همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

درگذشت علی اکبر دهخدا

 

درگذشت علی اکبر دهخدا

 

7 اسفند 1334

 

علی اکبر دهخدا را حالا همه می شناسند .او شاعر بود, لغت نامه را نوشته, اولین رئیس داشکده حقوق دانشگاه تهران بود و روزنامه نگاری هم می کرده .در روزنامه نگاری کار او نوشتن طنز بود.اسم ستون طنز دهخدا چرند و پرند بود که آن را به طور مرتب در صور اسرافیل مینوشت . معروف است که همین ستون طنز بود که روزنامه نگاری را جزء عادات روزانه مردم ایران کرده است.

علی اکبر دهخدا

 

علی اکبر دهخدا سال 1297 ه.ق ( 1257 خورشیدی) در تهران متولد شد. گر چه اجدادش قزوینی بودند، ولی پدرش "خان بابا خان" که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از ولادت وی از قزوین به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید. ده ساله بود که پدرش فوت کرد و فردی به نام میرزا یوسف خان قیم او شد . دو سال بعد میرزا یوسف خان نیز در گذشت و اموال پدر دهخدا به فرزندان یوسف خان رسید.


در آن زمان یکی از فضلای عصر به نام شیخ غلامحسین بروجردی از دوستان خانوادگی دهخدا کار تدریس او را به عهده گرفت و دهخدا تحصیلات قدیمه را در نزد وی آموخت.  وی مردی مجرد بود، و حجره ای در مدرسه حاج شیخ هادی (در خیابان شیخ هادی کنونی) داشت که در آن به تدریس زبان عربی و علوم دینی مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار می کرد که هر چه دارد، در نتیجه تعلیم آن بزرگ مرد بوده است. بعدها که مدرسه  سیاسی در تهران افتتاح شد، دهخدا در آن مدرسه مشغول تحصیل گردید و با مبانی علوم جدید و زبان فرانسه آشنا شد.

دهخدا

 

لغت نامه که بزرگترین و مهمترین اثر دهخدا محسوب می شود 45 تا 50 سال از وقت دهخدا را گرفت. یعنی سالها بیش از آنچه که حکیم ابوالقاسم فردوسی صرف شاهنامه خود کرد. لغت نامه نه تنها گنجینه ای گرانبها برای زبان فارسی است، بلکه معانی و تفسیرات و شروح تاریخی بسیاری از کلمات عربی را نیز داراست.

لغت نامه دهخدا www.loghatnaameh.com

 

ادامه مطلب ...

روچیلد ها ROTHSCHILD

 

زرسالاران یهود

 

 

ROTHSHILD

 

 

ROTHSHILD 

 

در 3 قرن پیش وقتی مردم می خواستند بهشت را توصیف و قدرت و ثروت بی نهایتی را مثال بزنند میگفتند" ثروتی نزدیک روچیلدها!"

کارل بک شاعر اتریشی در مدیحه ای که برای آنها سروده آورده است :

من دست قدرتمند شما "روچیلد ها" را می بینم/که می تواند مرا / تا زمانی که خونم توان جاری شدن را دارد / مضروب کند .

دایره المعارف بریتانیکا روچیلدها را اینگونه معرفی می کند: "مشهورترین خانواده بانکدار سراسر اروپا که نام آنها به تنهایی مترادف با ثروت افسانه ای بوده است.موفقیت های مدام آنها هنوز هم بر همکاری های پنهان میان شاخه های خاندان و توانایی آنها در سرمایه گذاری های کلان استوار است".

نام آنها در فارسی به شکل های مختلف نوشته ده است :مثلا محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در مرآه البلاد "رچل" نوشته.ولی معروفترین شکل "روچیلد"(ROTHSCHILD) است.

آنها اصالتا اهل فرانکفورت هستند .روچیلد ترکیب 2 وازه آلمانی "ROT" "قرمز" و "SCHILD" "حفاظ , سپر" است.یعنی دارای سپر قرمز .جد پدری آنها این سپر را بر سر در خانه اش آویزان می کرده تا طبق رسم آن زمان فرانکفورتی ها , یهودی بودنشان را نشان بدهند.

مایر آشمل روچیلد , بنیانگذار خانواده و صاحب سپر قرمز بود .او توانست از ظهور ناپلئون و جنگ های او کمال استفاده را ببرد .وقتی سروکله ناپلئون در اروپا پیدا شد مایر با استفتده از ارتباطش در دربار , توفان آینده اروپا را خیلی زود فهمید .آنها در طول جنگ های ناپلئون مبالغ گزافی وام با بهره بالا به طرف های درگیر دادند و چون به همه کشورهای متخاصم وام های کلان داده بودند از همه طرف پول به جیب می زدند.

آنها سال هاست که نماد ثروت افسانه ای همراه با قدرت و نفوذ اطلاعاتی در همه جای دنیا به خصوص اروپا هستند.

تعدادشان هم کم نیست ... برای همین به شان شبکه روچیلد ها میگویند.

از بزرگترین شرکت های بیمه اروپایی تا شبکه های راه آهن اروپا , رویال داچ شل و کنکورد و دیگر شرکت های بزرگ دنیا یا همه اش مال آنهاست یا سهامداران عمده اش آنها هستند.

نام روچیلد ها در کنار نام راکفلر های آمریکایی به عنوان پیشگامان استخراج نفت در خاورمیانه و روسیه شهرت دارد.امتیاز دارسی در تاریخ ایران هم زیر سر آنها بود.رویال داچ شل هم که با 14 سهم پس از بریتیش پترولیوم بزرگترین غارتگران نفت ایران پس از کوتای 28 مرداد بودند هم برای آنهاست.

روچیلدها هنوز هم هستند.آنها چنان امور مالی جهان را در دست گرفتند که دایره المعارف آمریکانا می نویسد "آنها در قرن بیستم نیز بر اندوخته مالی و صنعت گسترده ای کنترل دارند و یک نیروی اساسی در اقتصاد مالی جهان محسوب می شوند که منافع آن از اروپا تا آسیا ادامه دارد.

روچیلدها عادت های یهودیشان را تا توانسته اند حفظ کرده اند مثل اینکه تا می توانند در خانواده ازدواج می کنند این پسر عمو با آن دختر عمو ازدواج میکند و روچیلد های نسل بعد را در این امپراتوری مالی - اطلاعاتی پرورش می دهند.

ناصرالدین شاه هم در سفر فرنگ سال 1306 قمری به خانه روچیلدها رفت.محمد حسن خان اعتمادالسلطنه می نویسد: "شنیدم عزیز السلطان (ملیجک) در خانه روچیلد که رفته بودند بعضی اسباب دزدیده بودند , صاحب خانه ملتفت شده بود و به افتضاح پس گرفته بود".

اولین روچیلد

مایر آشمل روچیلد(1744 تا 1812)

مایر روچیلد بنیانگذار خانواده است.

او در سال 1744 در فرانکفورت بدنیا آمد و از تجار یهودی شهرش بود.بزرگترین موفقیت مالی و سیاسی مایر ورود به دربار ویلهلم نهم بود.ظهور ناپلئون و جنگ های او همراه با تیزبینی ملی مایر , راه را برای حضور بلامنازع خاندان رو چیلد در عرصه اقتصاد جهانی باز کرد.

وقتی سرو کله ناپلئون پیدا شد مایر آشمل 5 پسر داشت .با استفاده از ارتباطش در دربار توفان آینده اروپا را فهمید و پسر هایش را در کشورهای اصلی اروپا پخش کرد .مایر و پسرش آشمل مایر در فرانکفورت ماندند .سالومان به اتریش رفت.ناتان مایر به انگلستان.جیمز مایر به فرانسه و کارل به ایتالیا .

جنگ فرانسوی ها به رهبری ناپلئون با آلمانی ها به سود روچیلد ها تمام شد.آنها در طول جنگ های ناپلئون مبالغ گزافی وام با بهره بالا به طرف های درگیر داده بودند.

بزرگترین روچیلد

آشمل مایر روچیلد(1773 تا 1885)

آشمل مایر روچیلد

 

او نخستین یهودی بود که به عضویت جامعه اشراف آلمان در آمد .در دوران حکومت بیسمارک " صدر اعظم پولادین " پروس , بانکدار خصوصی او بود.اما در آستانه قرن بیستم , شاخه پدری خاندان روچیلد در آلمان متوقف شد و ثروت و نفوذش به لندن انتقال یافت.

اشرافی ترین روچیلد

سالومان مایر روچیلد(1744 تا 1855)

در 1815 برادر بزرگتر سالومان 41 ساله و بانکدار کل خاندان سلطنتی اتریش در وین بود.

نفوذ بی نهایت او در اتریش تا جایی بود که با دریافت لقب بارونی , به جامعه اشراف اتریش راه یافت و حق استفاده از پیشوند " ون " لقب اشرافی معادل " بارون " در انگلیس در ابتدای نام خود را بدست آورد.او هم برادرش راه آهن اتریش را بنیان نهاد.سالومان بانک دولتی اتریش را هم تاسیس کرد.در آستانه جنگ جهانی دوم , او شاخه نفوذ و سرمایه اش را به فرانسه , انگلیس و آمریکا منتقل کرد.

مافیایی ترین روچیلد

کارل مایر روچیلد(1788 تا 1855)

کارل در ایتالیا مثل دیگر برادرانش وارد طبقه اشراف شد اما با افول ایتالیا در سیاست جهانی و افت بازارهای مالی , شبکه این شاخه روچیلد ها نیز به پاریس و لندن منتقل شد .بعضی ها معتقدند روچیلد های ایتالیا در گسترش مافیا هم نقش داشته اند.

 

خر پول ترین روچیلد

ناتان مایر روچیلد (1777 تا 1836)


در میان 5 برادر ناتان مایر نابغه بود.نفوذ او در لندن مقدمه ای برای توسعه امپراتوری روچیلد شد.در آن زمان انگلستان در همه جای دنیا مستعمراتی دست و پا کرده و لندن کانون مالی اروپا شده بود.در سال 1815 ناتان مایر روچیلد 38 ساله بانکدار کل بریتانیای کبیر بود.فرزند ناتان لئونیل روچیلد به عنوان بزرگترین بانکدار انگلیس و به عنوان نخستین یهودی وارد مجلس عوام شد و به طبقه اشراف انگلستان راه یافت.شاخه انگلیس , ثروتمند ترین و پر نفوذ ترین روچیلدها هستندو بانک روچیلد هنوز هم بزرگترین بانک دنیاست.

لوگوی بانک :

 

 

راه آهن دارترین روچیلد

جیمز مایر روچیلد (1792 تا 1868)

روچیلد های فرانسه پس از پسر عمو هایش در لندن قدرتمند ترین هستند.

در 1815 جیمز روچیلد 23 ساله چیزی از برادر بزرگترش در لندن کم نداشت .او بانکدار لویی هجدهم پادشاه فرانسه بود.جیمز روچیلد بنیانگذار راه آهن فرانسه است و پس از او نیز بزرگترین شبکه حمل و نقل در فرانسه و اروپا در انحصار روچیلد ها باقی است.آنها مالک مجتمع کنکورد و آبلی (ABEILLE) هستند.نفوذ آنها در فرانسه به حدی است که بین فرانسوی ها این ضرب المثل رایج است " فرانسه به عنوان یک کشور آزاد دارای رئیس جمهور است ولی در این کشور سلطان بی تاج و تخت , خانواده روچیلد است".

 

صهیونیست ترین روچیلد

ادموند جیمز روچیلد (1845 تا 1934)

او کسیست که نامش با تاسیس اسرائیل در فلسطین پیوند خورده .صهیونیست ها او را " پدر ارض اسرائیل " لقب داده اند.با سرمایه او در 1883 نخستین اردوگاههای یهودی در فلسطین درست شد .سرمایه گذاری های وسیع اش برای اسکان و کشاورزی یهودیان در فلسطین , مقدمه ی ساخت شهرکهای اسرائیلی امروزی بود.او صنعت شراب سازی را در فلسطین توسعه داد و دانشگاه عبری بیت المقدس را بنیان نهاد و چند بار به فلسطین رفت تا نتیجه سرمایه گذاری اش را ببیند .ائ سال ها نیز رئیس افتخاری سازمان صهیونیسم بین الملل بود.

جاسوس ترین روچیلد

ناتان مایرویکتور روچیلد(1910 تا 1990)

شاپور ریپورتر سریال مستند "پدر خوانده " را یادتان هست؟پدر شاپور او را به یک روچیلد سپرده بود .لرد ویکتو.ر روچیلد , 3 چهره متمایز دارد : سومین بارون خاندان انگلیسی روچیلد ,بانکدار و بنیانگذار شبکه اطلاعاتی اینتلیجنس سرویس و زیست شناس مشهوری که دستاوردهایی علمی در باروری بنام خود دارد.

