همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

کتاب



داداش! یکی دو تا کتاب بهم میدی؟

نمیدانم کی نصیحتش کرده بود که یک دفعه عاشق کتابخوانی شده بود.

«هر کدوم از کتابا رو که به دردت میخوره بردار».

رفت جلوی کتابخانه من و یکی دو تا کتاب نسبتاً قطور برداشت. اما به سن و سالش نمیخورد. تشکر کرد و رفت بیرون.
میدانستم به دردش نمیخورد و آنها را برمیگرداند. چند دقیقه بعد، بلند شدم و با اشتیاق، دو سه کتاب که به سنش میخورد را جدا کردم و برایش بردم.

توی اتاقش نبود ... دیدم توی آشپزخانه است. کتابها را گذاشته روی صندلی و رفته روی کتابها تا برسد به ظرف شکلات خوری!



نظرات 6 + ارسال نظر
زیتون 3002 یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ http://zatun3002.persianblog.ir


چندوقت قبل شیوه استفاده ایرانیان ازلب تاب میل شده بودمثلا باان گردومیشکست بازخوب است این بچه است انهادانشجوجوجوجوجوبودند

جالب بوده .. البته خوب میدونی که دانشجوهای ما در مضیغه هستند و نبود امکانات باعث میشه همچین اعمال رو انجام بدن ... البته این رو هم بگم که همه ی این کارها برای ثبت شدن اسم دانشجوای ایرانی تو کتاب گینس هستش

شکیبا دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:27 ق.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

سلام
خوبی؟
جالب بود...به آخرش که رسیدم خندم گرفت!

سلام
ممنون .. تو خوبی؟
یاد شیطونی های خودت افتادی آره ...

فروردین دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ http://www.farvardins.blogsky.com

سلام دوست خوب
یه مقاله خوب و خیلی جالب تو وبلاگم گذاشتم که حتما بخون یعدا هم چن تا مقاله دیگه خواهم گذاشت بای

سلام دوست عزیز
چشم .. بازم میخوای به اطلاعاتمون بیافزایی
تو آخرشی ...

سمیرا دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:12 ب.ظ http://www.gozashtakharinbar.blogfa.com

سلام.

اپم

خوشحال می شم بیاین.[قلب]
چیزی که نوشتی هم خیلی خوب بود.خودت نوشتی؟

سلام
چه عجب

واقعا ..
مرسی دوست خوبم که اومدی ... نه

سعیده پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

سلام!
دیگه به من یه سرم نمی زنیدا؟!؟!؟!؟
چه خبرا؟

داستان مینی مالیستی باحالی بود!
آخ آخ آخ!
این سمیرا یه سوء استفاده ای کرد از این داستانت سر کلاس المپیاد ادبیمون که نگو!
به جای داستان خودش جاش زد !
کلی همه تشویقش کردن و منم کلی می خندیدم!

سلام
من که همیشه اونجام که ...
سلامتی
مگه میشه داستانهایی که من میگذارم باحال نباشه .. هان؟
ای سمیرای کلک ... خوب شد گفتی حتما به حسابش می رسم ...

شکیبا دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ق.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

آره دیگه!!
من بچه بودم خیلی شیطون بودم!

بله دیگه .. دیگه دیگه
بچه بودی شیطون بودی .. الان فکر کنم شیطون رو درس میدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد