تریلر»
  • مزرعه‌سرا به جای «فارم هاوس»
  • نابهنجار به جای واژه «آنرمال»



  • نظام شایسته‌گرا به جای «مریت سیستم»
  • شایسته‌سالاری به جای «مریتوکراسی»
  • ورزمان به جای «ماساژ»
  • اژدر(نوعی سلاح انفجاری) به جای «تورپیدو»
  • افسردگی به جای «دپرشن»
  • افسرده به جای واژه «دپرس»


  •  افشانک به جای «نازل nozzle»
  • بیش‌فعال به جای «هایپر اکتیو»
  • تنش به جای «تنشن tension»
  • عوام‌گرایی به جای «پوپولیسم»
  • عوام‌گرا به جای «پوپولیست»
  • مردم‌سالاری به جای «دموکراسی»
  •  رتبه بندی به جای «رنکینگ»


از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به تصویب رسیده است

فرهنگ لغات کوچه و بازار


برداشت های دوره بریامون از کلمات ... یعنی برداشتی که از کلمه میشه یه جورایی متفاوته

در ادامه با بعضی از این کلمات آشنا میشویم



کاج : نمایندگی انتشارات گاج در دوبی

هشتگرد : ۵
وایمکس : درنگ چرا؟
شیردان : آنکه شیر خوب را از بد تمیز می دهد
البرز: عربها به « پرز » گویند
چرا عاقل کند کاری‌:‌ یک ضرب المثل شیرازی.
هردمبیل: جایی که در آن بابت هر چیزی قبض صادر میشود
غیرتی: هر نوع نوشیدنی به جز چای
قرتی : نوعی چای که با قر و حرکات موزون سرو میشود
پنهانی : قلمی که جای جوهر با عسل مینویسد
مختلف : مرگ مغزی
کره حیوانی : بیچاره ناشنواست
توله سگ : حاصل تقسیم مساحت سگ بر عرض آن
کراچی : پس تکلیف ناشنوایان چه میشود ؟
یک کلاغ چهل کلاغ : نبردی ناجوانمردانه بین کلاغ‌ها
اسلواکی : نرم و خرامان گام برداشتن
نیکوتین : نوجوانی خوش سیرت
تهرانی: تیکه های هلوی باقیمانده ته آبمیوه
قمقمه : پَ ن پَ قم هالیووده
زنبوردار : کسی که همسر بلوند دارد
کاشمری : در آرزوی ازدواج … …
ژنتیک : ژنی که عامل اصلی تیک زدن در انسان می باشد
خورشت بامیه : مسئولیت پختن خورشت بر عهده من است
خراب : نوعی نوشیدنی حاوی تکه های کوچک خر
مورچه خوار : خواهر مورچه. فحشی که موریانه ها به هم می دهند
خلوص : خروس خونه ی علی دایی اینا
گشتاور: یک سری همسایه نخاله که به هنگام برگزاری مهمانی‌های شبانه پلیس را خبر می کنند.
An Error : خطا در ریدن !
کلیمانجارو : علی دایی خطاب به کریم باقری: کریم اونجارو نگا
ﮐﻮﺭﺗﺎﮊ: پوﺩﺭ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﻳﻲ تاژ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎﻳﺎﻥ
ﻠﺴﻮﻥ ﻣﺎﻧﺪﻻ: ﻧﻠﺴﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻭﺳﻂ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ
ﺷﻬﺎﺏ ﺣﺴﻴﻨﻲ: ﺷﻬﺎﺑﻲ ﻛﻪ ﺷﺒﻬﺎﻱ ﻣﺤﺮﻡ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ
ﻫﻮﺍﮐﺶ: ﻓﺤﺶ ﻧﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍ (هوا)
ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ: (ﻓﯿﻞ ﮔﺮﻓﺘﮕﯽ) ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﮐﻪ ﻓﯿﻠﯽ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﺩ