تابه حال به این فکر کرده اید که انداختن انگشتر در هر انگشت چه معنایی دارد؟ ما به شما می گوییم که هر انگشت نشانه چیست و چطور انداختن انگشتر در انگشتان مختلف تفاوت می کند.
گاهی اوقات، علیرغم همه تلاشهایی که می کنیم، زندگی به مراد ما پیش نمی رود. این همان زمانی است که بعضی از آدم به سراغ فال و طالع بینی می روند تا به طریقی زندگیشان را رونق بدهند.
کف بینی، فال اعداد، تاروت، و از این قبیل
بعضی از راه هایی هستند که متخصصین این رشته ادعا دارند به وضعیت کنونی افراد کمک
می کند. یک چیزی که خیلی برای من جالب بود انگشترهایی است که این متخصصین به افراد
توصیه می کنند که بیندازند. این انگشترها وقتی با سنگ تولد هر کس ادغام شود در
خیلی از جوانب زندگی هر فرد تعادل ایجاد می کند. اما آیا تا به حال این سوال برایتان
پیش آمده که هر انگشت برای انداختن انگشتر چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا انداختن
انگشتر در یک انگشت بخصوص نشان دهنده یک مفهوم عمیق است؟ پس اجازه بدهید نگاهی به
مفهوم انگشت های مختلف برای انداختن انگشتر بیندازیم
.
مفهوم انگشت های مختلف برای انداختن انگشتر
نشان دهنده قدرت اراده در فرد است. این انگشت با خودِ درونی فرد در ارتباط است. وقتی به شما گفته می شود که در انگشت شستتان انگشتری بیندازید، به دقت مراقب تغییراتی که در زندگیتان اتفاق می افتد باشید. این انگشتر قدرت اراده شما را تقویت خواهد کرد
نشان دهنده قدرت، رهبری و جاه طلبی است.
این انگشت نشان دهنده یک نوع قدرت خاص است. این مسئله به خصوص در قدیم الایام وقتی
پادشاهان قدرتمند در انگشت اشاره خود انگشتر می انداختند بیشتر نمود دارد.
درنتیجه، انداختن انگشتر در این انگشت به شما در این زمینه کمک می کند
.
نشان دهنده فردیت و هویت فرد است. این
انگشت که در وسط قرار گرفته است نشاندهنده یک زندگی متعادل و متوزان است. انداختن
انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند زندگی متعادلتری داشته باشید
.
انگشت انگشتری دست چپ به قلب رابطه مستقیم دارد. به خاطر همین است که حلقه ازدواج در این انگشت انداخته می شود. این انگشت همچنین نشاندهنده احساسات و خلاقیت در فرد است. انداختن انگشتر در انگشت چهارم دست راست به شما کمک می کند در زندگی خود خوشبین تر باشید.
نشان دهنده همه چیز در روابط شماست. این انگشت نشاندهنده روابط ما با محیط بیرون می باشد و دقیقاً مخالف شست است که به خودِ درونی ما اشاره دارد. این انگشت نشاندهنده رفتار ما با دیگران است. انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند روابط خود را تقویت کنید، به خصوص درمورد ازدواج. به ارتقاء روابط کاری هم کمک می کند.
انگشترها در میان سایر جواهرات اهمیت بیشتری دارند. قبل از اینکه تصمیم بگیرید هر انگشتری دستتان کنید، بهتر است با یک متخصص درمورد نوع جواهری که می خواهید دست کنید صحبت کنید. این انگشتر، چه یک انگشتر الماس یا انگشتر نامزدی یا عروسی یا هر انگشتر دیگری باشد، نمی توان زیبایی آنها را بعنوان جواهرهایی شیک نادیده گرفت. پس فقط به دلایل باورها و اعتقادات مذهبی نیست که خیلی ها انگشتر دست میکنند، این مسئله می تواند جنبه مدگرایی هم داشته باشد. دلیل آن مهم نیست، مهم این است که انداختن انگشتر به ارتقاء وضعیت ظاهر شما کمک می کند
خواهم همه را کور ز عشق رویت تا من نگرم بس به رخ نیکویت
خود خواهم همی دو چشم خود کور تا دیدن دیگری نبینم سویت
سال
۱۹۶۴، دکتر روگوزوف، در ۲۷ سالگی مقیم
ایستگاهی در قطب جنوب بود.
در این زمان او تشحیص داد که مبتلا به آپاندیسیت حاد شده است.
شرایط او داشت بدتر میشد و به خاطر شرایط آب و هوایی،
هواپیمایی نمیتوانست فرود بیاید. به
همین خاطر او تصمیم گرفت، خودش را عمل کند
او با بیهوشی موضعی عمل را شروع کرد،
در حین عمل، هواشناس ایستگاه، ریتراکتور (وسیلهای که
دو سوی برش جراحی را میگیرد و برش را باز نگه می دارد) را
برایش نگه داشت،
راننده ایستگاه آینه را برای او نگه داشته بود،
دانشمندی هم وسایل عمل را به او میداد…
دکتر روگوزوف در حالت خمشده به جلو، عمل را انجام داد و گرچه
یک بار طی عمل از حال رفت،
توانست عمل را کمتر از دو ساعت انجام دهد. بعد از دو هفته او
کاملا بهبود پیدا کرد.
«مثل بمب توی شهر پیچیده که آقای انتظامی داره مییاد.»، «همه آنقدر خوشحالن که خدا میدونه»؛ اینها نمونههایی از ابراز احساسات ایرانیهای مقیم ونکوور کاناداست.