از همان ابتدا شبکه اطلاعاتی 5 برادر , توانایی آنها را در پیشبینی بالا برده بود.مثلا ناتان مایر فقط به خاطر اینکه 24 ساعت زودتر از دربار انگلیس از وقایع جنگ واترلو آگاه شد , با یک بازی چند ساعته در بورس لندن ثروتش را چند بابر کرد.ویکتور هم در راس شبکه اطلاعاتی روچیلد قرار داشت و با رئیس MI6 (سازمان اطلاعات برون مرزی بریتانیا) سیاست بریتانیایی را هدایت میکرد که خورشید در امپراتوریش غروب نمی کرد.

 

سیاسی ترین روچیلد

لئونیل والتر روچیلد(1868 تا 1937)

شاخه انگلیسی روچیلدها برای تاسیس وطن یهود همه کار کرد ." اعلامیه بالفور " معروف که اسکان یهودیان را از طرف دولت بریتانیا رسمیت می داد , با تلاش لرد لئونیل والتر روچیلد دوم به دست آمد .سال 1917 آرتور بالفور وزیر خارجه وقت بریتانیا در ازای وام بانک روچیلد , قول مساعدی برای تشکیل وطن ملی یهود را در نامه ای به " لرد روچیلد عزیز " اعلام کرد.این لرد روچیلد جانور شناس معروفی هم هست .امروز نامه دوستانه بالفور به او از جانب صهیونیست ها مهم ترین سند برای به نام زدن کل فلسطین به حساب می آید.

حقه باز ترین روچیلد

الیزابت دو روچیلد(1902 تا 1945)

روچیلدها , این زن را به عنوان اولین شهید این خانواده معرفی می کنند و ماجرای شرکت او در ارتش آزادیبخش فرانسه و مرگش در اردوگاههای نازی ها را با آب و تاب تعریف می کنند .اما تحقیقات جدید نشان داده که او در آزادی و در یک اپیدمی تیفوس مرده.

هنری ترین روچیلد

دوروتی پارکر (1868 تا 1967)

شاعر و نویسنده معروف آمریکایی که به خاطر نوشتن فیلمنامه " ستاره ای متولد می شود " اسکار گرفت.از جانب مادر به روچیلدها می رسد , هر چند او همیشه این نسبت را انکار می کرد.

 شرکت هواپیمایی کنکورد.

شرکت نفتی شل.

شرکت دارویی آبلی...تنها بخشی از ثروت خاندان روچیلد است.

به اینها اضافه کنید خط آهن کشورهای اروپای غربی و شرکت های بیمه چند ملیتی و هزار چیز دیگر....

 

 انگلیسی ها یک نماد ملی دارند به اسم جان بول مثل آمریکایی ها عمو سام .

فکر می کنید این نماد ملی از روی چه شخصیتی الگو گرفته شده؟

ناتان روچیلد سرشاخه انگلیسی خاندان روچیلد.

 

شکست عشقی و عاطفی

 

شکست عشقی و عاطفی

 

شکست عاطفی یکی از درد آورترین اتفاقاتیست که ممکن است برای هر کسی رخ دهد اما مسلما آخر دنیا نیست.

 

شکست عشقی یکی از 23 عامل خودکشی در ایران است.!!!!!!

یک دفعه از این رو به آن رو می شود.اگر تا دیروز لب به سیگار نمی زد , حالا پاکت پشت پاکت دود می کند.اگر تا دیروز شاد بودن و سرزندگی اش توی تمام دانشگاه سر بان ها بود , امروز دیگر یا خودش را توی اتاق حبس کرده است که دیگر کسی توی محوطه دانشگاه نمی بیندش یا اینکه اسطوره غمگینی و آشفتگی می شود. بعضی وقت ها هم یکدفعه آدم منطقی ای می شود , کسی که همه چیزش نهایت دیوانگی است ; خندیدنش , حرف زدنش , پوشیدن اش و حتی رابطه برقرار کردنش.برای این آدم فرضی فقط یک اتفاق افتاده است; او "  نه "  شنیده است.

آنهایی که به ادبیات عاشقانه ایران علاقه دارند احتمالا می گویند خیلی نامردی است که شکست عشقی بیاوریم و با خط کش علم روانشناسی اندازه اش را بگیریم و برایش نسخه بپیچیم.

آنها عاشق زندگی شهریارند.آنها عاشق " آمدی جانم به قربانت حالا چرا" هایی هستند که شهریار بعد از شکست عشقی اش گفت.آنها می دانند شکست های عشقی می تواند واسوخت های محشری بوجود بیاورد که وحشی بافقی ورد زبانش بود.آنها مشتری پروپاقرص " عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او /داد رسوایی من شهرت زیبایی او" هستند.آنها دلشان نمی آید لذت گوش دادن به "خیال نکن نباشی " عصار را با توصیه های روانشناسان عوض کنند.به آنها حق می دهم.این هم یکی از راه های کنار آمدن با شکست عشقی است

پناه بردن به شعر.

برای خیلی ها فرق نمی کنه یک نه جانانه بشنوند یا یک نه محترمانه بشنوند.نفس نه شنیدن برای ازدواج , یعنی یکی از مهمترین درخواست هایی که آدم می تواند در زندگی اش داشته باشد , واکنش هایی را بر می انگیزد. آدم وقتی که از گیج و ویجی انکار کردن شکست و خشمگین شدن از طرف راحت شد , عمیق ترین فکری که آرام آرام به ذهنش می اید , این است که " چرا من؟ " این جمله عمیق 2 کلمه ای تا پیدا نشدن جواب , دست از سر هیچ کس بر نمی دارد . همین جمله است که می تواند یک نفر را به خودکشی وادارد و یک نفر را شاعر کند.

در واقع متهم اصلی و پنهان شکست عشقی, کسیست که شکست خورده. نه کسی که نه گفته. بعد از اینکه هی سرکوفت زدیم که که " مگر او چه چیزی از من سر دارد؟ " به این می رسیم که "من چه چیزی کم دارم که او به من نه گفته است" بهم می ریزیم, بد جوری بهم می ریزیم. با کمال بی رحمی باید بگویم" آدم خوب" ها بیشتر بهم می ریزند .آنها که زندگی ساده تری داشته اند و کمتر حق خوری کرده اند , حس می کنند سهمشان از زندگی بهشان داده نشده است.خیلی ها ممکن است از این رو به آن رو شوند .ادم خوبها ممکن است بیفتند توی کارهایی که تا به حال فکر کردن به آنها هم اذیتشان می کرده است.یعنی ممکن است شروع کنند به دوستی به قصد خیانت , یعنی فرضشان این است که طرفشان که وابسته شد , می زنند زیر همه چیز و دلشان خنک می شود که توانسته اند انتقام جانانه ای از جنس مخالف بگیرند.

خیلی ها ممکن است ظاهر بین تر شوند.آنها فکر می کنند ظاهرشان مشکلی داشته که جواب رد شنیده اند.آنها شروع می کنند به اصلاحات , سطحی فکر می کنند که دیگر عمرا کسی به آنها نه بگوید.اما همه این کارها جواب سئوال او نیست : " چرا من ؟" چرا من باید شکست عشقی بخورم....

 

 

درایران شکل شکست عشقی این طور است که معمولا جوان ایرانی یا یک نه فوری روبرو می شود یعنی اینکه کار به علاقه دو طرفه و بعد جدایی نمی کشد.یعنی او چیز دوطرفه ای بدست نمی آوردتا از دستش بدهد به همین خاطر شکست عشقی از نوع ایرانی خیلی پررنگ تر است ...وقتی یک نفر بدون آشنایی 2 نفره به تمامیت تو بگوید نه معلوم است که قضیه سهمگین تر می شود.

 

چند راه حل که شاید ردر روزهای ترانه و اندوه به کارتان بیاید.

 

 

با شکست عشقی چه جور کنار بیاییم؟

 

یکی از دوستان سی و چند ساله ام که با یک تجربه غمگین عاشقانه , بالکل سبک زندگیش عوض شده و در بین همه دوستان الگوی عاشق ماندن است, قضیه جالبی را تعریف می کرد ; او می گفت یک پسر 16 ساله آمده قضیه عاشق شدنش را برایش تعریف کرده و وقتی دوستم راه حل هایی ارائه داده حرف عمیقی شنیده است: "تو نمی فهمی که من دارم چه زجری می کشم"خیلی از ما ها مثل همین پسر 16 ساله فکر می کنیم.قضیه عشق ما سوزناک ترین و پر ماجراترین قضیه عاشقانه دنیاست و هیچ کس دیگری نمی تواند بفهمد که "زجر عشقی کشیده ام که مپرس" ما چطوری است.احتمالا شما هم با این تیتر همین طور برخورد می کنید .حتی بچه های روان شناس هم وقتی خودشان عاشق می شوند در ذهنشان این سئوال پیش می آید که چطوری می شود کاری کرد که مراجعان فردا با شکست عشقی کنار بیایند؟ به هر حال اینها پیشنهادهای روانشناسان است .

خیلی ها بعد از شکست عشقی کارهای عجیب و غریبی انجام میدهند .تا جایی که می توانید لااقل این کارها را انجام ندهید:

  • پناهگاه روانی قدغن! تعارف که نداریم .شکست عشقی می تواند یک نفر را یه یک معتاد یا الکلی تمام عیار تبدیل کند.خیلی ها اولین سیگارشان را بعد از شنیدن یک نه کشیده اند اما به خاطر خودتان هم که شده , گریه ها و افسردگی های بعد از شکست را به گیجی بعد از سیگار و الکل ترجیح دهید.لااقل به خاطر انتقام از طرفتان هم که شده , خودتان را تلف نکنید.اگر بگوییم که یکی از بازیگرهای هالیوودی بعد از شکست عشقی اش اتفاقا اعتیادش را ترک کرده, باور می کنید؟
  • رسوایی قدغن! اصلا از همان اول که عاشق شدید لازم نیست همه هم اتاقی ها و همکار ها و همکلاسی هایتان بفهمند.اعتماد به نفستان زیاد است که هست .برون گرا هستید که هستید.عوارض این رسوایی وقتی که نه کشیدید معلوم می شود ; وقتی کهه حتی اگر دیگران هم در موردتان حرف نزنند ,خودتان فکر میکنید که همه جا قصه عشق شما نقل مجالس است .یک سنگ صبور درست و حسابی و رازدار پیدا کنید و خودتان را پیش او خالی کنید.
  • از بالا به قضیه نگاه کنید.کمی از خودتان و زاویه دیدتان به قضیه فاصله بگیرید.بروید بالاتر و بالاتر.حالا خودتان را از بچگی تا پیری ببینید و ببینید این شکست چقدر توی مسیر زندگیتان موثر بوده است.حالا آدم های دیگر را ببینید .می بینید ؟کافی است به دور و بری های خودتان فکر کنید تا ببینید دنیا پر است از فلش های یکطرفه . پر است از نه هایی که دیگران شنیده اند و حتی نه هایی که خودتان گفته اید .شما تنها نیستید.
  • به شکست ها به عنوان یک فرصت خودشناسی نگاه کنید.خیلی ها بعد از شکست عشقی آدم مثبت تری می شوند.همان طور که گفتیم حتی ممکن است اعتیادشان را بعد از شکست بگذارند کنار.برای این آدمها دیگر نظر معشوق مهم نیست. آنها به خودشان برگشته اند و جدا از رویدادهای عاشقانه شروع کرده اند به اصلاح خودشان. شکست عشقی آدم را تمام عیار با خودش , عواطفش و فکر هایش روبه رو می کند .شکست عشقی می تواند یک بار دیگر تمام شکست های عاطفی بیاورد جلوی چم آدم.این هم می تواند افسرده کننده باشد و هم سازنده ; یعنی اینکه آدم می تواند این مشکل های وجودی را لااقل با خودش حل کند و خود خواهی همیشگی اش را کنار بگذارد . در سطحی ترین حالتش آدم می تواند برود مهارتهای برقرار کردن رابطه را از این ور و آن ور بیاموزد و در عمیق ترین حالتش , هدف زندگیش را عوض کند.
  • حرف بزنید. 2 راه قبلی راه حل هایی بود که می شد تنهایی هم انجامش داد اما آدمیزاد بعد از شکست عشقی , از گیر کردن کلمه و بغض توی گلویش دارد خفه می شود.مشاور و روانشناس را برای همین موقع ها گذاشته اند.به جای اینکه بگذارید موقع خودکشی ناموفق ببندنتان به داروی ضد افسردگی و شوک الکتریکی , وقتی که داغتان تازه است با یک متخصص حرف بزنید.

امیدوارم که هیچ کس با نه فوری روبرو نشه ... و اگر هم شد بخودش بگه:

من بلبل آن گلم که در گلشن راز ... پژمرده شد و منت شبنم نکشید

شاعر میگه:

عمری که اجل در پی آن می تازد  ... هرکس غم دنیا بخورد می بازد

موفق باشید

 

 

 

دانلود کتاب (PDF)

کتاب

 

البته این عکس هیج ربطی به موضوع کتاب و کتاب خوانی نداره.

