با مادر زنت مشکل داری، با پسر همسایه درگیر شدی، می خوای از همکلاسیای سابقت انتقام بگیری، حس میکنی حقتو خوردن، پاداش نگرفتی، از افزایش حقوقت ناراضی هستی، چک برگشتی داری، اصلا فرقی نمیکنه. فقط کافیه یه تماس با ما بگیرید.
نقاشی بزرگترین پرتره دنیا به کمک GPS
شاید در نگاه اول تصور کنید این پرتره حاصل تلاش کودکی خردسال برای کشیدن نخستین نقاشیهای خود است٬ اما با دانستن داستان پشت آن احتمالآ به تحسین ایده ی جالب و بکر خالق آن خواهید پرداخت.
هفدهم مارس امسال اریک نوردنانکار٬ طراح و هنرمند سوئدی یک وسیله ی ردیابی GPS(سامانه موقیت یاب جهانی به کمک ۲۴ ماهواره) را درون چمدانی قرار داد و آنرا به همراه مسیر دقیق از پیش تعیین شده ی خود به شرکت پست DHL تحویل داد.۵۵ روز بعد این چمدان به استکهلم بازگشت.سامانه GPS به صورت خودکار مسیر سفر این چمدان در دور دنیا را ثبت نمود
اریک اطلاعات ثبت شده را به کامپیوتر خود وارد کرد و پرتره ای را که در بالا می بینید خلق نمود!به دلایل تکنیکی او مجبور بود این پرتره را تنها با استفاده از یک خط رسم کند.این خط غول آسا با عبور از ۶ قاره و ۶۲ کشور دنیا یک مسیر ۱۱۰۶۶۴ کیلومتری را پیموده تا بدین ترتیب با خلق این پرتره اریک را به شهرت جهانی برساند.
با 4 کلاهبردار نابغه آشنا شوید
همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبودهاند که با انجام کارهایی که قبلاً کسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری که مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند.
کلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند.. بودهاند کسانی که در دنیا چیزهایی را جعل کردهاند که عقل جن هم به آن نرسیده .. پس بخوانید :
سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا، مردی که میتوانست زیرکترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.
سالی که بازار سهام به شدت رشد میکرد و به نظر میرسید که همه
روزبهروز
پولدارتر میشوند و لوستیگ آنجا بود که از این موضوع سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بیعیب ونقص و
پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را
اجرا کرد. فروختن برج ایفل!
ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به
ذهن ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر
اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا
اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست
وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامههایی با سربرگهای جعلی،
شش تاجر آهن معروف را به جلسهای دولتی و محرمانه در هتل کرئون (creon)
که محلی شناخته شده برای قرارهای دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند.
ویکتور برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته
است و تأمین هزینههای نگهداری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج
است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف،
برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار
امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده
به جلسه مطمئنترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال
مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته
خواهد شد.
فروش برج ایفل در آن سالها زیاد هم دور از ذهن نبود.
این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بینالمللی پاریس طراحی و
ساخته شده بود و قرار بر این نبود که به صورت دائمی باشد. در سال
1909 برج بهخاطر اینکه با ساختمانهای دیگر شهر همچون کلیساهای
دوره گوتیک و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود
و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.
چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند.
ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، او از قبل قربانی خود را
انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد!
آندره پویسون (Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره کمسابقهترین
بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یکشبه ره
صدساله را طی کند و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده
بود.
ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت
امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.
اما همانطور که تاجر عزیز میداند، زندگی مخارج بالایی دارد و او
یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود
توانسته است ایشان را برنده کند و...
آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد
معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج
ایفل شد!
فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط
پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوتینگ کیلومترها از پاریس دور شده بود.
در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!
برای خواندن ۳ کلاهبردار دیگه که یکیشون ایرانیه بیاید به ادامه مطلب ..
ادامه مطلب ...طراحی پوستر مسابقات همشهری
سه تا پوستر طراحی کردم برای شرکت در مسابقه همشهری به نظر شما چطوره ؟
کدوم یکی از همه بهترو جذاب تره؟
سلام ... امیدوارم که سال جدید رو با موفقیت شروع کرده باشید و برای میزبانی و میهمانی خودتون رو آماده کرده باشید ... یه موضوعی که توی اینجور میهمانی ها جلب توجه میکنه روبوسی هستش که از زیرشم نمیشه در رفت اما در وحله دوم هم صحبت شدن با اعضای خانواده و آشنایان هستش که باید خوب گوش کنیم و بهترین جواب رو بدیم اما اگه یه موقع هایی نفهمیدیم که طرف مقابل چی میگه و صداش رو نشنیدیم و یا چند تا کلمه رو نشنیدیم به طرف مقابلتون شک نکنید به گوشهای خودتون شک کنید .. آره به خودتون ..
بریم سر اصل مطلب :
قبل از همه چیز این صدا رو دانلود کنید و گوش کنید ( ( دانلود کنید )100 کیلو بایته ) حواستون باشه که صدای آهنگ خیلی بلنده ...!
خوب آهنگ رو اجرا کنید ... چی شنیدین؟ اگه چیزی نشنیدین به صدا و کامپیوترتون شک نکنید به گوشهاتون شک کنید .
!