مراسم جشن تولد باشکوه آقای بازیگر سینمای ایران در حالی که او برای درمان
به کانادا رفته است ، جلوه های زیبا و بدیعی دارد . همشهری جوان در شماره
269 خود ، گزارشی اختصاصی از این مراسم باشکوه دارد که غزاله سلطانی از
ونکوور کانادا برای این هفته نامه پر مخاطب جوانان ارسال کرده است . بخش
هایی از آن در پی می آید :
قرار
است انتظامی که مهمان جشنواره فیلم لهستان است همزمان با تولدش به ونکوور
بیاید تا همراه با رونمایی فیلم «...و آسمان آبی» هفتادمین سال بازیگری او
را جشن بگیرند. مثل همیشه هیجان آمدن استاد شهر را به هم میریزد؛ «عزت!
خودتی؟» مردی موجه که سن و سالی ازش گذشته، تا انتظامی را در مرکز خرید
«دهکده پارک رویال» میبیند دوان دوان از رستوران بیرون میآید و او را بغل
میکند. آنها70 سال پیش در هنرستان صنعتی همکلاسی بودند!...
تولد بهانه خوب دیگری برای دورهم بودن
غرب ونکوور، سالن 500 نفره کی میک سنتر، چهارم تیر.
اینجا جایی است که قرار است بزرگداشت 70سال بازیگری عزتالله انتظامی
برگزار شود. نمایش فیلم «... و آسمان آبی» -مستندی از زندگی انتظامی و
نمایشگاه عکس، مدارک و آرشیوهای تئاتری، سینمایی و شخصی انتظامی - هم از
برنامههای دیگر این مراسم است؛ مراسمی که درست چند روز بعد از تولد استاد
برگزار میشود.
حضور انتظامی بهانه خوبی بود تا هنرمندان و افراد
سرشناس زیادی از شهر ونکوور در این مراسم دور هم جمع شوند: استاد هوشنگ
سیحون، هوشنگ لطیفپور، کامبیز روشنروان، مهندس امانت، ایرج ثابت و ... .
توضیحاتی راجع به لحظات پیش از آغاز رسمی مراسم ، از جذابیت های این بخش از
گزارش همشهری جوان است.
اپیزود
دوم ؛ شبی برای استاد
«انتظامی از آن آدمهای
انگشتشماری است که در صحنه جهانی توانایی بازیگری در نقشهای چندگانه و
متفاوت را دارند.» دکتر دریل مکلین - استاد تاریخ دانشگاه سایمون فریزر
(میزبان اصلی این بزرگداشت) و اولین سخنران انگلیسی زبان مراسم - با این
عبارات نشان میدهد چقدر برایش انتظامی مهم است...
دومین سخنران،
آدرین وونگ - تهیهکننده هنری کمپانی «نیو ورد تئاتر» و یکی دیگر از بانیان
مراسم - هنوز پشت میکروفون نرفته که سروصدا و همهمه سالن را پر میکند:
«استاد اومد.» انتظامی سعی کرده بود آرام و بیصدا وارد شود و جایی بنشیند
اما هیجان مردم مانع این کار میشود. صدای سوت وکف سالن را چند دقیقه پر
میکند. بعد از چند دقیقه وونگ فرصت پیدا میکند تا انتظامی را بیشتر معرفی
کند؛ «من امشب اینجا هستم تا از نزدیک با هنر و هنرمند یک فرهنگ کهن آشنا
شوم و از آن بیاموزم».
سومین سخنران هم قاسم قلیپور، تهیهکننده
فیلم «... و آسمان آبی» است. حالا نوبت به پخش فیلم زندگی انتظامی میرسد.
75 دقیقه زندگی آقای بازیگر جلوی چشمها قرار میگیرد... توصیف آنچه در این
لحظه در سالن روی می دهد در نوع خود جالب توجه است و همزمانی آن با پخش
ترانه «نام تو جاویدان» که موسیقی پایانی فیلم است و مجید انتظامی آن را
ساخته.
اپیزود 3
استاد
انتظامی با عشق و فروتنی از روی صحنه با مردم درددل میکند و از ماجراهای
سفر به کانادا، گرفتن ویزا، چکآپهای پزشکی متعدد و برگههای زیاد
سوالهای ریز و درشت سفارت کانادا میگوید. مردم هم که شیفته این صداقت
شدهاند لابهلای حرفهای او دست میزنند... :« خانمها! آقایان! این هنر
سینماست که من در چشمان تکتک شما عشق و محبت میبینم. این هنر سینماست که
شما در چشمان مرطوب من قدردانی و سپاس من را ملاحظه میفرمایین. دستتون
را میبوسم». سالن با این حرفهای انتظامی منفجر میشود.
اپیزود چهارم به اجرای تئاتر از سوی انتظامی و لحظات پایانی
مراسم اختصاص دارد .
شماره 269 همشهری جوان مانند همیشه ،
گفتگو ها ، گزارش ها و مقالات جذابی دارد . خوانندگان پرشمار این هفته
نامه ، آن را بر روی پیشخوان روزنامه فروشی ها پیدا می کنند.
اگه یه روز رئیستون جلوتون ظاهر
بشه و به شما بگه
امسال اینطوری خواهد بود
هیچ مسافرت شرکتی
هیچ پاداشی
هیچ افزایش حقوقی
و ...
شما چگونه واکنشی نشان میدید
به گزارش فارنت به نقل از روزنامه دیلیمیل یک هنرمند آمریکایی تاکنون از ۲۰۰ هزار مورچه برای ترسیم نقاشیهای خارقالعاده خود استفاده کرده است.
روزنامه دیلیمیل در گزارش خود آورده است که ”کریس ترومن” هنرمندیست که این مورچههای زنده را در دستههای ۴۰ هزارتایی و به قیمت ۳۳۰ پوند خریداری کرده است تا از آنها برای خلق اثر هنری خود بهره ببرد.
ترومن که اهل منطقه کلارمونت از ایالت کالیفورنیاست به این موضوع معترف است که قرار دادن اجزای این تصویر در کنار هم امری دشوار بوده است.
جالب اینکه ابن هنرمند آمریکایی حتی به عذاب وجدان هم دچار شده و یک بار در میانه کار، ادامه کار را به خاطر عذاب وجدان کشتن این تعداد مورچه متوقف کرده است.
ترومن تصریح کرده است: این تابلو سالها وقت برد نه به خاطر کارهای فیزیکی بلکه به خاطر اینکه من در نقطهای، احساس بدی نسبت به کشتن تمام آن مورچهها داشتم و این تابلو را به مدت یکسال کنار گذاشتم.
وی در عین حال افزوده است: اما من تصمیم گرفتم ادامه بدهم چون احساس کردم از اولین مورچهای که من برای این تابلو کشتم، اگر من این تابلو را تمام نکنم، بیهوده کشته شدهاند.
وی همچنین هزینه زیادی برای این تابلو متحمل شده است. او برای هر مجموعه مورچه مبلغ ۵۰۰ دلار پرداخت کرده است.
ترومن میگوید که انگیزه خلق این تابلو به تجربه ای در کودکی او باز میگردد و تصریح میکند: من تجربهای کودکی خودم را دوباره تجربه کردم، وقتی ۵ سالم بود اولین باری بود که من عمدا تصمیم به آزار یک زندگی هوشمندانه (مورچهها) گرفتم.
وی اضافه می کند: برادر کوچکترم و من به یک لانه مورچه حمله کردیم و آنجا بود که مورچه های قرمز ما را گاز گرفتند و من این بار تصمیم گرفتم به آن تجربه اوایل کودکی خود بازگردم.
ترومن در ابتدا قصد داشته تا تمامی مورچهها را یک به یک با دست خود بگیرد اما خود به این موضوع پی برده که جمع کردن آن همه مورچه چندین سال وقت او را میگیرد.
عــــمـــر خود را 10% افزایش دهید ! ...
این یک راز نیست،
فقط کافی است به آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو توجه کنیم!
آنها میگویند:
1. هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.
2. در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.
3. هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.
4. چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.
5. هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید.
6. غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بریزید.
7. با حیوانات خانگی تعامل مثبت داشته باشید. آنها ممکن است از خیلی از انسانها سالمتر و تمیزتر باشند. عوامل مشترک زیاد آنها با انسانها میتواند به شکل واکسن در بدن عمل کند.
8. هنگام غذا بین هرلقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید.
9. هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی نگردد.
10. لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت برروی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نیز تا حد امکان از لباسهای گشاد ، راحت و باز استفاده نمایید.
11. موهای خود را بیش از یکبار در شبانه روز شانه نکنید.مراقب ورود شوره سر (حتی بصورت نامرئی) به چشمها و مجرای تنفسی خود باشید.
12. هنگام دویدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهدارید.هنگام نشستن و خوابیدن برعکس سر خود را پایین نگهدارید.
13. توجه بیش از حد به وزن، سودمند نیست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار میزان ورودی، جذب و میزان دفع را تنظیم نماید و اشتهای طبیعی نیز متناسب با آن میباشد. هرچه قدر دوست دارید بخورید.
14. اگر نیاز مالی ندارید، لازم نیست روزی 8 ساعت کار کنید. بهترین تعداد ساعات کاری بین 5 الی 6 ساعت میباشد.
15. هرگز پشت مانیتور (های قدیمی) که روشن هستند قرار نگیرید. ضرر آنها از خیلی از دستگاههای عکسبرداری بیشتر است.
16. ورزش و تحرک در ابتدای صبح نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک نیز هست. سعی کنید آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بیداری و یا عصر انجام دهید.
17. توجه بیش از حد به امور سیاسی، ورزشی و اقتصادی برای سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات روانی میگردد.
18. معجزه جواهر آلات برای خانمها را فراموش نکنید. حتی اگر صرفا به دیدن آنها باشد.
19. هیچگاه به پهلو نخوابید. سعی کنید در جهت عمود بر محور مغناطیسی زمین بخوابید.
اگر احساس میکنید دیگرانی که دوستشان دارید، شایسته 10% افزایش عمر میباشند، چرا این متن را برای آنها نیز نمیفرستید؟
هشام بن
حَکم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق ـ علیه السّلام ـ بود، روزی یکی
از منکران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات کرد و پرسید:
آیا تو خدا داری؟
هشام: آری.
عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟
هشام:
آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.
عبدالله: آیا خدای
تو میتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بیآنکه دنیا کوچک شود،
و درون تخممرغ، وسیع گردد؟
هشام: برای پاسخ به این سؤال به من
مهلت بده
عبدالله: یک سال به تو مهلت میدهم.
هشام، سوار
شد و به حضور امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، و عرض کرد: «ای فرزند رسول
خدا، عبدالله دَیْصانی نزد من آمد و سؤالی از من کرد که برای پاسخ به آن،
تکیهگاهی جز خدا و شما کسی نیست».
