ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
رستم از شاهنومه رفت
درگذشت غلامرضا تختی 17 دی 1346
برای آنکه تختی نگرید همه بخندیم
آن روز تختی برای تماشای مسابقه تنیس بین احتشام زاده و حریف آمریکایی به دانشگاه تهران رفته بود که دانشجو ها دوره اش کردند بعد او را بردند پشت میکروفن که برایشان حرف بزند پهلوان مثل همیشه 2 دستش را به سینه گذاشت خم شد و چند بار تکرار کرد خجالتم ندهید بعد سرش آورد نزدیک میکروفن و صدایش در سالن پیچید که گفت یکی از آرزوهای من این است که به حج بروم چشم دانشجوها به دهان پهلوان بود و او با همان سرراستی و سادگی که شروع کرده بود ادامه داد اما هروقت به یاد این آرزوی براورده نشده می افتم و دلم می گیرد می آیم یک بار دور این دنشگاه می گردم آنوقت دلم تسلی می شود . من فکر می کنم برای رهایی مردم از فقر و بدبختی این دانشگاه برای خودش قبله ایست .تختی چند کلمه اش را که گفت از سکو آمد پایین . جوان ها برایش کف می زدند و صورتش را می بوسیدند.آنها این پهلوان پخته و جوان 33 ساله را دوست داشتند .کارهای او شبیه قصه هایی بود که مادر بزرگها و پدر بزرگهایشان هروز وقتی زیر کرسی گرم می شدند و حرف هایشان گل می انداخت تعریف می کردند.
خبر زلزله بویین زهرا که آمد تختی 2-3 نفر از دوستانش را جمع کرد یک وانت آورد و خودش هم یک سینی بزرگ گرفت دستش .با هم از سر خیابان عباس آباد راه افتادند سمت پایین و مردم بی حساب پول می ریختند .وقتی دسته آنها رسید به چهار راه جمهوری پیر زنی که رهگذر بود چادرش را برداشت و به تختی داد و گفت من فقط همین چادر را دارم که ببخشم به پسرم .اشکهای پهلوان که همیشه به پلک هایش نزدیک بود سرازیر شد و اسرار کرد که پیره زن چادرش را پس بگیرد مردم که دور آنها بودند هم گریه می کردند و خبر نگارها تند تند عکس می گرفتند و روز بعد روزنامه ها نوشتند پیر زنی بعد از 60 سال به خاطر تختی و کمک به زلزله زده ها کشف حجاب کرد .اما نرسیده به خبابان استانبول چند تا مامور جلوی وانت را گرفتند و از تختی خواستند که بساطش را هرچه زودتر جمع کند و برگردد.
آنها خوششان نمی آمد کسی اینطور باشد مهره مار داشته باشد وقتی سینما می رود مردم پشت درها جمع می شوند وقتی با ماشین پشت چهار راه می ایستد افسر راهنمایی چراغ را به خاطر او عوض می کندوقتی در خانه است پسر بچه های 12-13 ساله برای یک نظر دیدنش کشیک بکشند و وقتی شکست خورده است مردم باز او را قلم دوش کنند و در خیابانهای شهر بگردانند.
آن شب وقتی تختی از هواپیما در فرودگاه مهرآباد پیاده شد اولین چیزی که دید پلاکاردهای کوچک و بزرگی بود که روی همه آنها نوشته بودند برای آنکه تختی نگرید همه بخندیم پهلوان دستش را گرفت جلوی چشمهایش و گریست .گفت من که نتوانستم کاری برای شما بکنم...
قبل از آنکه دسته ورزشی برای المپیک توکیو راه بیفتد گفته بودند پرچم دار تیم تختی استاما در اردوی تدارکاتی تا جایی که از دستشان برمی آمد او را آزار دادند و به او کم محلی کردند تختی با 97 کیلوگرم وزن مجبور بود با سبک وزنها تمرین کند چون هم وزن هایش سراغ او نمی آمدند . وقتی یکی از کشتی گیرها پرسید آقا تختی امسال تمرینت کم نیست ؟ نگاه او کدر شد و گفت بگذار کم باشد بگذار بروم و ببازم تا بعضی ها راحت شوند.