این صدا رو افراد بالای 25 نمیتونن بشنون. هرچی که ما بزرگتر میشیم کم کم گوش داخلی ما توانایی و قابلیت شنواییش رو از دست میده. حتما میدونید که یک انسان معمولی صداهای با فرکانس بالاتر از 20 هزار هرتز رو نمیتونه بشنوه، ولی با از دست دادن قابلیت شنوایی گوش میانی این میزان به15هزار و حتی بیشتر هم کاهش پیدا میکنه.
از این ویژگی میشه در مواقعی مثل کلاس درس و برای زنگ گوشی استفاده کرد! از اونجایی که معمولا اساتید سنشون زیاده، میشه با صدا ها رو به عنوان زنگ موبایل استفاده کرد. همچنین از دیگر کاربردای این روش بیرون کردن جوونا از جایی که نباید اونجا باشنه. اگه دقت کرده باشین معمولا این صدا ها خیلی آزار دهنده هستن، پس اگه جایی قرار باشه فقط افراد مسن حظور داشته باشن میشه یکی از این صداهارو پخش کرد، و به این ترتیب چون افرداد مسن این صداها رو نمیشنون، مشکلی واسشون پیش نمیاد، ولی افراد جوون رو به سرعت از مکان مذکور فراری میده !
عواملی که باعث تسریع در از دست رفتن توانایی شنیدن میشه استفاده مدام و زیاد از ابزار موسیقی و همچنین هدفونه. همونطور که میدونید بتهون در آخر عمرش تقریبا کر شده بوده. و چقدر سخته موسیقیدانی به اون بزرگی رو همچین دردی.
برای اینکه ببینید چقدر از شنوایی خودتون رو از دست داداین میتونید صداهای زیر رو که در فرکانس های مختلف پخش میشن رو دانلود کنید و گوش کنید. برای اینکه واقها هم مطمئن باشید که صداها پخش میشه میتونید از برادر یا خواهر کوچیکتون کمک بگیرید !
تصور ما از پزشکان، اشخاصی است که در صدد هستند به هر نحو ممکن به بهبود بیماری و سلامت بیمارنشان کمک کنند. تلقی جامعه از بیشتر پزشکان، مثبت است.
اما این بار در یک پست متفاوت میخواهیم با هم پرده از فعالیتهای شیطانی پزشکان و به عبارت صحیحتر پزشکنماهایی برداریم که اعمالشان را هیچ عقل سلیمی نمیتواند تأیید کند:
۱۰- جک کورکین Jack Kevorkian: کمک به مرگ بیمارانی به شدت بیمار که امید چندانی به بهبود وضعیتشان نیست، در دنیای امروز موضوعی اختلافبرانگیز است. اما دکتر جک کورکین اعتقاد داشت که «مردن، جنایت نیست.» او به مرگ ۱۳۰ نفر از بیماران بدحالش کمک کرد. جالب است که بدانید او شیوههای «اوتانازی» مخصوص خودش را هم ابداع کرده بود، او به دو شیوه، بیماران را از پا درمیآورد:
شیوه اول را او Thanatron نامیده بود، در این شیوه او مخلوطی از سالین، تیوپنتال سدیم و کلرید پتاسیم به داخل ورید بیماران تزریق میکرد. شیوه دوم Mercitron بود که در آن از ماسکی که مونو اکسید کربن از خود متصاعد میکرد، استفاده میکرد.
سرانجام تحقیقی در مورد کارهای او انجام شد و در پی آن او به جرم قتل درجه دوم، دستگیر شد و از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۷، زندانی شد. او هماکنون آزادی مشروط دارد.
پینوشت: جالب است بدانید که «آل پاچینو» در نقش دکتر جک کورکین در یک فیلم تلویزبونی با عنوان You Don’t Know Jack بازی کرده است. این فیلم به زودی پخش خواهد شد.
۹- والتر فریمن Walter Freeman: والتر فریمن یک متخصص بیماریهای اعصاب یا نورولوژیست بود که از «ییل» و دانشکده پزشکی پنسیلوانیا، فارغالتحصیل شده بود. او در دوران فعالیتش ۳۵۰۰ عمل لوبوتومی انجام داد.
در دهه ۴۰ و ۵۰ میلادی، یعنی زمانی که روانپزشکان داروهای مؤثر کمی برای کنترل بیماریها و اختلالات روانپزشکی در اختیار داشتند، عمل لوبوتومی بسیار معمول بود. شاید از فیلم «دیوانه از قفس پرید» با شرکت «جک نیکلسون»، ماجرای لوبوتومی کاراکتر سرخپوست قصه را به یاد داشته باشید.
در عمل لوبوتومی، ارتباط کورتکس قسمت پرهفرونتال (قسمتی از قشر مغز در ناحیه زیر پیشانی) با سایر نقاط قطع میشود. شیوههای مختلفی برای این عمل وجود دارد. امروزه به خاطر عوارض زیاد عمل لوبوتومی و همچنین وجود شیوههای نوین درمان، لوبوتومی به ندرت انجام میشود، اما او در آن زمان، دکتر فریمن به انجام این عملها و به اصطلاح شفا دادن بیمارانش، افتخار میکرد.