امام: او چه سؤالی کرد؟
هشام:
او گفت، آیا خدا قدرت دارد که دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار
دهد، بیآنکه دنیا را کوچک کند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟
امام: ای
هشام! تو دارای چند حسّ هستی؟
هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی،
چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه))
امام: کدام یک از این
پنج حسّ، کوچکتر است؟
هشام: حسّ بینائی.
امام: اندازه
وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟
هشام: به اندازه یک عدس، یا
کوچکتر از آن است.
امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه کن، به
من بگو چه میبینی؟
هشام نگاه کرد و گفت: «آسمان، زمین، خانهها،
کاخها، بیابانها، کوهها و نهرها را مینگرم».
امام: خدائی که
قادر است همه آنچه را با آنهمه وسعت که میبینی، در میان عدسی چشم تو
قرار دهد، میتواند همه جهان را در درون تخممرغ قرار دهد، بیآنکه جهان
کوچک گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد
و دست و پای امام صادق ـ علیه السّلام ـ را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».
همه در طول زندگی خود گاهی طرد می شوند. برای من هم اتفاق افتاده است به خاطر همین می دانم که بدترین احساس روی زمین است.
افرادیکه طرد شده باشند معمولاً شدیداً شوکه و عصبی می شوند. تعجب می کنند که آیا می توانند به قسمت دیگری از زندگی خود اعتماد کنند یا نه چون این طرد شدگی قضاوت خود آنها را هم زیر سوال برده است. واقعاً موقعیت بدی است.
خیلی وقت ها ارباب رجوع هایم که برای مشاوره می آیند، با تمام شدن رابطه شان کنار آمده اند و طوری به نظر می رسند که انگار در حال بهبودی از یک عمل جراحی بسیار جدی یا تصادف اتومبیل هستند.
از دست دادن کسی که دوستش دارید، خلائی سنگین در دل شما باقی می گذارد. این عذاب باعث می شود انتظار روزهایی را بکشید که زندگی برایتان آسانتر شود و همچنان امیدوار می مانید که طرفتان برگردد، گاهی اوقات حتی بعد از سالها زندگی مجردی.
تفکر اشتباه
همچنین ممکن است حس کنید که اگر طرفتان برنگردد، دیگر هیچکس نمی تواند آن خلاء را در زندگی شما پر کند و دیگر نمی توانید عاشق کسی شوید. این حرف کاملاً پوچ است اما غم و اندوه باعث می شود نتوانیم درست فکر کنیم.
چندین و چند بار پیش آمده که بیمارانم به من گفته اند: "زندگی من هم اینطور بود دیگه. من دیگه نمی تونم کسی رو پیدا کنم. هیچکس دیگه عاشق من نمیشه".
اگر من بعنوان مشاور سعی نکنم که خلاف آنرا به آنها بفهمانم هیچوقت متوجه نخواهند شد. اینکه به خودتان بگویید که زندگی عشقی شما به پایان رسیده به هیچ وجه کمک حالتان نخواهد بود. فقط بدبختیتان را بیشتر می کند. واقعیت این است که همین حالا، در بدترین شرایط ناامیدی، همه ما فکر می کنم که هیچ اتفاق خوبی دیگر برایمان نمی افتد اما چون اینطور احساس می کنیم دلیل بر آن نیست که حقیقت داشته باشد!
پس تلاش کنید، باوجود تمام درد و غمتان تلاش کنید تا در آن موقعیت هم کمی منطق داشته باشید.
یعنی هر طوری که شده به خودتان بگویید، "حالم خیلی بده و از اینکه ولم کرده خیلی ناراحتم" اما دیگر به آن اضافه نکنید که، "و دیگه هیچکس منو دوست نخواهد داشت و من باید تا آخر عمر تنها بمونم". اگر اینکار را بکنید فقط مغزتان را با بدبختی های بیشتر پر می کنید و این کار درستی نیست چون در آن لحظه خودش به اندازه کافی بدبختی دارد!
قبول کنید که همه چیز تمام شده است
خوب حالا باید ببینیم چطور می توانید با این درد کنار بیایید؟ چطور می توانید یاد بگیرید که به زندگی خود ادامه دهید؟ چطور می توانید به این وضعیت تجرد خود بعنوان فرصتی استثنایی و عالی نگاه کنید نه مجازات؟ چطور می توانید حس دوست داشته نشدن و ناخواسته بودن و اینکه سرنوشت تعیین کرده که تا پایان عمر تنها بمانید و با بدبختی زندگی کنید را از ذهنتان بیرون کنید؟
اولین قدم به سمت آینده ای روشن و مثبت این است که قبول کنید شریک زندگیتان رفته است و دیگر برنمی گردد.
این یعنی با غم و اندوهتان روبه رو شوید و به خودتان اجازه دهید برای غم از دست دادن او و همه امیدها و آرزوهایتان تا می توانید گریه کنید. البته این واقعاً شرایطی دردآور است.
مهمترین چیزی که باید به یاد داشته باشید این است که این نیز می گذرد. می دانم شاید در آن لحظه اینطور به نظر نرسد اما تا بوده همین بوده باور کنید.
خسته شوید، بهتر شوید
دومین مسئله مهم این است که به دوستانتان تکیه کنید و تا زمانیکه دیگر حتی یک کلمه هم برای گفتن نداشته باشید درمورد شریک زندگی سابقتان با آنها حرف بزنید.