 

اگر اهل کتاب و عاشق کتاب خوانی هستین این پست رو اختصاص دادم به 4 تا کتاب خوب که امیدوارم مورد پسندتون قرار بگیره.

من توی این وبلاگ قبلا هم پستی برای دانلود کتاب گذاشته بودم.

برای دانلود کتابها روی عکس کتاب و لینک کتاب میتونید کلیک کنید تا به صفحه دانلود کتاب بروید.

آب زندگی 

قسمتی از داستان: آب زندگی (صادق هدایت)

یک پینه دوزی بود که سه تا پسر داشت :حسن قوزی و حسین کچل و احمدک.پسر بزرگش حسنی دعا نویس و معرکه گیر بود .پسر دومش همه کاره و هیچکاره بود.گاهی آب حوض می کشید و برف پارو میکرد و اغلب ول میگشت.احمدک از همه کوچکتر سری به راه و پایی به راه بود و عزیز دردانه باباش بود....

برای خوندن ادامه مطلب دانلود کنید. حجم 131 کیلو بایت

 

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

قسمتی از داستان: نامه به کودکی که هرگز زاده نشد (اوریانا فلاچی)

امشب فهمیده ام که تو هستی :مث یه قطره زندگی که از هیچ چکیده باشه !با چشای باز توی تاریکی مطلق دراز کشیده بودم که یهو اطمینان بودنت جرقه زد.آره ناکوک ضربانش رو شنیدم حس کردم توی یک گودال ترسناک از تردید فرو رفته ام....

برای خوندن ادامه مطلب دانلود کنید. حجم 425 کیلو بایت

گیله مرد

قسمتی از داستان: گیله مرد (بزرگ علوی)

باران هنگامه کرده بود .باد جنگ می انداخت و میخواست زمین را از جا بکند.درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند.از جنگل صدای زنی که زجر می کشید می آمد.غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود.رشته های باران آسمان تیره را به زمین گل آلود می دوخت .نهر ها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود...

برای خوندن ادامه مطلب دانلود کنید. حجم 121 کیلو بایت

جن نامه

قسمتی از داستان: جن نامه (هوشنگ گلشیری)

پدر را در سال 1334 بازنشسته کردند.معمولا یک راست به خانه نمی آمد دوچرخه داشت و اگر تابستان بود و آخر برج توی خورجینش یک خربزه بود و گاهی دو هندوانه کوچک . با چرخ جلو در را که جز شب ها بسته نمی شد چهار طاق باز می کردو همان جا میان شیر آب و در تکیه می داد و قفل می کرد....

برای خوندن ادامه مطلب دانلود کنید. حجم 3.35 مگابایت

 

امیدوارم که خوشتون اومده باشه.

تا بعد ...

 

 

 

معروفترین شاه های تلویزیون

همه مردان شاه

 

با معروفترین شاه های تلویزیون و سینما

 

با پخش مجموعه پدر خوانده از شبکه یک شاه و دیگر شخصیت های زمان پهلوی را در تلویزیون دیدیم.البته همان طور که احتمالا می دانید تا به حال بازیگر های زیادی در نقش شاه ظاهر شده اند اینها معروفترین شاه های تلویزیونی هستند.

برای سریالی که می خواهد تاریخ سلطنت پهلوی را از شهریور ۱۳۲۰ تا بهمن ۱۳۵۷ نشان دهد .نقش محمد رضا پهلوی نقش کلیدی خواهد بود .محمد رضا ورزی وقتی می خواست سراغ بازیگری برود که این نقش را بازی کند شاید گزینه های آشنایی روبروی خودش داشت ولی انتخاب امیر مهدی نیا آنقدر برای هر کس و خود بازیگر دور از ذهن بود که فقط دلایلش را خود ورزی کارگردان و امیر اسکندری چهره پرداز سریال پدر خوانده میدانستند.

مهدی کیا می گوید هیچ وقت باور نمی کردم که روزی چنین نقشی را در زندگی ام بازی کنم.

 

 

 

امیر مهدی کیا برای بازی در نقش شاه سریال پدرخوانده 13کیلو لاغر کرده است.

 

 

 

 

 

 

ناصر گیتی جاه اولین شاه تلویزیون است.

او در سریال های طبل تو خالی /سقوط  نقش شاه را بازی کرده.

 

به من فحش می دادند

 

ناصر گیتی جاه

 

ناصر گیتی جاه اولین بازیگری است که با حضور در سریال طبل تو خالی در نقش شاه ظاهر شده است و پس از ان در فیلم-سریال سقوط به کارگردانی محمدرضا ورزی بار دیگر تجربه بازی در این نقش را تکرار کرده است.

هنگام بازی در این نقش عکس العمل مردم چه بود؟

قبل از پخش اگر کسی من را در کاخ می دید تعجب می کرد و همه غافلگیر می شدند. اما وقتی سریال پخش شد هر کس یک جور برخورد می کرد چون مردم از شاه خوششان نمی امد گاهی مرا در خیابان که می دیدند اذیت می کردند و می گفتند چرا این نقش را بازی کرده ای یا به جای شاه به من فحش می دادند و لعنت می فرستادند. من هم می خندیدم و می گفتم من فقط یک بازیگرم.

البته عده ای هم بودند که بخاطر بازی خوب من تشکر می کردند و می گفتند خیلی خوب سیاهی های ان دوره را نشان داده ای ولی به هر حال ان زمان حساسیت روی بازی این نقش زیاد بود . حتی ریاست وقت سازمان صدا و سیما هم در ان زمان به تهیه کننده گفته بود که با این کار سر و صدای زیادی به پا کرده ای و هر کسی ظرفیت ندارد این کار را ببیند. ولی حالا دیگر مردم انقدر سطح شعور و فرهنگشان بالا رفته که بدانند به یک شخصیت تاریخی چطور نگاه کنند و بازیگری در این نقشها را بد ندانند.

 

 

رضا بنفشه خواه تا به حال 4 بار در این نقش ظاهر شده است.

او در سریال های فراموش خانه /عبور از تاریخ/چرخ گردون نقش شاه را بازی کرده.

 

دیگر حاضر نیستم شاه بشوم

 

رضا بنفشه خواه

 

رضا بنفشه خواه شاید تنها بازیگری باشد که در نگاه اول فرم صورت و چهره استخوانیش به چهره محمد رضا پهلوی نزدیک است. این نظر را بسیاری از کارگردانانی هم که یک روز دنبال کسی بودند که نقش شاه را بازی کندداشتند. اولین بار هم عبدالرضا نواب صفوی او را برای سریال فراموشخانه انتخاب کرد و نقش شاه را به او سپرد. او تا به حال 4بار نقش شاه را بازی کرده و قول معروف در این نقش جا افتاده است اما دیگر حاضر نیست چنین نقشی را بازی کند.

وقتی مردم شما را بعد از بازی در این نقش میدند برخوردشان با شما چگونه بود؟

می شود گفت عکس العمل ها متفاوت و حتی ضد و نقیض بود عده ای من را که می دیدند فحش می دادند و می گفتند خدا لعنتت کند بعد هم می گفتند منظورمان تو نیستی شاه است. عده ای هم تشکر می کردند و می گفتند که بسیار هنرمند هستی و خیلی خوب بازی کرده ای به هر حال من باید به همه این واکنشها توجه می کردم و به اطرافیانم حق می دادم.

با عرض پوزش اسم آقای امیر مهدی کیا در ۲ تا از عکس ها به اشتباه نوشته شده مهدی نیا ...سوتی رو خودم گرفتم.

حال و حوصله نداشتم درستش کنم.به بزرگی خودتون ببخشید

انتشار فهرست جدید دانشگاههای برتر دنیا

 

 

انتشار فهرست جدید دانشگاههای برتر دنیا

 

واکنش های بامزه دانشجویی را در پی داشته .

انتشار فهرست های مختلف یکی از سنت های اصلی پایان یا آغاز سال میلادی در جهان است.

یکی از این فهرست ها که البته سابقه چندانی هم ندارد فهرست رتبه بندی دانشگاههای جهان و امتیاز دهی به آنهاست.این فهرست امسال منتشر شد و جز در کشورهایی مثل ما که نماینده ای در این فهرست 500 تایی ندارند .اسباب بحث و گفتگوی جوان های دنیا را فراهم کرد.

فهرست 2007 برترین دانشگاههای دنیا که امسال برای چهارمین بار توسط روزنامه تایمز لندن و موسسه بین المللی کواکرلی سایموندز منتشر شد.

از بین 22 دانشگاه ایرانی که برای مقایسه در نظر گرفته شده بود ند هیچ کدام به فهرست 500 دانشگاه برتر دنیا راه نیافتند.

 

هاروارد بهترین دانشگاه دنیا

پای چپ هاروارد

 

هاروارد

 

حدودا 30 سال دیگر دانشگاه هاروارد یا به قول خودشان دانشگاه قرمز 400 ساله میشود.این دانشگاه از 1636 شروع به کار کرده (اگر قدمت هاروارد کفتان را بریده اصلا نگران نباشید حداقل 74 دانشگاه دیگر هستند که از هاروارد قدیمی ترند)

هاروارد قدیمی ترین موسسه فرهنگی آمریکاست و تنها دانشگاهی در آمریکا به حساب می آید که از همان اول سرخ پوست ها را هم می پذیرفت.مثل همه دانشگاه های دیگر اروپا و آمریکا اول و ابتدا به تدریس الهیات و علوم دینی اختصاص داشته و حالا همه رشته را شامل می شود.

این دانشگاه تا به حال 6 رئیس جمهور آمریکا شامل 2 تا روزولت و کندی بیرون داده و در حال حاضر 36 استاد نوبل دارد.

کل پرسنل هاروارد 13 هزارو 600 نفر است (در حالی که همین دانشگاه علوم پزشکی تهران خودمان 14 هزار کارمند دارد) و بودجه اش هم 35 میلیارد دلار است (بیشتر از کل بودجه کشورهای آفریقایی زیر صحرای بزرگ).

رنگ اختصاصی دانشگاه قرمز لاکی است .

بنیانگذار دانشگاه جان هاروارد انگلیسی ( 1607 تا 1638) است کهخ دوست ویلیام شکسپیر بود.خود جان هاروارد فقط 18 ماه از عمرش را در آمریکا گذراند اما مجسمه اش حالا 370 سال است که در آمریکاست .

اهالی هاروارد معتقدند که لمس پای چپ این مجسمه در اول صبح خوش شانسی می آورد.

20 دانشگاه برتر دنیا

 

کشور

نام دانشگاه

رتبه

آمریکا

دانشگاه هاروارد

1

بریتانیا

دانشگاه آکسفورد

2

بریتانیا

دانشگاه کمبریج

3

آمریکا

دانشگاه ییل

4

بریتانیا

کالج سلطنتی لندن

5

آمریکا

دانشگاه پرینستون

6

آمریکا

کل تک (موسسه تکنولوزی کالیفرنیا)

7

آمریکا

دانشگاه شیکاگو

8

بریتانیا

دانشگاه لندن

9

آمریکا

(موسسه تکنولوزی ماساچوست)MIT

10

آمریکا

دانشگاه کلمبیا

11

کانادا

دانشگاه مک گیل

12

آمریکا

دانشگاه دوک

13

آمریکا

دانشگاه پنسیلوانیا

14

آمریکا

دانشگاه جان هاپکینز

15

استرالیا

دانشگاه ملی استرالیا

16

زاپن

دانشگاه توکیو

17

هنگ کنگ

دانشگاه هنگ کنگ

18

آمریکا

دانشگاه استانفورد

19

آمریکا

دانشگاه کرنل

20

 

اول شدیم که شدیم!

این چهارمین سالی است که هارواردی ها رتبه یک فهرست را دارندو شاید به همین دلیل بود که واکنش های اهالی آن به این فهرست بسیار سرد بود.

پرفسور گیپلین فاوست رئیس دانشگاه هاروارد در مصاحبه ای با یکی از بولتن های داخلی دانشگاه گفته:

من فکر می کنم اینکه ما همیشه اول باشبم و رقیبی نداشته باشیم چندان چیز هیجان انگبزی نباشد به علاوه که این طوری روحیه رقابت نزد دانشجوها هم از بین می رود.

مایک دانشجوی کالج طراحی هاروارد در وبلاگش نوشته:

خیلی بدیهی بود که ما مثل هر سال اول باشیم.این دیگر رتبه بندی و بررسی نمی خواست.ما بهترین هستیم و هرکسی فقط یک بار پایش را در هاروارد گذاشته باشد و مخش هم سالم باشد این را می فهمد.

 

آکسبریج در کمین هاروارد

اما هر چقدر هارواردی ها قضیه را به سادگی برگزار کردند انگلیسی ها که در 5 دانشگاه اول 3 اسم آشنا می بینند از این رتبه بندی به هیجان آمده اند.آنها از رتبه 2و 3 آکسفورد و کمبریج چنان خوشحال شده اند که بی خیال رقابت همیشگی این دو داشگاه از موفقیت آکسبریج می گویند.