شیوه انجام اعمال جراحی او هم عجیب بود. مثلا او از یک یخ خردکن که از آشپزخانه منزلش برداشته بود، برای انجام عمل استفاده میکرد و بدون کمک هیچ جراحی، روزانه ۲۰ عمل انجام میداد، او حتی اجازه میداد، رسانهها بر سر عملش حاضر شوند، اعمال جراحی که گاه با مرگ بیمار خاتمه مییافتند.
جالب است بدانید که یکی از عملهای جراحی که دکتر فریمن انجام داد، روی خواهر «جان اف کندی» یعنی «رزمری کندی» انجام شد. در آن زمان به خانواده او توصیه شد برای بهبود حالات روحی رزمری، این عمل را قبول کنند. در سال ۱۹۴۱، زمانی که رزمری ۲۳ ساله بود، این عمل روی او انجام شد و نتیجه خوشایندی نداشت. رزمری کندی بعد از عمل دچار بیاختیاری ادراری شد و توان ذهنیاش به اندازه یک شیرخوار کاهش پیدا کرد، طوری که ساعتها به دیوار روبرویش خیره میشد. برخی اعتقاد دارند، رزمری، تنها عقبماندگی ذهنی داشت و عمل اصلا برایش مورد نداشت. رزمری کندی با همین شرایط تا سال ۲۰۰۵، به زندگی ادامه داد.
شاید در مورد سرنوشت ناگوار اعضای خانواده کندی، خوانده باشید، سرنوشت شومی که که از آن تعبیر به «نفرین کندیها» میشود. رزمری کندی، نخستین عضو خانواده بود که با چنین سرنوشت ناگواری مواجه شد!
شاید باور نکنید، اما فریمن هرگز به خاطر مرگ بیمارانش با عوارض عمل، به دردسر نیفتاد.
۸- هری هوارد هولمز(هرمن ماجت) Herman Mudgett: نام هری هوارد هولمز در زمان تولد «هرمن ماجت» بود، او نخستین قاتل سریالی بود که در آمریکا به دار آویخته شد. او در سال ۱۸۸۴ به دانشکده پزشکی میشیگان رفت. در این دوره او اجساد را از آزمایشگاهها میدزدید و تخریب میکرد و بعد ادعا میکرد این افراد در طی حادثه کشته شدهاند و با ترفندهایی از شرکتهای بیمه، حق بیمه دریافت میکرد. بعد از فارغالتحصیلی، او به شیکاگو رفت، یک کارگر داروخانه را فریب داد و مالکیت یک هتل را از آن خود کرد. او زنانی را فریب میداد و به قتل میرساند و در هتل، روی جسد آنها آزمایش میکرد، کالبدشکافیشان میکرد و اسکلت آنها را به دانشکدههای پزشکی میفروخت!
۷- آرنفین نست Arnfinn Nesset: آرنفین نست، واقعا یک پزشک نبود، او یک پرستار نروژی بود که قصد داشت پزشک شود. او ۲۲ نفر از بیمارانش را با تزریق دارویی به نام Curacit کشت، این دارو، یک داروی شلکننده عضلات است. به خاطر ماهیت دارو، تحقیقات برای اثبات جرم «نست»، بسیار دشوار بود، چرا که ردیابی این دارو در بدن با گذشت زمان بسیار دشوار است. تحقیقات روی پرونده او دو سال کشید، در پی یک محاکمه دو ماهه، جرم او در قتل بیمارانش ثابت شد و «نست» ۲۱ سال را در زندان به سر برد. در نروژ حداکثر محکومیت ۲۱ سال است. او در سال ۲۰۰۴ از زندان آزاد شد و گفته میشود هماکنون با نام دیگری در نروژ زندگی میکند.
۶- کارل کلوبرگ Carl Clauberg: او یکی از پزشکان نازی است که در اردوگاههای کار اجباری نازیها، روی زندانیها آزمایش انجام میداد. آزمایشات او در اردوگاه آشویتس مشهور است. او استاد بیماریهای زنان در دانشگاه Königsberg بود. در سال ۱۹۳۳ او به نازیها پیوست و در سال ۱۹۴۲، به «هیملر» پیشنهاد کرد که آزمایشاتی برای نازا کردن جمعی زنان انجام دهد. هیملر موافقت کرد و او به بلوک شماره ۱۰ آشویتس رفت. او به دنبال آن بود که شیوه ارزان و سادهای برای نازا کردن زنان پیدا کند. او بارها از تزریق اسید مایع به داخل رحم زنان استفاده کرد. تخمدانهای آسیب دیده زنها برای بررسی بیشتر به برلین فرستاده میشد. گاهی بیماران برای انجام اتوپسی (تکهبرداری) به قتل میرسیدند. گفته میشود او روی ۳۰۰ زن، آزمایشات وحشتناک خود را انجام داد، سرانجام کلوبرگ دستگیر شد، ولی قبل از محاکمه، فوت کرد.
۵- جان بادکین آدامز John Bodkin Adams: او یک پزشک عمومی بود که زندگیای توأم با جنایت و قتل داشت. او از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۶، به طرز مشکوکی، ۱۶۰ نفر از بیمارانش را کشت. ۱۳۲ نفر از آنها در وصیتنامههایشان برای این پزشک پول نقد یا اشیایی باارزش بخشیده بودند! بعدها مشخص شد، همه این وصیتنامهها جعلی بودهاند. برای قتل بیمارانش او از داروها یا مسکنهایی به میزان زیاد تجویز میکرد که در نهایت بیماران را از پا درمیآورند. سرانجام او پس از اینکه شکهایی در مورد مرگ سریع بیمارانش برانگیخته شد، دادگاهی شد. او به اتهام جعل اسناد هم، باید پاسخ میداد.