وقتی بفهمید که دیگر حوصله خودتان هم از این حرف های تکراری سر رفته است، بهتر خواهید شد. حرف زدن رمز بهتر شدن است. وقتی درمورد غم و غصه هایمان حرف می زنیم، آنها قدرتی که روی ما داشتند را کم کم از دست می دهند و حال ما بهتر می شود.
اما در آن لحظات دردناک خیلی مهم است که حسابی مراقب خودتان باشید. درواقع، باید مثل یک آدم علیل و ناتوان با خودتان برخورد کنید و به همان اندازه از خودتان مراقبت کنید که یک فرد ناتوان مراقبت لازم دارد.
حمام گرم و طولانی بکنید، به موسیقی گوش دهید که کمک کند احساساتتان را بیرون بریزید و خودتان را با غذاهای مورد علاقه تان وسوسه کنید و به دیگر اجازه دهید که نزدیکتان شوند و از شما مراقبت کنند.
ورزش کردن هم ایده خیلی خوبی است. ورزش و فعالیت جسمانی حال و روحیه را بهبود می بخشد. ورزش به افزایش مواد شادی زا در مغر که همان اندورفین ها هستند کمک می کند. همچنین پیامی بسیار مهم به مغز می فرستد که یعنی ما مراقب خودمان هستیم.
این مسئله مراقبت کردن برای مردهایی که رابطه شان را از دست داده اند اهمیت بیشتری دارد چون خانم ها خیلی راحت تر به دوستانشان زنگ می زنند و درمورد غم و غصه هایشان درد و دل می کنند اما اینکار برای آقایان سخت است. آنها عادت دارند که به تنهایی از پس غم و ناراحتی هایشان برآیند که خیلی سخت است.
فرایند بهبودی
این فرایند را سالها پیش برای یک برنامه تلویزیونی درست کردم. خیلی خوشحالم که از آن موقع تاحالا به افراد بیشماری کمک کرده است که گذشته شان را پشت سر بگذارند و به سمت خوشبختی بروند. شاید بتواند به شما هم کمک کند.
ل برای لیست
لیستی از همه چیزهایی که به شریک زندگی گذشته تان مربوط می شود که دوست نداشته اید تهیه کنید. می تواند از چیزهای خیلی کوچک شروع شود اما کم کم که پیش بروید به چیزهای مهمتر هم می رسید.
یادتان می آید که چطور همیشه یکسری جوک تکراری تعریف می کرد؟ یا در مهمانی ها همیشه بیش از حد مست می کرد؟ یا در محل کار مدام جلو بقیه ضایعتان می کرد؟ یا اینکه هیچوقت به سرگرمی ها و علایقتان توجه نشان نمی داد؟
همه آنها را روی کاغذ بیاورید و با خواندن دوباره آن خواهید فهمید رابطه ای که از دست دادید چندان هم برایتان خوب نبوده است.
الف برای انتظار
بعد از تمام شدن یک رابطه، فکر می کنیم که هیچوقت دیگر کسی دوستمان نخواهد داشت. درست است که این حقیقت ندارد اما در آن لحظه احساسمان همین خواهد بود.
واقعیت این است که احتمال خیلی زیادی وجود دارد که دوباره دوست داشته شوید. اما نه توسط همان شریک زندگی سابقتان. دیگر آن چیزهایی که در آن رابطه داشتید را به دست نخواهید آورد اما می توانید همان احساس خاص و مهم را با کس دیگری هم داشته باشید.
بنابراین، یک حس تازه لزوماً آن تجربه ای که با شریک زندگی قبلی داشتید را تکرار نخواهد کرد اما متوجه خواهید شد که یک عشق تازه به اندازه همان تجربه قبلی شیرین خواهد بود یا حتی از آن هم شیرین تر.
ت برای تمجید
منظورم تمجید از خودتان است.
باید به خودتان در آینه نگاه کنید و روی بهترین ویژگی ها و خصوصیاتتان متمرکز شوید و برای داشتن آن ویژگی ها به خودتان تبریک بگویید.
کار مفید دیگر این است که لیستی از 50 چیزی که درمورد خودتان دوست دارید بنویسید. اینکار ممکن است که وقت بگیرد اما فواید زیادی برایتان خواهد داشت.
وقتی کسی ما را طرد می کند سعی می کنیم همه تقصیرها را به گردن خود بیندازیم. از نظر ذهنی خودمان برای اینکه چرا باهوش تر یا جذاب تر نیستیم خودمان را سرزنش می کنیم. باید دست از این تفکر مخرب بردارید و اجازه بدهید که خوبی های خودتان را ببینید. پس زمان هایی را یاد بیاورید که به کسی کمک کردید یا با غریبه ای مهربان بودید.
اینکه یاد بگیرید ارزش های خود را قبول کنید و برای مهربانی، زیبایی و استعدادهای خود ارزش قائل باشید خیلی کمکتان می کند.
ب برای بازترتیب
متاسفانه وقتی یکدفعه مجرد می شوید، اکثر دوستانی که شما و طرفتان را می شناختند معمولاً زوج هستند. خیلی از این دوستان الان مثل یک طاعون از شما دوری خواهند کرد چون فکر می کنند اگر دور و بر آنها باشید روابط خود آنها هم به خطر می افتد.
اما حتی اگر دوستان قدیمی باشند که هنوز کنارتان هستن باز هم نیاز دارید که گروهی از دوستان جدید را هم مرد هم زن برای خود پیدا کنید. دوستانی که شریک زندگی قبلی شما را نشناسند.