آتنا دختر مکزیکی ای که در آکسفورد زنتیک می خواند در وبلاگش نوشته:

خوشحالی من از این است که پدر و مادرم خیالشان راحت می شود که من جای خوبی هستم .آنها خیلی از رتبه بندی و رنکینگ سر در نمی اورند اما حتما خوشحال می شوند.

اهالی دانشگاه ماسی نیوزلند که رتبه 242 را آورده اند در دانشگاه جشن گرفتند و رئیس دانشگاه هم به کلیه اساتید و کارکنان یک ماه حقوق اضافه وعده داد.

دانشگاه ملی سنگاپور که رتبه 33 را آورده اند آنقدر از این ماجرا کیفور بودند که در اعلام اولیه سایت خود رتبه 33 را به اشتباهی 18 تغییر داد و تازه بعد از اعتراض دانشجویان با یک عذر خواهی رتبه واقعی را اعلام کرد و نوشت به هر حال ما جزو 3 دانشگاه برتر آسیا هستیم.

چینای دانشجوی مهندسی همین دانشگاه در وبلاگش نوشته اصلا از این خبر خوشحال نشدم .می خواهند امتحان ها را مدام سخت تر کنند چون که ما حالا دیگر یک دانشگاه بین المللی هستیم.

چینی ها که بهترین رتبه اشان 36 برای دانشگاه پکن بود کل ماجرا را زیر سئوال می برند و از اینکه دانشگاههای اروپایی هم در این فهرست هستند شکایت دارند . رئیس همین دانشگاه رتبه واقعی دانشگاهش را یکی از 10 دانشگاه برتر دنیا می داند .

هونای یکی از دانشجویان چینی که وبلاگ انگلیسی دارد از این هم جلوتر رفته و کل قضیه را یک توطئه اروپایی-آمریکایی می خواند " آنها میخواهند با این کارشان استعدادهای کشور های دیگر را جذب دانشگاههای خودشان کنند"

آندرو دانشجوی مهندسی دانشگاه ورشو در وبلاگش این طور انتقاد کرده که معلوم نیست آکسفورد بر چه اساسی دوم شده است آنها در 20 سال گذشته هیچ نوبلی نبرده اند.جالب اینجاست که از خود دانشگاه ورشو هم هیچ کس در این 20 سال نوبل نبرده..رتبه دانشگاه ورشو در لهستان 345 است.

و در آخر نقشه مهاجرت

پدرام یک دانشجوی ایرانی مشغول تحصیل در دانشگاه آکسفورد در وبلاگش به خوبی به آن اشاره کرده "به این فهرست باید خوب نگاه کرد مسیر عمده مهاجرت نخبگان در سال های بعد را مشخص می کند".

نویسنده : احسان رضایی

 

 

 

ثبت نام کنندگان مجلس هشتم

 

حتی من , حتی تو , حتی همه

 

 

در میان ثبت نام کنندگان مجلس هشتم اسامی آشنایی به چشم میخورد.

 

آیا نمایندگی کار آنها هست یا نه؟!؟!؟!

بگذارید سرتان سوت بکشد اصلا لازم نیست نگران چشم های از حدقه بیرون دویده و دهان های باز تان باشید.کم کم عادت می کنید.

داریوش ارجمند کاندیدایی است که این روزها آنتن سیما را شش دانگ به نام خود کرده گفتن ندارد که سریال های "ساعت شنی""ستاره سهیل"و "پریدخت" بهتر از هر تراکت و پوستری جواب مب دهد.

حالا قیافه مظلومی را در "از کرخه تا راین" به خاطر بیاورید تا نام آشنای دیگری در فهرست های انتخاباتی برایتان رقم بخورد علی دهکردی این روزها از دنیای هیجان انگیز بازیگری به دنیای هیجان انگیز سیاست حرکت می کند.

داریوش کاردان هم از قافله عقب نمانده و کاندیداتوری خود را برای مجلس هشتم اعلام کرده است.

اگر خندهای کش دار آقای صندلی داغ هنوز یادتان باشد میتوانید نام احمد نجفی را در بین کاندیدها ببینید.

بیژن نوباوه یکی از خبرنگاران مطرح صدا و سیما که حضور در نیویورک به عنوان خبرنگار اصلی ترین بخش کارنامه کاری اش است.

علیرضا دهقان گوینده خبر ورزشی ساعت 19:45

ماجرا وقتی جالب تر میشه که بدونید هنرمندان دیگر حوزه ها در تلاشند تا سری در عالم سیاست بزنند فارغ از اینکه آیا نمایندگی کار آنها هست یا نه.

حسام الدین سراج و عبدالحسین مختاباد خوانندهایی هستند که قبراق و سر حال قدم در راه نماینده شدن گذاشتند.

محمد رضا سرشار شاعر و قصه گوی قدیمی

مجتبی مشیری و مرجان شیخ الاسلام و مجتبی رحماندوست را هم میتوانید در لیست کاندیدها ببینید.

پای ورزشکاران و اهالی ورزش کشور خیلی وقت است به دنیای سیاست باز شده هنوز چیزی از حضور محمد غفوری فرد , برادران خادم , علیرضا دبیر, هادی ساعی در میدانهای غیر ورزشی نگذشته که در این دوره انتخاباتی :

علی فتح الله زاده خویی مدیر عامل باشگاه استقلال تهران.

محمد مایلی کهن مربی سابق تیم ملی (مایلی کهن هدفش از ثبت نام را خیلی پوست کنده گفته است که میخواهم دیگر در ورزش سیاسی کاری نشود و تلاش خواهم کرد تا امکان استیضاح رئیس سازمان تربیت بدنی را در مجلس ایجاد کنم)

غلامرضا محمدی کشتی گیر

مهدی محمد نبی دبیر کل فدراسیون فوتبال

و عبدالرحمن شاه حسینی رئیس کمیته انظباطی هم آستین هایشان را بالا زده اند .

افراد سرشناس و چهرهای مختلف دیگری هم در این دوره از انتخابات مجلس ثبت نام کرده اند.

علی اشراقی نوه دختری امام خمینی (ره)

علی مطهری فرزند شهید مرتضی مطهری

حسن یونسی فرزند علی یونسی وزیر اطلاعات دوران سید محمد خاتمی ...

نقل نباتی به اسم شایعه

شایعه کاندیداتوری نیکی کریمی , خاتمی , محمد علی ابطحی ....

چرا که نه؟

نماینده مردم عنوان مناسبی است برای توضیح و توجیه کاندیدا شدن.دلیل بسیاری از چهرها برای پیوستن به صف ثبت نام کنندگان مجلس همین عنوان است.

شما چی میگید ؟؟؟

نویسنده : هدی ایزدی

محرم..شهادت امام حسین(ع)

 

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)

 

خون او تفسیراین اسرار کرد     ملت خوابیده را بیدار کرد

 

شهادت امام سوم شیعیان امام حسین (ع)را به تمام مسلمانان جهان و دوستان وبلاگی خوبم تسلیت عرض میکنم. 

محرم ماه حماسه و شجاعت و جوانمردی، ماه ظلم ستیزی و مبارزه با تبعیض و ذلت است.

 

سلام بر حسین سید و سالار شهیدان ، سید اولیاء و شقایق سرخ روئیده در نینوا و سلام بر حسین نور دیده بندگان خدا ، گلبوته سرخ باغستان سبز توحید، عطیه بزرگ سرمدی و راهنمای راه رشد و شرف و فضیلت و هدف.

سلام برحسین که دلیری و آزادگی از قامت بلندش روئید و عشق از نامش حرمت یافت.

حسین " ع " چون کتابی بی شیرازه، جسمش را به دم تیغ جباران سپرد تا شیرازه قرآن را مستحکم گرداند.

 

 

رسـول گـرامى اسلام (ص ) فرمود: به وسیله من آگاه شدید, با على راه یافتید وهدایت شدید, نیکى ها به واسطه حسن به شما عطا شد, ولى سعادت وشقاوت شما با حسین است آگاه باشید که حسین یکى از درهاى بهشت است , هر کس با او دشمنى کنـد, خدابوى بهشت را بر او حرام مى کند

همشهری جوان

امام حسین(ع) فرمودند:

لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم
چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد

همشهری جوان

روزى عـربـى نـزد امام حسین (ص ) آمده عرض کرد: اى پسر رسول خدا من ضامن شده ام دیه اى رابـپردازم ولى توان پرداخت آن را ندارم با خود فکر کردم از کریم ترین مردم کمک مى گیرم و از آل محمد(ص ) کریم تر نیافتم .

فـرمـود: سه مسئله از تو مى پرسم , اگر یکى را پاسخ دهى یک سوم دیه را به تو مى دهم و اگر دو مسئله را جواب دهى دو سوم آن را مى پردازم و اگر همه را پاسخ دهى تمام آن را مى دهم .

عـرض کـرد: اى پـسـر رسول خدا(ص ) آیا چون تویى که اهل علم و شرفى از کسى مثل من سؤال مى کندفرمود: آرى از جدم رسول خدا(ص ) شنیدم که فرمود: بخشش باید به اندازه معرفت باشد.

مرد عرب گفت : هر چه مى خواهى بپرس اگر بدانم جواب مى دهم وگرنه از شما یاد مى گیرم .

فرمود: چه کارى برتر از همه کارهاست ؟ .

گفت : ایمان به خدا.

فرمود: راه نجات از هلاکت چیست ؟ .

گفت : اعتما به خدا.

فرمود: زینت مرد چیست ؟ .

گفت : دانشى توام با بردبارى .

فرمود: اگر نداشت ؟ .

گفت : ثروتى همراه با جوانمردى .

فرمود: اگر نداشت ؟ .

گفت : فقرى توام با صبر.

فرمود: و اگر نداشت ؟ .

گفت : صاعقه اى که از آسمان بیاید و او را بسوزاند که سزاوار سوختن است .

حـضـرت خـنـدیـد و کـیسه اى حاوى هزار دینار به سویش انداخت و انگشتر خود را که نگینى به ارزش دویـسـت درهم داشت به او داد و فرمود: این طلا را به طلبکاران بده و این انگشتر را در امر زندگى خودصرف کن .

عرب مال را گرفت و مى گفت : ((اللّه اعلم حیث یجعل رسالته )) سوره انعام آیه 124.

یعنى خدا بهتر مى داند رسالت خویش را در کجا قرار دهد

همشهری جوان

در روایـات آمـده اسـت روزى حـسـن و حـسـیـن , در کودکى , پیش روى پیامبر (ص ) با یکدیگر کـشـتى مى گرفتند و پیامبر دائما حسن را تشویق مى کرد فاطمه رو به پدر کرد و عرض کرد: اى رسـول خـدا! شـمـاحـسـن را کـه بـرادر بزرگتر است در مقابل حسین که کوچکتر است تشویق مى کنید؟
پیامبر فرمود: زیراجبرئیل شاهد این ماجرا بود و حسین را تشویق مى کرد و من حسن را.

همشهری جوان

 

به داشته های خود درباره امام حسین (ع) بیفزایید

آموزش جنسی بی حیایی نیست (قسمت دوم)

خطر را جدی بگیریم

 

آموزش جنسی بی حیایی نیست

 

آموزش جنسی

 

 قسمت اول رو می تونید اینجا بخونید.

قسمت دوم

 

دکتر فیاض عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و استاد دانشگاه ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) است.

دکتر فیاض میگوید :

از نظر بهداشت جنسی جامعه ما در شرایط بحرانی است و باید خیلی سریع آموزش در این زمینه را شروع کرد.

آقای دکتر از نظر بهداشت و شرایط جنسی وضعیت ما چگونه است؟

خطر را باید جدی گرفت ; طبق آمارهای سازمان ملل متحد ما الان در مرحله جهش ایدز قرار داریم یعنی تا چند وقت دیگر ایدز به صورت غیر قابل کنترل می شود. جامعه ما جوان است ما جوان زیاد داریم تنها رابطه مشروع تعریف شده هم ازدواج است. اما خصوصا در تهران فساد آمار خیلی بالایی پیدا کرده است ; جهل جنسی موجب سوء استفاده جنسی و جرائم جنسی می شود.

این همه خودنمایی جنسی , آرایش های غلیظ , لباسهای تحریک کننده , خود ارضایی ها و آمار فیلم ها و سایت های غیر اخلاقی نتیجه همین به جانب افراط و تفریط رفتن هاست.الان آموزش جنسی فقط از گروهای هم سن و سال دارد منتقل می شود کسانی که خودشان نه سابقه رابطه داشته اند و نه علم و سوادش را .فقط یک چیزهایی در توی فیلم ها و سی دی و اینترنت دیده اند وبا هزار تا اغراق و بزرگنمایی و خالی بندی به هم میگویند یا با استفاده از تخیل خودشان همدیگر را تحریک می کنند و هزارتا دروغ قاتی اش می کنند.