۴- هارولد شیپمن Harold Shipman: او تنها پزشک انگلیسی در طول تاریخ است که به خاطر قتل بیمارانش، گناهکار شناخته شد. بسیاری او را برترین قاتل سریالی از لحاظ کسی درآمد غیرمشروع میدانند. او در مورد قتل ۲۱۸ بیمار مقصر شناخته شده، اما عدد واقعی ممکن است دو برابر باشد، چون هویت بسیاری از بیماران، هرگز شناخته نشد. او درسال ۱۹۷۴ به عنوان یک پزشک عمومی در «یورکشایر» غربی شروع به کار کرد. یک سال بعد، نسخههای جعلی تجویز پتدین (نوعی مخدر) که او برای مصرف شخصی، جعل کرده بود، کشف شد. او چریمه شد، اما به وی اجازه شد به کار ادامه دهد. در طول سالیان، بسیاری از بیماران او عمدتا به خاطر تزریق دیامورفین، فوت کردند. سرانجام خیلیها به خاطر جواز دفنهای زیادی که او امضا میکرد، به وی مشکوک شدند. او همچنین به خاطر جعل وصیتنامه یک بیمار، مجرم شناخته شد. در سال ۲۰۰۰، او در مورد مرگ ۱۵ نفر، مجرم شناخته شد و به حبس ابد محکوم شد اما چهار سال بعد در ژانویه سال ۲۰۰۴، خودش را در سلول حلقآویز کرد.
۳- مایکل سوانگو Michael Swango: گرچه از لحاظ قانونی او به خاطر قتل تنها ۳ نفر مجرم شناخته شد، اما بسیار عقیده دارند که او بین ۳۰ تا ۶۰ نفر را در طول زندگی پزشکی حرفهای خود کشته است. همه چیز از وقتی که شروع شد که او وارد دانشکده پزشکی ایلینویز جنوبی شد، در آنجا بعضی متوجه علاقه عجیب او به مرگ بیماران شدند. با اینکه بعد از فارغالتحصیلی، اخراج شد، ولی توانست در دانشگاه ایالت اوهایو، به عنوان انترن مشغول شود. در طبقاتی از بیمارستان که او مشغول کار بود، پرستاران متوجه مرگهای گاه و بیگاه و ناگهانی بعضی از بیماران بدون هیچگونه پیش درآمد قبلی میشدند. یک بار پرستاری مشاهده کرد که در حال تزریق چیزی به یک بیمار است و مدتی بعد از تزریق بیمار به ناگهان فوت کرد. این شکها باعث شد، او دوباره اخراج شود. این بار او به عنوان تکنیسین بخش اورژانس در ایلینویز، شروع به کار کرد و این بار کارکنان بیمارستان را مسموم کرد! سرانجام او به خاطر در اختیار داشتن آرسنیک و سایر سموم، دستگیر شد. سرانجام او به قتل ۳ نفر از بیماران، اعتراف کرد.
۲- شیرو ایشی Shiro Ishii: شیرو ایشی پزشک و میکروبشناس ژاپنی بود. در طی جنگ دوم چین و ژاپن او ستوان واحد ۷۳۱ بود که واحد جنگ بیولویژک بود. گرچه تصور میشد او به زور به این واحد تحمیل شده و از لحاظ شخصیتی آدم خودمحوری است، اما توانست برتری خود را ثابت کند و وارد بیمارستان ارتشی شماره یک توکیو شود. او تحصیلات تکمیلی را در دانشگاه سلطنتی کیوتو به اتمام رساند. در سال ۱۹۴۲، ایشی، شروع به کار روی تسیلحات میکروبی کرد. او این میکروبها را روی اسیران و شهروندان چینی امتحان کرد و یک بار هم موفق به آزمایش اسلحهاش در میدان نبرد شد. گفته میشود، دهها هزار نفر در آزمایشات وی کشته شدند. در طی آزمایشات او از سلاحهای حاوی میکروبهای کزاز، وبا و طاعون استفاده میکرد. او همچنین آزمایشاتی در مورد القای سقط، سکته قلبی و مغزی و تحقیقاتی در مورد سرمازدگی و کالبد شکافی موجودات زنده انجام داد.
۱- جوزف منگل Josef Mengele: او افسر آلمانی SS و یک پزشک نازی بود. او احتملا شناختهشدهترین نام در فهرست پزشکان جنایتکار است. او لقبهایی مثل «فرشته مرگ» و «شیطان زیبا» داشت. او بود که تعیین میکرد کدام اسیر به درد آزمایشات میخورد و کدام یک به خاطر ضعف، باید کشته شود. در آشویتس، او آزمایشاتی روی اسرای نگونبخت انجام میداد. او بیشتر به وراثت و بیتشر علاقه داشت و دوست داشت روی دوقلوهای همسان آزمایش کند. گفته میشود که او ۱۰ دوقلو را انتخاب کرده بود، آنها را با کلروفورم بیهوش کرده بود و برای مقایسه آنها با هم و پیدا کردن اختلافهای احتمالی، تشریحشان کرده بود. گفته میشود او بعضی از دوقلوها را با ارتباط دادن وریدهایشان به هم متصل میکرد و دوقلوهای به هم چسبیده را به صورت مصنوعی ایجاد میکرد. او آزمایشاتی در مورد تغییر رنگ چشم با تزریق مرکب، قطع اعضا و تلاش برای پیوند دوباره آنها و نابارور کردن زنان هم انجام داد.