م برای ممنوعیت سکس با شریک زندگی سابقتان
گاهی اوقات وقتی چندین ماه است که جدا شده اید، شریک زندگی سابقتان ناگهان تصمیم می گیرد و متوجه می شود که مرغ همسایه به هیچ وجه غاز نیست. یا شاید هم حس کند که شما دارید به زندگیتان نظم و ترتیب دوباره می بخشید و این باعث حسادت او شوید. به خاطر همین ممکن است فیلش یاد هندوستان کند و بدش نیاید که بعد از این مدت دوباره سکسی با شما داشته باشد.
مشکل اینجاست که سکس و نزدیکی باعث می شود که موقتاً تصور کنید که دوستتان دارد و اینبار حسرت و اندوه بیشتری برایتان به جای بگذارد. پس به هیچ وجه چنین کاری نکنید تا جاییکه به نقطه ای برسید که بتوانید تصمیم بگیرید که می توانید او را ببخشید یا نه پس تا آن موقع چنین کاری نکنید.
درمان
آخر از همه اینکه، برای خیلی ها از دست دادن شریک زندگیشان خیلی دردناک است چون احساس بی ارزش بودن و بی اعتمادی را به آنها می دهد. اگر این اتفاق برای شما هم افتاده پس احتمالاً با دو درد و غصه دست و پنجه نرم می کنید:
این آسان نیست. این ناراحتی الان تمام ناخوشی ها و خاطرات بد گذشته را به یادتان می آورد.
طرد شدن شدیداً آنچه هستید و آنچه باور دارید را متاثر می کند و این افکار جلوی بهبودی شما را می گیرد.
در چنین مواقعی، درمان و مشاوره راه خیلی خوبی است. پس اگر فکر می کنید که خیلی قت است که بهبودیتان طول کشیده، می توانید برای سرعت بخشیدن به آن نزد روانشناس بروید.
در کتاب
حاجیآقا نوشته صادق هدایت (1945)، حاجی به کوچکترین فرزندش درباره
نحوه کسب موفقیت در ایران
نصیحت میکند:
توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده؛ اگر نمیخواهی جزو
چاپیدهها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی! سواد زیادی لازم نیست، آدم
را دیوانه میکنه و از زندگی عقب میاندازه! فقط سر درس حساب و سیاق
دقت بکن! چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافی است، تا بتوانی حساب پول
را نگهداری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟ حساب مهمه! باید کاسبی یاد بگیری،
با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش،
خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! سعی کن پررو باشی،
نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن، حق خودت را بگیر! از فحش
و تحقیر و رده نترس! حرف توی هوا پخش میشه، هر وقت از این در بیرونت
انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو، فهمیدی؟ پررو، وقیح و
بیسواد؛ چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد، تا کار بهتر درست
بشه!... نان را به نرخ روز باید خورد! سعی کن با مقامات عالیه مربوط
بشی، با هرکس و هر عقیدهای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی!....
کتاب و درس و اینها دو پول نمیارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی
میکنی! اگر غفلت کردی تو را میچاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند
کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه!!!!ا
خبر و عکس های ویژه از سارا کاربونرو جذابترین گزارشگر زن ورزشی دنیا و دوست دختر ایکر کاسیاس
سارا کاربونرو دوست دختر 25 ساله ایکر کاسیاس کاپیتان و دروازه بان تیم ملی اسپانیا در حال گزارش از بازی اسپانیا در جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی دیده می شود
مجله FHM آمریکا سال 2009 سارا کاربونرو را جذابترین گزارشگر ورزشی دنیا انتخاب کرد
بسیاری از اسپانیایی ها معتقد بودند که دوست دختر ایکر کاسیاس دروازه بان آنها، عامل شکست برابر سوئیس بوده است !
سارا کاربوترو خبرنگار و گزارشگر ورزشی در بین خبرنگاران زن تلویزیون اسپانیا از محبوبیت بیشتری نسبت به دیگران برخوردار است.
ادامه مطلب ...داغ در هفته
منوچهر متکی .. وزیر امور خارجه :
ایران هم که باعث این تحریم هاست اصلا به جام جهانی نرفت و در همون بازیهای مقدماتی حذف شد ..
اسفندیار رحیم مشایی .. رئیس دفتر رئیس جمهور :
نظر شما چیست ؟
از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول اکرم صلَّى الله علیه و آله در آن روز به رسالت مبعوث گردید و جبرئیل به پیغمبرى بر آن حضرت نازل شد و از براى آن چند عمل است:
غسل .
روزه گرفتن و آن یکى از چهار روزى است که در تمام سال
روزه گرفتنش امتیاز دارد و برابر است با روزه هفتاد سال.
بسیار صلوات فرستادن .
زیارت حضرت رسول اکرم و امیرالمؤمنین علیهماالسَّلام.
شیخ در مصباح از رَیّان بن الصّلت روایت نموده است که امام جواد علیه السلام در زمانی که در بغداد بود روز نیمه رجب و روز بیست و هفتم را روزه گرفت و همه اصحاب آن حضرت نیز روزه گرفتند و ما را امر فرمود که دوازده رکعت نماز اقامه کنیم (شش نماز دو رکعتی مثل نماز صبح) و بعد از فراغ از نمازها، هر یک از حمد و توحید و مُعَوَّذَتین چهار مرتبه و " لا اِلهَ اِلا اللهُ واللهُ اَکْبَرُ وَ سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ" چهار مرتبه، اللهُ اللهُ رَبِّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئا چهار مرتبه و لا اُشْرِکُ بِرَبِّى اَحَدا چهار مرتبه، خوانده شوند.