آموزش جنسی در دنیا چطوری صورت میگیرد؟

در کشورهای دیگه روی این موضوع خیلی کار کردن به صورت مرحله به مرحله و کاملا حساب شده و علمی انجام می شود.در دانشگاهها تدریس می کنند و کلی متخصص آموزش دیده دارند موسسه ها و مجموعه های مشاوره ای هم زیاد است .

آنها از دوره ابتدایی آموزشهایشان را شروع می کنند در دبستان بهداشت اولیه و تفاوت بین زن ومرد تشریح می شود.در دوره راهنمایی مسائل بلوغ و صفات جنسی آموزش داده می شود. در دوره دبیرستان بحث هایی مثل شیوه برقراری ارتباط , راههای پیشگیری و نازایی و مسائل و موارد مربوط به ازدواج و ارتباط جنسی و ... را مطرح می کنند.

خطرات عدم آموزش صحیح چه مواردی است؟

اول:

مبتلا شدن به بیماریهای جنسی و جسمی مثل  ایدز و هپاتیت و...مانند اینهاست.

دوم:

انواع آسیب های روانی و سرماخوردگی های جنسی و سرد مزاجی و تغییر جایگاه و وظیفه جنسی زن و مرد یا عدم تمایل و سرکوب نیاز جنسی است.

سوم :

انواع اقسام سوء استفادههای جنسی است ..تجاوز به عنف و همجنس گرایی و روسپی گری .... یک طرف اما مواردی هم هست که در ابتدا هنگام ارتباط جنسی تمایل و رضایت وجود دارد ولی بعدا با نارضایتی و پشیمانی و سر خوردگی روبه رو می شود.

 

 

دکتر علیرضا شیری پزشک و مدرس دانشگاه و پزوهشگر تحلیل روانی و مشاکرت بهداشت روانی و ارتباط است.

دکتر شیری می گوید :

فاصله بین سن بلوغ و سن ازدواج زیاد است پس باید فکری به حال آموزش جوان ها کرد.

اوضاع وضعیت جنسی جوان ها را چطور می بینید؟کمی از آمارهایتان را برای ما رو کنید؟

40 میلیون جوان زیر 35 سال در این مملکت هست که سن بلوغ شان 11 سال است و سن ازدواجشان 28-27 سال است خب این حدود 15 سال شکاف را چه کار می شود کرد ؟ یا باید عفت بورزند و تقوا داشته باشند یا باید بروند ازدواج دائم یا موقت کنند یا باید بروند دنبال دوست دختر و دوست پسر و مرد و زن خیابانی یا اینکه خود ارضایی کنند.آماری که توی یکی از خوابگاه پسران یکی از دانشگاههای تهران گرفتیم نشان می دهد 82 درصد دانشجوهای پسر خود ارضایی دارند که این عدد بالایی است یا مثلا توی یکی از دانشکدههای فنی سخنرانی داشتیم که صد ها ایمیل راجع به خود ارضایی برایمان آمد .همین طور توی دانشگاه تهران بچه ها 746 عارضه را در مورد خود ارضایی شمردند  اطلاعاتی که غلط است .خب همه اینها نیازهای بچه ها را نشان می دهد و فرهنگ کاذبی که بین شان باب شده و همه اش از سر بی دانشی و عادت های اشتباه است.

جلوی شکل گیری این فرهنگ کاذب و عادت های جنسی اشتباه رو از کجا باید گرفت؟

البته که همان سن بلوغ.دانشجوی 18 ساله ای که ترم یک میرسد سر کلاس تنظیم خانواده ی من دیگر ذهنش داغان شده !تازه اگر برسد به این کلاس! با اینکه تنظیم خانواده سانسور شده ترین فرم بهداشت جنسی است دانشگاههایی مثل شریف و امیرکبیر هنوز این درس را ندارند .من توی دانشگاه تهران که درس می دادم حدود 30 -40 تا از بچه های امیرکبیر می آمدند سر کلاسم .برای همین خودم پارسال رفتم دانشگاه امیرکبیر و پیشنهاد تدریس دادم در جوابم گفتند ما هنوز ضرورتی احساس نمی کنیم گفتم این ضرورت را مجلس احساس کرده این مصوبه سال 1377 است که کلیه دانشجو ها موظفند این واحد را بگذرانند .این یک واحد اجباری است . باز گفتند مگر ما دانشگاه زابلیم که هرچی تصویب شد همان را انجام بدهیم.

آقای دکتر نگفتید توی فرهنگ ما کی باید رفت سراغ آموزش مسائل جنسی؟

دقیقا همان 11-12 سالگی .به دختر ها می توان از دوم راهنمایی و به پسرها از سوم راهنمایی آموزش داد.من توی دانشگاه تهران چیزی را آموزش دادم که بچه ها در کانادا در 11-12 سالگی یاد می گیرند.یا دز 10 سالگی یک پکیج به آنها داده می شود که توی آن وسایل جلوگیری از بارداری هست و بروشور ایدز هم هست حالا شما فکر میکنید در جامعه ما تجربه جنسی خیلی دیرتر صورت می گیرد ؟ یعنی مثلا بچه های ما در 20 سالگی بالغ می شوند.اصلا نمی خواهیم هنجار شکنی کنیم اما می خواهیم خیلی ساده بگوییم که جفت گیری چیست..از گل شروع کنیم بعد از جانوران بگوئیم و بعد کم کم وارد بهداشت جنسی شویم در باره فیزولوزی توضیح بدهیم که یک هرمونی ترشح میشود و صدایت کلفت می شود.بعد به طور غیر مستقیم و لا به لای احکام غسل و احکام دینی در باره حاملگی و خود ارضایی بگوییم.ما هر وقت به بچه ها اطلاعات درست دادیم و ترسشان را را ازشان گرفتیم توانستیم بیشتر جواب بگیریم.باید تکلیف بچه ها را با خودشان روشن کنیم به جای اینکه ذهنشان از سر درس و پیشرفت علمی برود سر احساس گناه درباره خود ارضایی باید کتابی تدوین کنند و در مقطع راهنمایی همه اینها را به اشان آموزش بدهند.

 

و اینم چند تا سایت مرتبط :

www.tandorosti.com/shealth

www.irteb.com

www.health.nih.gov

 

نظرات یا مشکلات سر راه خودتون رو بگید و مشکل آموزش جنسی تو جامعه ما رو بسته به نظراتتون توضیح بدید ...چه کاری انجام نشده که باید بشود؟؟؟

تا بعد...

 

درگذشت غلامرضا تختی

  رستم از شاهنومه رفت

 

درگذشت غلامرضا تختی 17 دی 1346

 

برای آنکه تختی نگرید همه بخندیم

 

 

 

 

آن روز تختی برای تماشای مسابقه تنیس بین احتشام زاده و حریف آمریکایی به دانشگاه تهران رفته بود که دانشجو ها دوره اش کردند بعد او را بردند پشت میکروفن که برایشان حرف بزند پهلوان مثل همیشه 2 دستش را به سینه گذاشت خم شد و چند بار تکرار کرد خجالتم ندهید بعد سرش آورد نزدیک میکروفن و صدایش در سالن پیچید که گفت یکی از آرزوهای من این است که به حج بروم چشم دانشجوها به دهان پهلوان بود و او با همان سرراستی و سادگی که شروع کرده بود ادامه داد اما هروقت به یاد این آرزوی براورده نشده می افتم و دلم می گیرد می آیم یک بار دور این دنشگاه می گردم آنوقت دلم تسلی می شود . من فکر می کنم برای رهایی مردم از فقر و بدبختی این دانشگاه برای خودش قبله ایست .تختی چند کلمه اش را که گفت از سکو آمد پایین . جوان ها برایش کف می زدند و صورتش را می بوسیدند.آنها این پهلوان پخته و جوان 33 ساله را دوست داشتند .کارهای او شبیه قصه هایی بود که مادر بزرگها و پدر بزرگهایشان هروز وقتی زیر کرسی گرم می شدند و حرف هایشان گل می انداخت تعریف می کردند.

خبر زلزله بویین زهرا که آمد تختی 2-3 نفر از دوستانش را جمع کرد یک وانت آورد و خودش هم یک سینی بزرگ گرفت دستش .با هم از سر خیابان عباس آباد راه افتادند سمت پایین و مردم بی حساب پول می ریختند .وقتی دسته آنها رسید به چهار راه جمهوری پیر زنی که رهگذر بود چادرش را برداشت و به تختی داد و گفت من فقط همین چادر را دارم که ببخشم به پسرم .اشکهای پهلوان که همیشه به پلک هایش نزدیک بود سرازیر شد و اسرار کرد که پیره زن چادرش را پس بگیرد مردم که دور آنها بودند هم گریه می کردند و خبر نگارها تند تند عکس می گرفتند و روز بعد روزنامه ها نوشتند پیر زنی بعد از 60 سال به خاطر تختی و کمک به زلزله زده ها کشف حجاب کرد .اما نرسیده به خبابان استانبول چند تا مامور جلوی وانت را گرفتند و از تختی خواستند که بساطش را هرچه زودتر جمع کند و برگردد.

 

آنها خوششان نمی آمد کسی اینطور باشد مهره مار داشته باشد وقتی سینما می رود مردم پشت درها جمع می شوند وقتی با ماشین پشت چهار راه می ایستد افسر راهنمایی چراغ را به خاطر او عوض می کندوقتی در خانه است پسر بچه های 12-13 ساله برای یک نظر دیدنش کشیک بکشند و وقتی شکست خورده است مردم باز او را قلم دوش کنند و در خیابانهای شهر بگردانند.

آن شب وقتی تختی از هواپیما در فرودگاه مهرآباد پیاده شد اولین چیزی که دید پلاکاردهای کوچک و بزرگی بود که روی همه آنها نوشته بودند برای آنکه تختی نگرید همه بخندیم پهلوان دستش را گرفت جلوی چشمهایش و گریست .گفت من که نتوانستم کاری برای شما بکنم...

قبل از آنکه دسته ورزشی برای المپیک توکیو راه بیفتد گفته بودند پرچم دار تیم تختی استاما در اردوی تدارکاتی تا جایی که از دستشان برمی آمد او را آزار دادند و به او کم محلی کردند تختی با 97 کیلوگرم وزن مجبور بود با سبک وزنها تمرین کند چون هم وزن هایش سراغ او نمی آمدند . وقتی یکی از کشتی گیرها پرسید آقا تختی امسال تمرینت کم نیست ؟ نگاه او کدر شد و گفت بگذار کم باشد بگذار بروم و ببازم تا بعضی ها راحت شوند.

دسته ورزشی که به مقصد رسید خبر نگارها چیزهای بی سابقه ای دیدند تختی تنها بود.روز افتتاح پرچم را از او گرفتند و در فواصل استراحت میان کشتی کسی هم صحبت او نمی شد.

17 دی ماه 46 وقتی روزنامه ها نوشتند : غلامرضا تختی خود را کشت مردم باورشان نشد .آنها مطمئا بودند که تختی را چیز خورش کردند حتی اسم سم را هم میدانستند باربی توریت .آنها می گفتند غلامرضا غلامرضا را کشت و عکس پهلوان را می گذاشتند روی طاقچه کنار قرآن و شمایل مولا.

همشهری جوان 150 منتشر شد...

۳ سالگی همشهری جوان ۱۵ دی ۱۳۸۶

 

 تولدت مبارک

 

 

۳ سالگی مجله همشهری جوان را به تمامی کسانی که توی این مجله زحمت می کشند از (مدیر مسئول مجله آقای حسین انتظامی /سردبیر آقای فریدالدین حداد عادل و بچه های تحریریه و بچه های هنری و فنی و همه و همه...) که با کمک هم یه کار نو رو هر شنبه بدست ما میرسونند رو تبریک میگم دسستتون درد نکنه و خسته نباشید ...

و یک تبریک هم به تمام خوانندگان این مجله دوست داشتنی که همه جوره به مجله ارادت دارند و با نظرات خودشون هم دلگرمی میدن و هم به رشد و تعالی مجله کمک میکنند.

 

این هفته مجله مطالب جالب و خوندنی خاص خودش رو داشت با این موضوعات که با تهیه کردن مجله می تونید کامل بخونید:

صدو پنجاهمین شماره همشهری جوان که مصادف با سومین سالگرد انتشار این نشریه است با گفت‌وگوی اختصاصی با مهراوه شریفی‌نیا و پرونده‌ای برای پدیده‌های جوان سینمای ایران منتشر شد.