منبع :
آل کاپون
AL CAPONE
صورت زخمی
نام آل کاپون , گانگستر مشهور اوایل قرن بیستم آمریکا را بسیار شنیده ایم.
کاپون در جوانی تشکیلات بزرگ و خشنی رو برای خود ترتیب داده بود . او یکی از مشهورترین خلافکاران تاریخ است و حتی گاهی در مورد میزان نفوذ او در اجتماع و جنایات بزرگش داستان سرایی و اغراق شده .
با این حال آل کاپون یقینآ یکی از خلافکاران بزرگ قرن گذشته بوده است . او در ماه ژانویه متولد شد و اتفاقا در ماه ژانویه هم از دنیا رفت . او تقریبا به مدت 10 سال سر دسته سندیکای خلافکاران در شیکاگو و حتی کل آمریکا بود.
کاپون در بروکلین بدنیا آمد , جایی که جامعه مهاجران ایتالیایی در آن قابل توجه هستند.
در واقع به نوعی راه و رسم مافیایی در سرشت ایتالیایی او وجود داشت. او از جوانی دچار انحراف اجتماعی شد و به گروه های تبهکار پیوست . گرچه در روزهای اوج در کارت اعتباری او قید شده بود که یک معامله گر مبلمان است اما در اصل , او ترتیب دهنده بسیاری از جنایات و شغل های سیاه در شیکاگو بود . در جوانی و در یکی از نزاع های بین گروهی یک زخم چاقو روی صورتش نشست و پس از آن به " صورت زخمی " شناخته شد .
آلفونسو گابریل کاپون پسر یک آرایشگر ناپلی بود که هشت فرزند داشت که بعدها تعدادی از آنها به استخدام آل درآمدند . آل در سال 1918 با یک دختر ایرلندی تبار ازدواج کرد و کمی بعد به خاطر ارتکاب دو فقره قتل به شیکاگو گریخت .
در شیکاگو با سردسته یک باند مافیایی به نام جانی توریو آشنا شد و استعداد شگرفش را در زمینه تبهکاری به او ثابت کرد . بعدها وقتی توریو در یک درگیری شدید دچار از کار افتادگی شد , تشکیلات خود را به کاپون جوان سپرد .
صورت زخمی از این به بعد قدرت و نفوذ بیشتری در شیکاگو بدست آورد و سود سرشاری از معاملات مشروبات آلکلی , فحشا و باج گیری به دست آورد . کاپون معمولا از داخل هتل لگزینگتون شیکاگو گروهش را هدایت می کرد و هیچگاه به خاطر قتل و جنایت به دام پلیس نیفتاد.
اما سرانجام در سال 1931 به دلیل تجارت غیر قانونی الکل و فرار از مالیات دستگیر و به 11 سال زندان محکوم شد . حضور او در زندان اتلانتا به معنی پایان تبهکاری های او نبود چون او درون زندان هم به غفعالیتش ادامه می داد به همین دلیل در سال 1934 به زندان مخوف آلکاتراز منتقل شد و تا آخر عمر آنجا بود.
ورود اولین ماشین به ایران
فکرش را بکنید کمتر از 110 سال پیش در خیابان های تهران که نه , در کل ایران فقط یک ماشین وجود داشته .
ناصرالدین شاه قاجار در سفرهایش به اروپا با با اتومبیل آشنا شده بود ولی اعلیحضرت تمایلی به ورود ان به ایران نشان نداده بود و کالسکه های سلطنتی را به ماشین اهنی (تراموا ) ترجیح میداد.
15 سالی از اختراع ماشین های دیزلی می گذشت که پایش به ایران باز شد . یعنی زمان مظفرالدین شاه قاجار .
" کورلین " مهماندار فرانسوی مظفرالدین شاه در کتاب ( بدایع الوقایع ) خود نوشته است :
در ماه اوت 1900 در مراجعت اعلیحضرت از جنگل بولونی , دو دستگاه اتومبیل که برای بردن به ایران سفارش داده بودند جلوی عمارت برای معاینه اعلیحضرت حاضر بودند . در هرکدام آنها دو نفر از پیشخدمت های مخصوص حاضر بودند . به امر مبارک مکانیسین ها اتومبیل را به راه انداختنه , بعضی حرکات را امتحانا در حضور اعلیحضرت به جا آوردند و پس از انجام امتحان , سوارها و ملتزمین رکاب جابه جا شده و اتومبیل ها آهسته پهلوی کالسکه همایونی آمدند تا سلطان از نزدیک درست آنها را معاینه کند و چون اتومبیل ها از هر حیث مطابق میل بودند هیچ نوع عیب و نقصی در آنها مشاهده نشد و با حکم اعلیحضرت حمل آنها صادر شد و کالسکه همایونی به طرف عمارت به راه افتاد ...