شیخ از جناب ابوالقاسم حسین بن رُوح
رَحَمهُ اللهُ روایت کرده که در این روز دوازده رکعت نماز مىخوانى یعنی 6
نماز دو رکعتی مثل نماز و بین هر دو رکعت دعای ذیل خوانده شود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً یا عُدَّتى فى مُدَّتى یا صاحِبى فى شِدَّتى یا وَلیّى فى نِعْمَتى یا غِیاثى فى رَغْبَتى یا نَجاحى فى حاجَتى یا حافِظى فى غَیْبَتى یا کافِىَّ فى وَحْدَتى یا اُنْسى فى وَحْشَتى اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ و اَنْتَ الْمُقیلُ عَثْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ وَ اَنْتَ الْمُنْعِشُ صَرْعَتى فَلَکَ الْحَمْدُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَ آمِنْ رَوْعَتى وَ اَقِلْنى عَثْرَتى وَاصْفَحْ عَنْ جُرْمى وَ تَجاوَزْ عَنْ سَیِّئاتى فى اَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذى کانُوا یُوَعَدُونَ.
پس از قرائت دعا، هر یک از سورههای حمد، توحید، مُعَوَّذَتَیْن، قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِرُونَ، اِنا اَنْزَلناهُ، آیة الکرسى را هفت مرتبه بخوان و بعد از آن ذکرهای " لا اِلهَ اِلا اللهُ واللهُ اَکْبَرُ وَ سُبْحانَ اللهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ هفت مرتبه، و " اللهُ اللهُ رَبَّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئا" هفت مرتبه گفته شوند. سپس دعا کرده و از خداوند حاجت طلب کن .
در اقبال و در بعضی از نسخ مصباح آمده است که مستحب است در این روز دعای زیر خوانده شود:
یا مَنْ اَمَرَ بِالْعَفْوِ وَالتَّجاوُزِ و َضَمَّنَ نَفْسَهُ الْعَفْوَ وَالتَّجاوُزَ یا مَنْ عَفى وَ تَجاوَزَ اُعْفُ عَنّى وَ تَجاوَزْ یا کَریمُ.
اَللّهُمَّ وَ قَدْ اَکْدَى الطَّلَبُ وَ اَعْیَتِ الْحیلَةُ وَالْمَذْهَبُ وَ دَرَسَتِ الاْمالُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ اِلاّ مِنْکَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَیْکَ مُشْرَعَةً وَ مناهِلَ الرَّجاَّءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَةً و اَبْوابَ الدُّعاَّءِ لِمَنْ دَعاکَ مُفتَّحَةً وَالاِْسْتِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مُباحَةً وَ اَعْلَمُ اَنَّکَ لِداعیکَ بِمَوْضِعِ اِجابَةٍ وَ للصّارِخِ اِلَیْکَ بِمَرْصَدِ اِغاثَةٍ وَ اَنَّ فِى اللَّهْفِ اِلى جُودِکَ وَالضِّمانِ بِعِدَتِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلینَ وَ مَنْدُوحَةً عَمّا فى اَیْدِى الْمُسْتَاْثِرینَ وَ اَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاْعْمالُ دُونَکَ وَ قَدْ عَلِمْتُ اَنَّ اَفْضَلَ زادِ الرّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرادَةٍ یَخْتارُکَ بِها وَ قَدْ ناجاکَ بِعَزْمِ الاِرادَةِ قَلْبى وَ اَسْئَلُکَ بِکُلِّ دَعْوَةٍ دَعاکَ بِها راجٍ بَلَّغْتَهُ اَمَلَهُ اَوْ صارِخٌ اِلَیْکَ اَغَثْتَ صَرْخَتَهُ اَوْ مَلْهُوفٌ مَکْرُوبٌ فَرَّجْتَ کَرْبَهُ اَوْ مُذْنِبٌ خاطِئٌ غَفَرْتَ لَهُ اَوْ مُعافىً اَتْمَمْتَ نِعْمَتَکَ عَلَیْهِ اَوْ فَقیرٌ اَهْدَیْتَ غِناکَ اِلَیْهِ وَ لِتِلْکَ الَّدعْوَةِ عَلَیْکَ حَقُّ وَ عِنْدَکَ مَنْزِلَةٌ اِلاّ صَلَّیْتَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَضَیْتَ حَوائِجى حَوائِجَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ هذا رَجَبٌ الْمُرَجَّبُ الْمُکَرَّمُ الَّذى اَکْرَمْتَنا بِهِ اَوَّلُ اَشْهُرِ الْحُرُمِ اَکْرَمْتَنا بِهِ مِنْ بَیْنِ الاُْمَمِ یا ذَاالْجُودِ وَالْکَرَمِ فَنَسْئَلُکَ بِهِ وَ بِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْجَلِّ الاْکْرَمِ الَّذى خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فى ظِلِّکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ اِلى غَیْرِکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ وَ تَجْعَلَنا مِنَ الْعامِلینَ فیهِ بِطاعَتِکَ وَالاْمِلینَ فیهِ بِشَفاعَتِکَ اَللّهُمَّ وَاهْدِنا اِلى سَواَّءِ السِّبیلِ وَاجْعَلْ مَقیلَنا عِنْدَکَ خَیْرَ مَقیلٍ فى ظِلٍّ ظَلیلٍ فَاِنَّکَ حَسْبُنا وَ نِعْمَ الوَکیلُ وَالسَّلامُ عَلى عِبادِهِ المُصْطَفَیْنَ وَ صَلَواتُهُ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ.