در این شماره همچنین می‌خوانید:

گزارش
قند تلخ، قند شیرین، گزارشی از انجمن آموزش جوانان مبتلا به دیابت
بلوتوث خاموش حرکت کن!، هکرها حالا دیگر به موبایل شما هم رحم نمی‌کنند

سبک زندگی
شماره‌مو‌ داشته باش...، همه‌چیز درباره کارت ویزیت

ویژه 3 سالگی
سه ساله شدیم، یک مجموعه کوچک به مناسبت سالگرد انتشار همشهری جوان

ورزش
ماراتن نصف شد، پرونده نیم‌فصل اول لیگ برتر از دیدگاه آمار و ارقام
حاشیه‌سازها را باید انداخت بیرون، گفت‌وگو با علی پروین

جهان
انفجار مخالف، اوضاع پاکستان بعد از ترور بی‌نظیر بوتو

کتاب و ادبیات
مجمع‌الجزایرخنده، بهترین‌های طنز یک دهه اخیر، به انتخاب دفتر طنز حوزه هنری

رازهای سرزمین من
شهر درخت و سایه‌ها، گشت و گذار در ابرقو، یکی از کهنسال‌ترین بخش‌های ایران

گالری
اینجا تهران است، مترو، نمایشگاه عکس در نگارخانه محله

تا بعد....

در گذشت مظفرالدین شاه قاجار

عمه جان ویکتوریا

 

در گذشت مظفرالدین شاه 14 دی 1285

 

 

مظفرالدین شاه قاجار فرزند دوم ناصرالدین شاه در 1269ق متولد شد و در 8 سالگی به حکومت آذربایجان و در 9 سالگی به ولایتعهدی منصوب شد. ولایتعهدی او 35 سال به طول انجامید. او تمام این دوران را در آذربایجان به سر برد و در 1284 ق با دخترعمه خود تاج الملوک فرزند امیرکبیر ازدواج کرد. 

در 1313 ق پس از ترور ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی با دربار خود از تبریز راهی تهران شد و در 25 ذی الحجه 1313 به تخت سلطنت تکیه زد و محمدعلی میرزا فرزند خود را به ولایتعهدی و حکومت آذربایجان انتخاب کرد و مقام صدارت را به امین السلطان واگذار نمود؛ اما یک سال بعد امین‌السلطان را عزل و به قم تبعید کرد. ادامه مطلب

آدم وقتی قیافه مظفرالدین شاه را می بیند فکر می کند طرف با عزائیل رو کم کنی داشته البته ما هم اگر 40 سال پشت خط حکومت می ماندیم و از 5 سالگی ولیعهد شده بودیم هروز را با آرزوی بالا کشیدن جام رحمت توسط پدر شب می کردیم .ریختمان از این داغان تر بود .ولیعهد ناکام آن قدر در حسرت شاهی بود که وقتی یک بار خبر بیماری بابایش در سفر فرنگ را دادند شال و کلاه کرد که ار تبریز برود به تهران اما ناصرالدین شاه زنده ماند و برای دق دادن پسر چند ماهی او را پیش خودش آورد تا ببیند پدرش سر و مور گنده است. اما بالاخره دوران پدر هم با گلوله میرزا رضاکرمانی سر آمد . این بار مظفرالدین شاه بند را آب نداد و برای محکم کاری 40 روز فس فس کنان طول داد تا به تهران رسید.او اولین کاری که کرد صدر اعظم بابایش امین السلطان را عزل کرد و پا دوی خودش امین الدوله را صدراعظم کرد.

بعد از شش ماه امین الدوله برایش تکراری شد و یک دوله دیگر از نوع مشیر را به صدرات انتخاب کرد اما 3 ماه نکشید که دوباره به سراغ امین السلطان رفت که می خواست ثباتش را به رخ تاریخ بکشد .مظفرالدیم مثل بابایش عاشق سفر به فرنگستان بود و اصلا کاری به این نداشت که آه در بساط نیست ; برای همین 23 میلیون روبل از روس ها قرض گرفت (البته آنها چندان عاشق سبیل مظفر نبودند در برابر این قرض درآمد گمرک شمال را گرویی گرفتند ) و فروردین 1279 شمسی (1900 میلادی) راهی اروپا شد سفر 4 ماه طول کشید و در پاریس می خواستند ترورش کنند که نشد. تنها سوغات این سفر قرارداد دارسی و دادن نفت جنوب به انگلیسی ها بود .2 سال بعد دوباره مظفرالدین شاه هوس سفر فرنگ کرد .دوباره 10 میلیون روبل از روسیه قرض کرد و 6 ماه در اروپا ماند. وقتی برگشت دید مردم از این خاصه خرجی ها قات زده اند بنابراین امین السلطان را برکنار کرد .اما مظفر که هوای اروپا بهش ساخته بود بار سفر سوم را بست و باز هم قرض کرد البته این بار از انگلیسی ها (به قول علی نصیریان در کمال الملک از "عمه جان ویکتوریا") .وقتی برگشت دید مردم آنقدر اعصابشان بهم ریخته که با هیچ قرص تعویض صدراعظمی خوب نمی شود .همه چیز مردم را شاه به خارجی ها داده بود و کف دست خزانه مو نمانده بود که بکنند.کار آنقدربالا گرفت که مردم به کمتر از مشروطه رضایت ندادند .مظفرالدین هم که کلا آدم سرخوشی بود خیلی ریلکس فرمان مشروطه و اولین قانون اساسی را بدون اینکه بفهمد دارد کار مهمی می کند امضاء کرد و 5 روز بعد در 55 سالگی مرد. او هم طبق سنت قاجار تکه ای از خاک ایران را جدا کرد این بار رود هیرمند در سیستان به افغان ها رسیده بود.

 

نامه ای به خط مظفرالدین شاه قاجار 

هو: وزیر مخصوصا امروز به نظرآقا تلگراف بکنید که چهارعدد دستگاه تلفون که تا صد فرسخ حرف بزند ازپاریس بفرستد با دستورالعمل و نقشه بستن او. خیلی زود بفرستد.

 

مرورى بر عملکرد مظفرالدین شاه قاجار

پائولو کوئیلو

 

پائولو کوئیلو      

زندگی‌نامه‌پائولو کوئلیو در سال‌ 1947، درخانواده‌ای‌ متوسط‌ به‌ دنیا آمد. پدرش‌ پدرو، مهندس‌ بود و مادرش‌، لیژیا، خانه‌دار. درهفت‌ سالگی‌، به‌ مدرسه‌ی‌ عیسوی‌های‌ سن‌ ایگناسیو درریودوژانیرو رفت‌ و تعلیمات‌ سخت‌ و خشک‌ مذهبی‌، تاثیر بدی‌ بر او گذاشت‌. اما این‌ دوران‌ تاثیر مثبتی‌ هم‌ براو داشت‌.
در راهروهای‌ خشک‌ مدرسه‌ی‌ مذهبی‌، آرزوی‌ زندگی‌اش‌ را یافت‌: می‌خواست‌ نویسنده‌ شود. درمسابقه‌ی‌ شعر مدرسه‌، اولین‌ جایزه‌ی‌ ادبی‌ خود را به‌ دست‌ آورد. مدتی‌ بعد، برای‌ روزنامه‌ی‌ دیواری‌ مدرسه‌ی‌ خواهرش‌ سونیا، مقاله‌ای‌ نوشت‌ که‌ آن‌ مقاله‌ هم‌ جایزه‌ گرفت‌.
اما والدین‌ پائولو برای‌ آینده‌ی‌ پسرشان‌ نقشه‌های‌ دیگری‌ داشتند. می‌خواستند مهندس‌ شود. پس‌، سعی‌ کردند شوق‌ نویسندگی‌ را در اواز بین‌ ببرند. اما فشار آن‌ها، و بعد آشنایی‌ پائولو باکتاب‌ مدار راس‌السرط‌ان‌ اثر هنری‌ میلر، روح‌ ط‌غیان‌ را در اوبرانگیخت‌ و باعث‌ روی‌ آوردن‌ او به‌ شکستن‌ قواعد خانوادگی‌ شد. پدرش‌ رفتار اورا ناشی‌ ازبحران‌ روانی‌ دانست‌. همین‌ شد که‌ پائولو تا هفده‌ سالگی‌، دوبار دربیمارستان‌ روانی‌ بستری‌ شد و بارها تحت‌ درمان‌ الکتروشوک‌ قرار گرفت‌.
کمی‌ بعد، پائولو با گروه‌ تاتری‌ آشنا شد و همزمان‌، به‌ روزنامه‌نگاری‌ روی‌ آورد...

ادامه مطلب  از سایت رسمی پائولو کوئیلو

 

 داستانی کوتاه از پائولو

راز خوشبختی

تاجری پسرش را برای اموختن راز خوشبختی نزد خرد مندی فرستاد.پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سر انجام به قصری زیبا در قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود انجا زندگی میکرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبرو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در ان به چشم میخورد.فروشندگان وارد و خارج می شدند و مردم در گوشه ای گفتگو میکردند. ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی مینواخت و روی روی یک میز انواع و اقسام خوراکی های لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و ان در گفتگو بود و جوان ناچار شد ۲ ساعت صبر کند تا نوبتش فرا برسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح میداد گوش میکرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که راز خوشبختی را برایش فاش کند پس به پیشنهاد کرد کهگردشی در قصر بکند و ۲ ساعت دیگر نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد اما از شما خواهشی دارم. انگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در ان ریخت و گفت : در تمام مدت گردش قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن ان نریزد.
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پله ها در حالیکه چشم از قاشق بر نمیداشت و دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید (ایا فرش های ایرانی اتاق نهار خوری را دیدی؟ایا باغی را که استاد باغبان ده سال صرف اراستن ان کرده است را دیدی؟ ایا ...؟؟)
جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده . تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
خردمند گفت: (خب برگرد و شگفتیهای دنیای من را بشناس. ادم نمیتواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه هایی را که در ان سکونت دارد بشناسد.)
مرد جوان اینبار به گردش در باغ پرداخت در حالیکه همچنان قاشق را در دست داشت با دقت و توجه کامل اثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقف هابود مینگریست.
او باغ ها رادید و کوهستانهای اطراف را ..ظرافت گل ها و دقتی را که در نصب اثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین میکرد.
وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزییات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید :
((پس ان دو قطره روغنی را که به تو سپرده بودم کجاست؟))
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که انها را ریخته.
ان وقت مرد خردمند به گفت‌ :
راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی.نویسنده : پائولو کوئیلو

 

در تخت جمشید

پائولو کوئلیو در مرقد حضرت عبدالعظیم – ری - 5/3/79

 

یکی‌ از ترانه‌هایی‌ که‌ پائولو کوئلیو سروده‌ است‌:
من‌ ده‌ هزار سال‌ پیش‌ به‌ دنیا آمدم‌.
روزی‌، درخیابان‌، درشهر،
پیرمردی‌ را دیدم‌، نشسته‌ برزمین‌،
کاسه‌ی‌ گدایی‌ درپیش‌، ویولونی‌ در دست‌،
رهگذران‌ باز می‌ماندند تا بشنوند،
پیرمرد سکه‌هارا می‌پذیرفت‌، سپاس‌ می‌گفت‌،
و آهنگی‌ سرمی‌داد،
و داستانی‌ می‌سرود،
که‌ کمابیش‌ چنین‌ بود:
من‌ ده‌ هزار سال‌ پیش‌ به‌ دنیا آمدم‌
و دراین‌ دنیا هیچ‌ چیز نیست‌
که‌ قبلا نشناخته‌ باشم‌.

 از دفتر خاطرات یک زن بدکاره: برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فرانک سوییس می‌گیرم. در واقع اغراق است. اگر در آوردن لباس‌ها را حساب نکنیم و تظاهر به محبت و صحبت درباره‌ی مسائل پیش پا افتاده و لباس پوشیدن را، کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه‌ی جنسی.
یازده دقیقه. دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد. به خاطر این یازده دقیقه است که در یک روز 24 ساعته (با این فرض که همه‌ی زن و شوهرها هر روز عشقبازی کنند، که مزخرف است و دروغ)، مردم ازدواج می‌کنند،‌ خانواده تشکیل می‌دهند، گریه‌ی بچه‌ها را تحمل می‌کنند، مدام توضیح می‌دهند که چرا دیر آمده‌اند خانه، به صد تا زن دیگر نگاه می‌کنند با این آرزو که با آن‌ها چرخی دور دریاچه‌ی ژنو بزنند، برای خودشان لباس‌های گران می‌خرند و برای زن‌هایشان لباس‌های گران‌تر، به فاحشه‌ها پول می‌دهند تا جبران کمبودشان را در زندگی زناشویی‌شان بکنند و نمی‌دانند این کمبود چیست. همین یازده دقیقه، صنعت عظیم لوازم‌آرایش، رژیم‌های غذایی، باشگاه‌های ورزشی، پورنوگرافی، قدرت را می‌گرداند. و وقتی مردها دور هم جمع می‌شوند، ‌برخلاف تصور زن‌ها، اصلاً راجع به زن‌ها حرف نمی‌زنند. از کار و پول و ورزش حرف می‌زنند. یک جای کار تمدن ما ایراد اساسی دارد.

دانلود کتاب ۱۱ دقیقه

موفق باشید...

جواد بدیع زاده

ترانه های بدیع

 

 

درگذشت جواد بدیع زاده 10 دی 1358

 

 

 

          شد خزان گلشن آشنایی/ باز هم آتش به جان زد جدایی 

  عمر من ای گل طی بهر تو/ وز تو ندیدم جز بدعهدی و بیوفایی

                   با تو وفا کردم تا به تنم جان بود/عشق و وفاداری با تو چه دارد سود

 

شاید به ذهن کسی نرسد که پسر سیدرضابدیع المتکلمین و یا همان سید اناری معروف مشروطیت جواد بدیع زاده است. سید اناری واعظ معروفی بود (  سید اناری صدایی خوش داشته و بر منبر شعر میخوانده است. در زمانی هم که ممنوع المنبر شده بود، توی جوال انار و دیگر میوهها را میریخت و با الاغ در کوچه پس کوچه های میگشت و با صدای خوشش به بهانه فروش انار ، پیامهای مهیج آزادی خواهی میداد. )و به تمام گوشه های اواز ایرانی مسلط بود. اولین معلم جواد پدرش بود اما تنها معلمش او نبود. دایی جواد میرزا یحیی سعیدالواعظین هم از بهترین اوازخوانان ان زمان بودو وقت هایی که بدیع المتکلمین در زندان بود و جواد سرپرست خانواده اموزش او را به عهده داشت.

بدیع زاده اول مترجم زبان فرانسه بود و بعد هم کارمند مجلس شورای ملی. خواننده شدن او برمی گردد به وقتی که یک کمپانی ضبط صفحه گرام به ایران می اید. عبدالحسین شهبازی هم بدیع زاده را به مستر جمیس مسیول کمپانی معرفی می کند بدیع زاده اول موافقت نمی کند و کار در مجلس را بهانه می کند اما بعدها راضی می شود با اسم مستعار بخواند در ابتدا پس از مشورت با نورالله همایون قرار بود با نام مستعار کار را شروع کنم وتی چون پدر من ملقب به بدیع المتکلمین بود با مشورت دوستان نام بدیع زاده را برای روی صفحات انتخاب کردم.

بعدها کارش انقدر طرفدار پیدا می کند که برای ضبط صفحه به المان می رود. ترانه ی شد خزان را هم در المان ضبط کرد و بعد از ان بود که جای خود را در موسیقی ایران باز کرد. این ترانه انقدر ماندگار بود که هنوز هم مردم ان را گوش می کنند. تا وقتی که رادیو افتتاح شود یعنی تا سال 1319 بدیع زاده خواننده معروفی شده بود.

کار جالب دیگر بدیع زاده اجرای ترانه های طنز بود مثلا ماشین مشدی ممدلی را بدیع زاده اجرا کرده.

بدیع زاده اهنگ هم می ساخت اهنگهای او ویزگی جالبی دارد در هیچ کدام از انها جملات شبیه هم دیده نمی شود. اما ویزگی مهم بدیع زاده چیز دیگری است اسپانیاییها می گویند وقتی یک پیرمرد می میرد یک کتابخانه می سوزد. بدیع زاده کتابخانه تاریخ موسیقی ایران بود. به خاطر لطف مصاحبت و مهمان نوازی اش با هنرمندان زیادی مراوده داشت. خیلی از بخشهای تاریخ موسیقی و شرح حال موسیقیدانان را فقط او می دانست. خیلی از این نکات را هم به عنوان خاطره و یادداشت نوشته.

می گویند بدیع زاده اگر ساز هم نمی زد و اواز هم نمی خواند بازهم معاشرت با او لذت بخش بود شاید به خاطر همین است که مرگ بدیع زاده در 77سالگی برای خیلی از هنرمندان بیش از حد سنگین بود. 

 

اطلاعات بیشتر

کلیپ شد خزان

مولانا

مولانا  Mevlana

 

 

آغازی برای خداحافظی با مولانا 

نه شرقییم، نه غربییم نه بییم، نه بحرییم
نه از کان طبیعیم، نه از افلاک گردانم

نه از خاکم، نه از آبم، نه از بادم، نه از آتش
نه از عرشم، نه از فرشم، نه از کونم، نه از کانم

نه از هندم، نه از چینم، نه از بلغار و صقسینم
نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم

نه از دنیی، نه ازعقبی، نه از جنت، نه از دوزخ
نه از آدم، نه از حوا، نه از فردوس رضوانم

مکانم لا مکان باشد، نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم

 

اگر ما درباره مولانا کم کاری می کنیم , همسایه هایمان حسابی فعال هستند .

سال 2007 میلادی سال فعالیت غریبه ها برای مولانا بود.

امسال دومین سالی بود که یونسکو آن را به نام مولانا نامگذاری کرد.قبل از این هم یونسکو سال  1973 را به  عنوان سال مولانا انتخاب شده بود.

امسال یونسکو در اعلامیه اش از کشورهای ترکیه , تاجیکستان و حتی مصر به عنوان برگزار کننده جشن های مولانا اسم برده که از ایران خبری نیست به علت اینکه کوتاهی کردیم چون درست وقتیکه ترکیه قطار فرهنگی مولانا را به اروپا می فرستاد نامه بودجه همایشهایی که قرار بود ما برگزار کنیم از این اتاق به آن اتاق می شد و ما از قطار جا ماندیم .........

 

بازآ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
این درگه ما در گه نا امیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ

ترجمه به انگلیسی:


"Come! Come again! Whoever, whatever you may be, come!
Heathen, idolatrous or fire worshipper come!
Even if you deny your oaths a hundred times come!
Our door is the door of hope come! Come like you are!"

 

 

ایران : خانه دوست همین جاست ...

بلخ که مولانا در آن به دنیا آمده و قونیه که در آن فوت کرد یا حتی ختلان که تاجیک ها ادعا دارند محل تولدش است قبلا جزو امپراطوری بزرگ ایران بوده.همه مثنوی و معنوی همه غزلیات دیوان شمس همه نامه ها و مقالات مولانا  هم به فارسی نوشته شده است .

با این تفاسیر ما چه کار کردیم برای مولانا برای اینکه بگیم بابا جان دست از سر مولانای ما بردارید چه کارباید بکنیم اصلا مگه کاری هم کردیم .توی خود ایران ما بسنده کردیم به چهارتا همایش وگذاشتن هفته مولانا وچهار مستند وچند تا کتاب که واقعا بدا به حال ما .. حالا این داخل کشور بود ما در سطح جهانی کردن مولانا چه کاری  کردیم (البته مولانا الان جهانی هستش و بیشتر کشورهای دنیا که اصلا مولا نا از کشورشون رد هم نشده کاسه داغتر از آش شدن و مولانای ما را واسه خودشون سنبل کردن لباس و پول و قطار و فیلم سینمایی براش میسازن جام فوتبال هم براش میگذارن. حالا شما فکر کنید همین کشورها اگر شخصیت های بزرگی مثل خواجه حافظ شیرازی ,

سعدی یا اصلا ابن سینا و فارابی و...داشتند چه جور تو بوق و کرنا میکردن که ببینید ما چه شاعران و پزشکان و... داریم ببینید ما چه پیشنه ای داریم .


افغانستان : پدر پسر مقبره

شما افغانستان رو در نظر بگیرید که در این کشور ودر شهر بلخ که زادگاه مولانا بوده یک همایش بین المللی برگزار شده که توی این همایش قطعنامه ای صادر کردند که به همین زودی ها در عرصه ملی شدن مولانا دست به کار شوند و خانقاه پدر مولانا را ترمیم کنند و برای فرهنگیان نخبه کشورشان نشان دولتی –فرهنگی مولانا جلالدین محمد بلخی ضرب کنند .

در همین شهر بلخ یک دانشگاه خصوصی هم بنام مولانا شروع به کار کرده است.

مصر: شاعر خیالی آنها

حالا می ریم به مصر که اصلا مولانا از آنجا رد هم نشده است آنها اسم خودشون رو توی اعلامیه یونسکو به عنوان 3 کشور برگزار کننده جشن های سال مولانا جا کردن که این جشن ها در قاهره و در خانه سماع این شهر برگزار می شود که امسال به مرکز اصلی برگزاری مراسم سال مولانا در مصر تبدیل شد .

حالا گردشگران خارجی غیر از اهرام سری هم به خانه سماع می زنند.

تاجیکستان:مولانا با ورژن جدید

اینبار به تاجیکستان می رویم که معتقدند مولانا در منطقه "خش" در ولایت "ختلان" امروزی به دنیا آمده است آنها همزمان با جشن استقلال کشورشان جشن مولانا را هم جهت بومی کردن مشاهیر کشورهای همسایه برگزار کردند و اعلام کردند که مولوی یکی از مشاهیر تاجیک است آنها هم با همکاری ترکیه یک همایش بین المللی بنام مولانا و گفت و گوی تمدن ها باحضور 90 مولوی شناس برگزار کردند.

ترکیه:هیاهو بر سر مزار

می ریم به کشور ترکیه که مقبره مولانا در قونیه آنجاست و همین از نظر ترک ها دلیل کاملا موجهی است تا یک شاعر فارسی زبان تغییر هویت بدهد.

ترکیه در کنار چند هزار سمیناری که برگزار کرده بریزوبپاش های خلاقانه ای هم داشته آنها قطاری به نام قطار مولانا راه انداختند که به 17 کشور اروپایی سفر می کند و با تک منوی غذای مولانا ازاروپایی ها پذیرایی می کند این که 4 میلیون دلار خرج رو دست ترکها گذاشته قرار بود هم اندیشه مولانا را به جهان معرفی کند و هم با چراغ روغن سوز و نوای نی اش تجلی فرهنگ و تاریخ ترکیه باشد که شد.

برای اولین بار مثنوی به طور کامل با نظارت نویت ارگین مولوی شناس معروف ترک به انگلیسی برگردانده شد و وارد بازار جهانی شد با نام اشعار ممنوعه مولوی.

حتی آنها با ترجمه برگزیده هایی از اشعار مولوی به 20 زبان مختلف آن را وارد بازار کردند.

پرنس چارلز ولیعهد انگلستان هم با خواندن اشعار مولانا بر سر مزارش تن مولانا را در گور لرزاند چارلز و همسرش 4 روزی به دعوت شهردار قونیه میهمان شاعر ما بودند.

شهردار همین شهر مسابقه فوتبالی با عنوان جام فوتبال مولانا برگزار کرد.

آنها با هالیوود برای ساختن فیلم سینمایی در باره مولانا قرار داد امضاء کردند که میگویند هند وایتالیا هم جزء سرمایه گذاران این فیلم هستند.

ترکها سرود مذهبی مولانا را در مقابل پاپ بندیکت شانزدهم اجرا کردند و آن را در قالب سی دی و دی وی دی به سراسر دنیا فرستادند حتی یک میلیون کارت پستال با پیام صلح و دوستی مولانا از ترکیه به نقاط مختلف دنیا فرستادند.

سوریه:میزبان آرام شاعر

این دفعه به کشور سوریه می ریم که مولانا چند صباحی را در شهر حلب گذرانده البته آنها برای این چند صباح ادعای خاصی ندارند ولی همایش میگذارن و تمبر یادبود برای مولانا چاپ می کنن.

هند: اینجا که خانه ام نیست

می ریم به هند که مولانا در اشعارش گفته ای بسا هند و ترک همزبان که ظاهرا هندی ها هم خواسته اند به فرمایش مولانا عمل کنند و برای همین مثل ترکها بریز و بپاش راه انداختند.

آنها یک کنفرانس بین المللی و یک همایش بین المللی مستقل در دانشگاه ملی اسلامی دهلی نو برگزار کردند.

مظفر علی کارگردان معروف هندی با یک بودجه 25 میلیون دلاری قرار است فیلمی از زندگی مولانا بسازد.

آمریکا : بوی خوش مثنوی

و در آخر به کشور آمریکا می رویم  که مولانا نه از آنجا رد شده نه کشفش کرده نه تو شعرهاش نامی ازش برده نه یکی از اجدادش این آنگلوا ساکسون ها  را دیده است. البته اون زمان آمریکایی وجود نداشته که مولانا براش شعر بگه و بواسطه جنگ اقوامش کوچ کنند به آمریکا و بروند لوس آنجلس و خواننده بشن و بخاطر خوندن شعر های زیبای مولانا دیگه نتونن برگردن و فرار مغزها بشن و...

از شوخی گذشته ترجمه هایی از اشعار مولانا در آمریکا چاپ شد که آنها را شیفته خودش کرد حالا مولوی یکی از مشهورترین شعرا در آمریکاست و کتاب هایی که درباره او نوشته میشه در بازار آمریکا پرفروش بوده است.

خانه مولانا در نیویورک چند سالی است که برنامه هایی با محوریت مولانا برگزار میکند حتی فیلم های سماع خانه مولانا در نیویورک مدتها قبل تر از سماع های قونیه دست به دست می چرخید.