این دو اتومبیل که محصول کارخانه رنو بودند توسط دو راننده فرانسوی به تهران منتقل شدند و دو سرنوشت متفاوت پیدا کردند . فقط یکی از انها به تهران رسید . در راه انزلی به تهران یکی از خودروها خراب شد و همان جا ماند تا زیر باران و برف تبدیل به قراضه ای شود که جهانگردان اروپایی در سفر نامه هایشان به سرنوشت ماشین بیچاره هم اشاره کنند.
دومی هم که گاهی به دستور مظفرالدین شاه و توسط راننده فرنسوی اش " موسیو وانه " در میدان مشق به حرکت در می امد و باعث شادی و ذوق مردم می شد. این ماشین بعدها به محمد علی شاه رسید.
عاقبت یک روز محمد علی شاه هم وقتی می خواست با ماشین حرکت کند , کسی عطسه ای می کند و به نشانه اینکه صبر آمده سوار کالسکه اش می شود و پشت ماشین حرکت می کند .
آن روز در خیابان باغ وحش " اکباتان امروزی " ماشین مورد حمله چند بمب دستی قرار گرفت . شاه سالم ماند اما اتومبیل منهدم شد و مجلس هم به توپبسته شد .
110 سال بعد ...
تهران بزرگترین پارکینگ دنیا
استاد جلال الدین همایی
همایی علامه بود.
از آخرین آدمهایی بود که همه چیز میدانست ; علوم عقلی و نقلی , نجوم و ریاضیات و منطق , حکمت و فلسفه , فقه و کلام و ادبیات فارسی و عرب ...
خانواده جلال همهع علامه بودند او هم خیلی زود علم آموزی را شروع کرده بود . 30 ساله بود که معلم شد , اول در اصفهان و بعد هم در تهران . بعد که دانشگاه تهران تاسیس شد همایی دعوت شد برای درس دادن حقوق و ادبیات .حتی برای تدریس به بیروت و لاهور هم رفت.
همایی همه عمرش را درس داد اما هیچوقت نپذیرفت که برای درس دادن باید مواجب بگیرد.
من نمیدانم که به چه مناسبت اموات باید دارای مقام و احترام خاصی باشند.
برای چه وقتی یک نفر مرد تمام خطاها و اشتباهات او را فراموش کرده و در عوض درباره محاسن و مزایای او صحبت می کنند؟!
حتی اگر بعد از مرگ او خیانت ها و گناهان جدیدی از مرده کشف شود باز او را می بخشند.
چرا تا وقتی که کسی نمرده ما آنطور که شاید و باید او را دوست نداریم.
حال خیلی غریب است که ما درباره آنهایی که زنده هستند اینطور رفتار نمی کنیم.
اگر درباره آنها اینطور رفتار می کردیم زندگی ما در این جهان خیلی لذت بخش می شدو بسیاری از مصائب و بدبختی ها از بین می رفت!!!
" موریس مترلینگ "
هیچ کس عیدی به این قشنگی تا به حال نگرفته..من که نگرفته بودم..شما رو نمیدونم.
بیایید خودتون می بینید.. تکرار واژه
رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و علی ابن موسی الرضا (ع) را تسلیت می گویم.
پیامبر اکرم (ص) ازرحلت خود خبرداد.
رسول اکرم(ص)در آخرین سفرحج(در عرفه)، در مکه، در غدیرخم، درمدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمنسخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلتخود خبرداد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا(ص)را آگاه ساخته بود کهپیامبرهم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیمارى وپیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. در حجهالوداع در هنگام رمىجمرات فرمود: مناسک خود را از منفراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگردر این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک استفراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
از برخى روایات استفاده مىشود که رسول خدا(ص) در محضر فرشتگان مقرب، على(ع) را وصى خود قرار داد و آنان شاهد بودند، از آن جمله روایتى است که از امام کاظم(ع) نقل شده است که امیرالمؤمنین فرمود: در شبى از شب هاى بیماری پیامبر(ص) من نشسته بودم و حضرت(ص) بر سینه من تکیه داده بود و فاطمه(س) دخترش نیز حضور داشت. رسول خدا(ص) فرموده بود که همسرانش و سایر زنان از نزد وى بیرون روند و آنها رفته بودند. پیامبر اکرم(ص) به من فرمود: «اى اباالحسن! از جاى خود برخیز و رو به روى من بایست.»
من برخاستم و جبرئیل به جاى من نشست و پیامبر(ص) بر سینه وى تکیه داد و میکائیل در جانب راست پیامبر(ص) بنشست. حضرت فرمود:« یا على(ع) دست هاى خود را بر هم بگذار!»
من این کار را انجام دادم. آن گاه فرمود:« من با تو عهد بسته بودم و اینک آن عهد را تازه مىکنم، در محضر جبرئیل و میکائیل که دو امین پروردگار جهانیانند. یا على! تو را به حقى که این دو بر گردن تو دارند، هر چه در وصیت من آمده است باید به جاى آورى و مفاد آن را بپذیرى و صبر را پیشه خود سازى و بر راه و روش من پایدارى کنى نه روش فلان کس و فلان کس! اکنون هر چه را خدا به تو عنایت کرده است با قدرت پذیرا باش.»