دسته ورزشی که به مقصد رسید خبر نگارها چیزهای بی سابقه ای دیدند تختی تنها بود.روز افتتاح پرچم را از او گرفتند و در فواصل استراحت میان کشتی کسی هم صحبت او نمی شد.
17 دی ماه 46 وقتی روزنامه ها نوشتند : غلامرضا تختی خود را کشت مردم باورشان نشد .آنها مطمئا بودند که تختی را چیز خورش کردند حتی اسم سم را هم میدانستند باربی توریت .آنها می گفتند غلامرضا غلامرضا را کشت و عکس پهلوان را می گذاشتند روی طاقچه کنار قرآن و شمایل مولا.
سلام رفیق. از لطفت ممنون. از وبلاگت هم. دیم و دیم که چه استعدادی در طتصویرسازی داری٬ بخصوص آن کیک تولد را عالی درآورده بودی. فقط یک نکته. لطفا مطالبی را که از همشهری جوان انتخاب می کنی٬ با اسم نویسنده شان اینجا بیاور.
درود بر تو علی جان
روحش شاد !
جمله آخر فیلم جهان پهلوان تختی بهروز افخمی را هیچوقت فراموش نمی کنم
(روزگار فرسوده ما نمی تواند طعم غریب پهلوانی واقعی را بدون تردید و سوء ضن باور کند) و واقعا هم همین طوره
جالب بود
اینجا کامنت بگذارید و به اندازه وسعتون از قرآن دفاع کنید http://ourquran.blogfa.com
سلام آقای علیاکبر! شما بر وبلاگ من نظر گذاشته بودید به گمانم اشتباهی فکر کرده بودید که من آن کامنت بالا را با نام رضایی برایتان گذاشتهامُ آن کار کرگدن است و آدرس وبلاگش را هم که لینک داده. به هرحال از آشنایی با وبلاگت که هنوز ارتباطش را با همشهری جوانیها درک نکردهام خرسندم و خواهم خواندت!
سلام ممنون از نظراتی که بهم دادی وممنون از دعایی که برای امتحانات کردی
تو هم همیشه موفق و پیروز باشی من همه جا اپ کردم یه سرم به وبلاگ سعید و حسام(گوزن خر عاشق بزن)
می توانست هنوز باشد! که چی؟
زندگی صحنه ی زیبای هنرمندی است
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
و نغمه های تختی چه خوش آهنگ بوده است.
سلام رفیق
ممنون که میایی و سر میزنی
درست میگی
اینکه تماس میگیرن یعنی میخوان محبت کنن
ولی اینکه نمیدونن چطوری
نمیدونم
همیشه سعی کردم درباره چیزی که نمیدونم نظر ندم
ولی ...................انگار همه بهتر از من از مشکلات زناشوئیم مطلع هسنتد
-----------------------------
روحش شاد
مطالبت مثل همیشه متنوع و پر بار
تولد همشهری جوان هم مبارک
سلام!
چرا مطلب بالا خالیه؟!
خدا رحمت کنه تختی رو. خیلی برام جالبه که همیشه فقط ازش تعریف شنیدیم! همیشه هم به خیلی از ورزشکاران فعلی فکر می کنم و دلم می سوزه!!!
پائولو کوئلیو برام جالب بود!! کی ایران بوده!؟
سلام
ببخشید یه کم دیر خبر دادم. سه تا وبلاگ قبلی رو جمع کردم و همه مطالب رو تو یه وبلاگ عرضه کردم. اسمشم اسمه خودمه که راحت تر پیدا بشه. جان کوچولو. اینجوری یه کم منظم تر شده. ممنون میشم اگه تو لینک باکست آدرسمو تغییر بدی.
با تشکر جان کوچولو.
اگر حسرت و ناکامی ها دلم سوزانده و اشکم را جاری سازند اگر برگهای مرا باد بپراکند و هر تکه اش را به گوشه ای اندازد .... دست از دوستی و محبت نخواهم کشید آری هیچیز جاویدان نیست جز محبت...
بابت تغییر لینک مرسی.
جان کوچولو