اَللّهُمَّ وَ بارِکَ لَنا فى یَوْمِنا هَذَا الَّذى فَضَّلْتَهُ وَ بِکَرامَتِکَ جَلَّلْتَهُ وَ بِالْمَنْزِلِ (الْعَظیمِ) الاْعْلى اَنْزَلْتَهُ صَلِّ عَلى مَنْ فیهِ اِلى عِبادِکَ اَرْسَلْتَهُ وَ بِالْمَحَلِّ الْکَریمِ اَحْلَلْتَهُ.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ صَلوةً داَّئِمَةً تَکُونُ لَکَ شُکْراً وَ لَنا ذُخراً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا یُسراً وَاخْتِمْ لَنا بِالسَّعادَةِ اِلى مُنْتَهى آجالِنا وَ قَدْ قَبِلْتَ الْیَسیرَ مِنْ اَعْمالِنا وَ بَلَّغْتَنا بِرَحْمَتِکَ اَفْضَلَ آمالِنا اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىءٍ قَدیرٌ وَ صَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ .
آثار منتخب سایر طراحان و گرافیست های
برتر
جهان
بوده تصاویر زیبای وکتور شامل نمونه نقاشی دیجیتال، تایپوگرافی، تصویرسازی،
پوستر های
زیبا و ... می باشد. برای آشنایی با اثر و طراح آن می
توانید بروی تصاویر فوق کلیک کرده و به سایت خالق اثر رفته و نمونه های
دیگر و یا جزئیات بیشتری از طرح آشنا شوید.
جهت مشاهده آثار در اندازه واقعی بروی تصاویر کلیک کنید
یکروز
زندگی کردن به صدسال عمر کردن میارزد!!
داستان انسانی که تنها یک روز زندگی کرد!
دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است ، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود ، پریشان شد . آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد .
داد زد و بد و بیراه گفت !( فرشته سکوت کرد )
آسمان و زمین را به هم ریخت !( فرشته سکوت کرد )
جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت !( فرشته سکوت کرد )
به پرو پای فرشته پیچید !( فرشته سکوت کرد )
کفر گفت و سجاده دور انداخت !(باز هم فرشته سکوت کرد )
دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد!
اینبار فرشته سکوتش را شکست و گفت :
بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی ! تنها یک روز دیگر باقیست . بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن !
لابلای هق هقش گفت : اما با یک روز .... با یک روز چه کاری می توان کرد ....؟
آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را درنیابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید ! و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت :
حالا برو و زندگی کن !
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید . اما میترسید حرکت کند ! میترسید راه برود ! نکند قطره ای از زندگی از لای انگشتانش بریزد .قدری ایستاد ....بعد با خود گفت :
وقتی فردایی ندارم ، نگاه داشتن این زندگی جه فایده ای دارد ؟!!! بگذار این یک مشت زندگی را خرج کنم .
آن وقت شروع به دویدن کرد . زندگی را به سرو رویش پاشید ، زندگی را نوشید و بوئید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود ، می تواند پا روی خورشید بگذارد و می تواند ...
او در ان روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد ، اما .....اما در همان یک روز روی چمن ها خوابید کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید ، و به آنهایی که نمی شناختنش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد . او همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشید ، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد !
او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند :
او درگذشت ،کسی که هزار سال زیسته بود.
گوئی ای ره گذر از داغ دلم با خبری؟
که بهر ناله ات از سینه بر آید شرری
مگر این آتش من از سر دیوار گذشت؟
که در افتاده بدامان دل رهگذری؟
مگر آگاه شدی از غم تنهایی من
که به غمخواریم اندر دل شب نوحه گری؟
مگر از گلشن عشق آمدی ای بلبل مست؟
که چنین ناله ی جانسوز ندارد بشری
گر تو از آه من اینگونه پریشان شده ای
ز چه در دلبرم این آه ندارد اثری؟
باز گوی ای شبرو بیدل ز چه آرامت نیست؟
به ره کیست که در نیمه شب بی سپری؟
تو هم ای همنفس از یار شکایت داری
به غم عشق بتی مهوش و طناز،دری
تو هم ای مرغ خوش آواز گرفتار چو من
زار و دلخسته و آشفته و بی بال و پری
شب تو نیز بفریاد و فغان می گذرد
تو هم اندر هوس ناله ی مرغ سحری
مگر از راز نهفتن بفغان آمده ای
که کنی فاش غم خویش بهر بام و دری؟
کمی آهسته تر ای شبرو از این کوی گذر
که نوای تو بود مرهم داغ جگری
ز سکوت شب و تاریکی و تنهائی خویش
خاطر آسوده کن و بیم مدار از خطری
نه همه آنچه به ره بینی دیوار و درست
پس دیوار نگر مردم صاحب نظری
دلی اینجاست هم آهنگ تو و نغمه تو
که بجز ناله و فریاد نداری هنری
ز غم من تو بدین ناله حکایت ها کن
اگر از منزل جانانه ی من می گذری
گوی کای خفته بیاد آر که تا این دل شب
خواب را یاد تو ره بسته به چشمان تری
گوی: کای خفته غمم کشت خدا را دریاب
که بجز عشق توام نیست گناه دگری.