من دست هایم را به روى هم نهاده بودم و پیامبر(ص) دست مبارک خود را بین دو دست من گذاشت، به طورى که گویى بین آن دو چیزى قرار مىداد، سپس فرمود:« من بین دست هایت حکمت و دانش آنچه را برایت پیش خواهد آمد، نهادم، تا چیزى از سرنوشت تو نباشد که از آن آگاه نباشى و هر گاه مرگ تو فرا رسید وصیت خود را به امام پس از خود بگوى، بنابر آنچه من به تو وصیت کردم و همانند من عمل کن و نیازى به کتاب و نوشتهاى نیست.
هرگز کسی دچار محن چون حسن نشد
ور شد دچار آن همه رنج و محن نشد
خاتم اگر ز دست سلیمان به باد رفت
اندر شکنجه ستم اهرمن نشد
نوح نجیگر از خطر موج رنجه شد
غرقاب لُجّه غم بنیاد کن نشد
یوسف اگر چه از پدر پیر دور ماند
لیکن غریب و بی همه کس در وطن نشد
شمع ار چه سوخت از سرشب تا سحر ولی
خونابه دل و جگرش در لگن نشد
پروین نثار ماهرخی کانچه شد بر او
پروانه را ز شمع دل انجمن نشد
حقا که هیچ طایری از آشیان قدس
چون او اسیر پنجه زاغ و زغن نشد
جز غم نصیب آن دل و الا گهر نبود
جز زهر بهر آن لب شکر شکن نشد
دشنام دشمن آنچه که با آن جگر نمود
از زهر بی مضایقه با آن بدن نشد
از دوست آن چه دید ز دشمن روا نبود
جز صبر، دردهای دلش را دوا نبود
آیةالله غروی اصفهانی
کعبهی اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا
زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل
خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا
نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد میشنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم
باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم
بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا
غلامرضا سازگار
من نمیدانم که به چه مناسبت اموات باید دارای مقام و احترام خاصی باشند.
برای چه وقتی یک نفر مرد تمام خطاها و اشتباهات او را فراموش کرده و در عوض درباره محاسن و مزایای او صحبت می کنند؟!
حتی اگر بعد از مرگ او خیانت ها و گناهان جدیدی از مرده کشف شود باز او را می بخشند.
چرا تا وقتی که کسی نمرده ما آنطور که شاید و باید او را دوست نداریم.
حال خیلی غریب است که ما درباره آنهایی که زنده هستند اینطور رفتار نمی کنیم.
اگر درباره آنها اینطور رفتار می کردیم زندگی ما در این جهان خیلی لذت بخش می شدو بسیاری از مصائب و بدبختی ها از بین می رفت!!!
" موریس مترلینگ "
این متن رو از وبلاگ " تی تی گل " دوست خوبم کپی کردم که خیلی زیباست و ذهن آدم رو مشغول خودش میکنه ...
شما هم فیض ببرید:
حس یه موش آزمایشگاهی وقتی بفهمه بازیچه ی دست آدماست و هر بلایی دلشون میخواد سرش میارن تا عکس العملشو ببینن یا حس یه عروسک پارچه ای وقتی بفهمه همه ی محبتهایی که بهش میشه تو خالی و مصنوعیه ... اصلا حس خوبی نیست!
روم در آتش
Nero Burning ROM
دیروز سالمرگ نرون در 15 دسامبر 37 میلادی بود
که دیر رسیدم امروز پستش کردم.
احتمالا داستان پادشاهی را که شهر رم را آتش زد تا تفریحی کرده باشد, شنیده اید; پادشاهی که وقتی رم در آتش می سوخت مشغول اواز خوانی بود چون آنطوری که می گویند استاد, سوژه برای سوز و گداز کم داشت و خواسته بود صحنه رقت انگیزی ببیند تا بتواند در باب بی وفایی دنیا شعر بسراید! آتش سوزی 5 روز به طول کشید و بخشی از روم باستان برای همیشه از بین رفت.
نرون پنجمین سزار روم و از فک و فامیلهای کالیگولا بود و با توجه به اینکه آدم قاعدتا به فک و فامیلش میرود او استبداد و خل بازیهای کالیگو را یه ارث برد.16 سالش بود که امپراتور قبلی یعنی عمویش به طرز مشکوکی مرد و نرون توانست به کمک مادرش و استاد معروفش سنکا سر داداش اش را زیز آب کند و به عنوان جانشین عموی اجاق کورش بر تخت بنشیند. البته نرون وقتی بزرگتر شد هم مادرش را کشت و هم سنکای فیلسوف را مجبور به خودکشی کرد تا نشان بدهد فیلسوفی که رساله در باب دوراندیشی را نوشته یک جو دوراندیشی نمی داند!
می گویند او زد دین مسیح بود و برای همین هم از ظلم و خشونت در حق مسیحیان هیچ چیزی کم نگذاشت.آنها را به بهانه اینکه آتش زدن رم کار آنها بوده داد به صلیب بکشند یا طعمه سگهای قصر کنند یا شکنجه های دیگر; حتی دستور داد مسیحی ها را شب آتش بزنند تا خیابانهای رم روشن باشند.
البته یک وقت فکر بد نکنید ; نرون آنطور که خودش نوشته یک شاعر, فیلسوف , هنرمند وقهرمان تمام عیار بود.او برای مردم رم ساز می زد آواز می خواند یا تئاترهای تک نفره اجرا میکرد و از شدت علاقه به هنر گفته بود سر هرکسی را که صحنه را ترک کند بزنند.به علاوه نرون مسابقات باستانی المپیک را احیا کرد و خودش هم در آن شرکت میکرد تا اول بشود .
تازه نرون بر خلاف بقیه سزارهای رم , هوس جنگ با ایران به سرش نزد و حتی حاضر شد با بلاش اول صلح کند و سوریه و ارمنستان را بدون هیچ ادعایی به ابران بدهد ; فقط به این شرط که حاکمان این ایالت ها , تاجشان را در رم و از دست نرون بگیرند.
تازه وقتی هم از ترس مردم خودش را در 30 سالگی کشت تنها نگرانی اش این بود که جهان با مرگ او چه هنرمندی را از دست خواهد داد!
می بینید بیخودی نیست که اسم نرون در تاریخ ماندگار شده و حتی به خاطر علاقه او به آتش زدن , اسم معرف ترین نرم افزار کپی سی دی را از اسم او اقتباس کرده اند:
Nero Burning ROM
اطلاعات بیشتر درباره امپراطوری رم را میتوانید از اینجا بخوانید.
آغاز کن!
هر روز صبح در آفریقا وقتی خورشید طلوع می کند یک غزال شروع به دویدن می کند و می داند سرعتش باید از یک شیر بیشتر باشد تا کشته نشود.
هر روز صبح در آفریقا وقتی خورشید طلوع می کند یک شیر شروع به دویدن می کند می داند که باید سریعتر از غزال بدود تا از گرسنگی نمیرد.
مهم نیست غزال هستی یا شیر! با طلوع خورشید دویدن را آغاز کن.
از همین فردا برای شروع خوبه پس مکث نکنید ببینم چیکار میکنید!!
هرچقدر فکر کردید, ریسک نکردید حالا وقتشه البته از این مثال خوشم نمیاد ولی مینویسم(بخور تا خورده نشی)
احمق های باقی دنیا
شبکه تلویزیونی UKTV قوانین ابلهانه کشورهای دیگر را هم به رای گیری گذاشته بود که در فهرست ده گانه دوم آمریکا با داشتن 4 قانون احمقانه رتبه اول را کسب کرد .
به علت ایالتی بودن و سیستم فدرالی در امریکا ایالت ها قوانینی مخصوص به خود دارند که مانند انگلستان به مناسبتهای مختلف وضع می شوند و بعد فراموش می شوند. بعضی ازاین قوانین آنقدر احمقانه هست که مشکل می شود وجود آنها را باور کرد.
اولین قانون فهرست مربوط به ایالت اوهایو بود که عنوان میکرد :
(هیچ کس حق ندارد یک ماهی را یا شراب مست کند) و در ادامه همین قوانین
ایالت آرکانزاس : مرد قانونا می تواند همسرش را کتک بزند اما فقط ماهی یک بار.
ایالت الاباما : رانندگی در حالی که بک چشم بند روی چشم باشد غیر قانونی است .
ایالت اکلا هاما : پلیس متواند کسانی که برای سگها شکلک در می آورند را دستگیر کند.
ایالت تگزاس : استفاده از دایره المعارف بریتانیکا به علت اینکه روش ساخت مشروبات الکلی در ان توضیح داده شده ممنوع است.
ایالت شیکاگو : بردن یک سگ پودل فرانسوی به اپرا ممنوع است .
ایالت فلوریدا : چتر بازی زنان متاهل در روز یکشنبه غیر قانوی است.
ایالت کالیفرنیا : مرد می تواند همسرش را با کمربند چرمی کتک بزند به شرطی که قطر کمربند بیشتر از 5 سانتی متر نباشد.در صورت استفاده مرد باید از همسرش اجازه بگیرد.
شلیک به سمت هر نوع شکاری از روی وسیکه نقلیه غیر قانونی است مگر اینکه شکار یک نهنگ باشد.
ایالت کولومبوس : نمیتوان به صورت اتفاقی روی نرده خانه کسی نشست.
ایالت لوییزیانا : قرقره کردن در مکان های عمومی غیر قانونی است.
بستن روکش از چرم تمساح روی کپسول اتش نشانی ممنوع است.
زدن بانک و بعد شلیک کردن به کارکنان بانک با تفنگ ابپاش غیر قانونی است.
گاز گرفتن کسی با دندانهای طبیعی حمله ساده است و لی با دندان مصنوعی حمله مسلحانه است.
ایالت ماساچوست : گذاشتن ریش پرفسوری بدون مجوز غیر قانونی است.
همرا داشتن اسلحه فضایی غیر قانونی است.
ایالت مونتانا : زن طبق قانون حق نداره نامه های همسرش را باز کند.
ایالت میشیگان : موهای زن متعلق به شوهرش است.
ایالت نبراسکا : اگر کودکی هنگام مراسم مذهبی در کلیسا آروغ بزند پلیس می تواند مادر پدرش را دستگیر کند.
ایالت ورمونت : زنان متاهل برای استفاده از دندان مصنوعی باید از شوهرشان اجازه بگیرند .
سوت زدن زیر آب غیر قانونی است.
قوانین احمقانه باقی دنیا:
تا بعد