صبرینه فیدلر کتابی با نام کیمیای عشق که از اشعار فارسی مولانا به انگلیسی ترجمه کرده بود را در سال مولانا وارد بازار آمریکا کرد که با استقبال خوبی مواجه شد.

مدونا هم که قبلا آلبومی با اشعار مولانا خوانده بود امسال آلبوم Gift of Love را وارد بازار کرد این آلبوم که عنوان فارسی هدیه عشق هم روی جلد آن آمده بسیار مورد استقبال قرار گرفت .علاوه بر مدونا خواننده های دیگری هم 20 ترانه از اشعار عاشقانه مولوی را خوانده اند.

از بین کنسرت هایی که در آمریکا برگزار شد کنسرت مشترک رابرت بلای و محمد ذوالفنون یکی از پر مخاطب ترین کنسرت ها در آمریکا بود که در این کنسرت ذوالفنون برای رابرت بلای ساز زد و او اشعاری از مولانا را خواند.

در مریلند چند نشست مولانا خوانی با حضور مولانا شناسان ایرانی برگزار شد در دانشگاه میشیگان همایش تجلیل از رومی در قرن 21 انجام شد دو در کتابخانه کنگره آمریکا مراسمی برای بزرگداشت مولانا برگزار شد که وزیر امور خارجه آمریکا و سفیر ترکیه نیز حضور داشتند.

پس مال چی...

 

اگر همین روند رو ادامه بدیم مولانا که هیچ, قدمت ده هزار ساله خودمون رو هم باید بدیم بره که داره میره به جای اینکه ما سرمایه گزاری برای جهانی کردن شاعران و فیلسوفان و عالمان خودمان بکنیم کشورهای دیگه گوی سبقت را از ما ربودند و همه چیه مان را دارند میبرن ما هم آروم نشستیم عین خیالمان هم نیست ...

من محو خدایم و خدا آن منست
هر سویش مجوۀید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم به شما
گویم که کسی هست که سلطان منست

I am lost in God, and God is found in me.
Why look in all directions? Look inside.
I am the Lord, and I do you wrong to say
that anyone is Lord or God to me.

اطلاعات بیشتر

 

تولد خواجوی کرمانی

نخل بند

هم رازق بی ریبی و هم خالق بی عیب / هم ظاهر پنهانی و هم باطن پیدا

تولد خواجوی کرمانی 3 دی 679 شمسی

 

بد شانسی از این بدتر برای یک شاعر نمی تواند باشد, که درست چند سال قبل از تولد حافظ بدنیا بیاید.این اتفاقی بود که برای خواجوی کرمانی افتاد.

شعر او خواسته و ناخواسته با شعر حافظ مقایسه شد و شیرینی سخن حافظ باعث شد که کم کم  شعر خواجو فراموش شود.اما واقعیت این است که خواجو تاثیر زیادی بر شعر حافظ گذاشته و بسیاری از غزل های حافظ بر وزن و قافیه غزل های خواجو سروده شده است.خود حافظ این تاثیر گذاری خواجو را تائید می کند او با انصاف تر از بقیه است و چنین می گوید " دارد غزل حافظ , طرز سخن خواجو"

شاعر مورد ستایش حافظ کمال الدین ابوالعطا محمود ابن علی متخلص به خواجو از بچه پولدارهای کرمان بود که در سال 750 قمری در شیراز از دنیا رفت و در تنگ الله اکبر روبروی دروازه قران فعلی شیراز به خاک سپرده شد.خواجو آثار زیادی به نظم و نثر دارد او شیعه مذهب است و در اشعار خود به ائمه (ع) ادای احترام زیادی میکند.البته خواجو اهل ستایش شاهان و سلاطین هم بوده .می گویند خواجو مثنوی عاشقانه همای و همایون را به اسم امیری می گویداما وقتی که برای تقدیر ان مثنوی به شهر ان امیر سفر می کند امیر در گذشته بوده و خواجو هم این مثنوی را به نام وزرای او می کند. خواجو بر خلاف حافظ که زیاد سفر نکرد سفرهای زیادی کرد سفرهایی که نزدیک 18 سال ادامه داشت. او در این مدت به خوزستان عراق آذربایجان مصر و بغداد رفت. او علاوه بر شعر در بسیاری از علوم زمان خود مهارتع داشت مثلا در نجوم و از اصطلاحات این علم در اشعارش استفاده می کرد گرچه نجوم را علمی نحس میدانست .

بخاطر زیبایی اشعار خواجو به او لقب نخل بند داده اند یعنی کسی که از کاغذ , گل و درخت مصنوعی می سازد.

منبع:همشهری جوان

تولد محمد نوری

صدای ساز مرد چوپان

 

تولد محمد نوری 1 دی 1308 هجری شمسی

 

محمد نوری

 

ما برای خواندن این قصه عشق به خاک / خون دلها خورده ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک / رنج دوران برده ایم

 

 

ای ایران ایران / دور از دامالن پاکت دست دگران بد گهران

 ای عشق سوزان ای شیرین ترین رویای من به جهان تو بمان

 

جان مریم چشماتو واکن سری بالاکن / در اومد خورشید 

 شد هوا سفید / وقت اون رسید که بریم به صحرا

 

می رسه از راه صدای ساز مرد چوپان / امید و امید که جاودان شود بهاران

 

ما برای خواندن این قصه عشق به خاک / خون دلها خورده ایم

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک / رنج دوران برده ایم

 

کسی می تواند همه این ترانه ها را بدون نام محمد نوری به خاطر بیاورد.

 

 

محمد نوری نه خواننده پاپ است و نه سنتی.

تلفیق شیوه آوازی اپرا با اشعار فارسی شیوه ای است که نوری در اجرای آنها بسیار موفق بوده است.

در قطعاتی که آهنگسازان برای صدای او میسازند ,عموما از ساز بندی مختصری استفاده می کنند که از یک سینتی سایزر ساده , یک ویلن و گیتار فراتر نمی رود.به ندرت پیش آمده آهنگسازی برای صدای او از ارکستر استفاده کند.شاید این ویژگی به خاطر آن است که صدای نوری فضای قطعه را طوری اشغال میکند که اصلا ساز بندی متنوع امکان پذیر نمی شود.

نوری عموما صاحب ترانه هایی ملایم با ریتم کند است , به همین جهت اکثر طرفداران او را باید در میان نسل مسن و پابه سن گذاشته یافت.

نوری از اواخر دهه هفتاد در وزارت ارشاد یکی از مسئولان بررسی موسیقی برای اخذ مجوز بود که به همین دلیل وارد حاشیه های زیادی شد.

با این حال نوری یکی از کم حاشیه ترین و محبوب ترین خوانندگان حال حاضر ایران است.

خود او درباره راز ماندگاری صدایش می گوید:

من خود را هیچ وقت در اوج ندیدم .با زیر بنایی سست هم میتوان به اوج رفت ولی ماندن در قله کار هرکس نیست ; کار منم هم نیست .آنکه به سرعت اوج میگیرد به همان سرعت هم سقوط میکند.رمز ماندگاری در همین است که طوری باید به اوج رفت که بی برگشت باشد.

محمد نوری متولد 1308 و هم اکنون 78 ساله است . او ابتدا در هنرستان تئاتر نزد اسماعیل مهرتاش به مدت 3 سال آواز ایرانی را به صورت سینه به سینه آموخت و در سال 1329 دیپلم تئاتر را دریافت کرد.

پس از آن در سال 1335 گواهینامه دراماتیک بازیگری و مبانی تئاتر را از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اخذ کرد .در سال 1343 موفق به دریافت گواهینامه زبانهای خارجی از دانشگاه تهران و در سال 1350 فارغ التحصیل رشته ادبیات انگلیسی از همان دانشکده شد.او در هنرستان عالی موسیقی هم تحصیل کرده است.

ایشان در ترجمه کتاب هم دستی دارند که مشهورترین کارشان رمان درخت شیطان نوشته یرزی کازنیسکی است.

منبع : همشهری جوان

شب یلدا

 

یلدا... شب گرم مهربانان جاودان باد.

امیدوارم در این جشن خانوادگی , کنار اونهایی که دوستشون دارید بهتون خوش بگذره...

 

شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد

 

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

 

امشب خورشید متولد مى شود. شب و تاریکى به پایان مى رسد و با تولد خورشید، روشنایى آغاز خواهد شد. زیرا از این شب به بعد، بر ساعات روز افزوده شده و رفته رفته روزها طولانى مى شوند. امشب شب وداع با تیرگى است.

 

 

دیر زمانی است که مردمان ایرانی و بسیاری از جوامع دیگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی را برپا می‌دارند که در میان اقوام گوناگون، نام‌ها و انگیزه‌های متفاوتی دارد. در ایران و سرزمین‌های هم‌فرهنگ مجاور، از شب آغاز زمستان با نام «شب چله» یا «شب یلدا» نام می‌برند که همزمان با شب انقلاب زمستانی است. به دلیل دقت گاهشماری ایرانی و انطباق کامل آن با تقویم طبیعی، همواره و در همه سال‌ها، انقلاب زمستانی برابر با شامگاه سی‌ام آذرماه و بامداد یکم دی‌ماه است.

خورشید در حرکت سالانه خود، در آخر پاییز به پایین‌ترین نقطه افق جنوب شرقی می‌رسد که موجب کوتاه شدن طول روز و افزایش زمان تاریکی شب می‌شود. اما از آغاز زمستان یا انقلاب زمستانی، خورشید دگرباره بسوی شمال شرقی باز می‌گردد که نتیجه آن افزایش روشنایی روز و کاهش شب است. به عبارت دیگر، در شش‌ماهه آغاز تابستان تا آغاز زمستان، در هر شبانروز خورشید اندکی پایین‌تر از محل پیشین خود در افق طلوع می‌کند تا در نهایت در آغاز زمستان به پایین‌ترین حد جنوبی خود با فاصله 5/23 درجه از شرق یا نقطه اعتدالین برسد. از این روز به بعد، مسیر جابجایی‌های طلوع خورشید معکوس شده و مجدداً بسوی بالا و نقطه انقلاب تابستانی باز می‌‌گردد. آغاز بازگردیدن خورشید بسوی شمال‌شرقی و افزایش طول روز، در اندیشه و باورهای مردم باستان به عنوان زمان زایش یا تولد دیگرباره خورشید دانسته می‌شد و آنرا گرامی و فرخنده می‌داشتند. 

 فیلم جالب و دیدنی هندوانه شب یلدا امروز از شبکه اول پخش می شود که سعید آقاخانی آن را تهیه دیده و بازیگرانی همچون :امیر جعفری، مریم امیرجلالی، سیامک انصاری، مهران غفوریان، محسن قاضی‌مرادی، رضا فیض‌نوروزی، حسین رفیعی، شهرام قائدی، امیر نوری، علی صادقی و امیر غفارمنش از بازیگران این اثر طنز هستند.

سعید آقاخانی که خود، نگارش فیلمنامه این تله‌فیلم را برعهده داشته، داستانش را در بلندترین شب سال روایت می‌کند و ماجرای یک هندوانه‌ای که توسط آدم‌های مختلف دست به دست می‌چرخد و وارد زندگی‌های مختلفی می‌شود. منتظر باشید

راستی امشب پرخوری نکنید ها!!

 

 

در این شب یلدا ز پیت گویم     به خواب و بیداری سخنت گویم      تو ای پری کجایی

 اینم یک آهنگ شب یلدایی از زنده یاد حسین قوامی " تو ای پری کجایی " دانلود کنید.

اینم ۲ تا screensaver یلدایی دانلود کنید:    یک      و       دو

شب خوبی داشته باشید ....

 

کتاب پرسپولیس

کتاب ضد ایرانی که فیلم شد مثل 300

 

 

 

 

پرسپولیس مرجانه ساتراپی درست مثل 300 فرانک میلر یک کمیک است که تبدیل به فیلم شده .

ساتراپی 38 سال پیش در رشت به دنیا آمد و چند سال بعد از انقلاب همزمان با شروع جنگ تحمیلی به تشویق پدر و مادرش به اتریش رفت.اوهم اکنون با نشریات معتبری مثل نیویورکر و نیویورک تایمز به عنوان نویسنده و طراح همکاری میکند.کتاب 3 جلدی پرسپولیس که انیمیشن سیاه و سفیدی هم از روی آن ساخته شد در کن پارسال مورد تحسین و تقدیر قرار گرفت.کمیک استریپی از ساتراپی است که به قول خودش تصویرگر خاطرات دختر 14 ساله سرکشی است که پس از انقلاب ناگهان خود را در تهران کاملا سنتی و مذهبی میابد.او که نمی تواند خود را با وضع موجود تطبیق دهد توسط والدینش به وین فرستاده می شود و تازه پس از استقرار در کشوری دیگر و رویارویی با فرهنگی جدید در میابد در کشورش چه ماجرایی در حال وقوع است.ساتراپی با کنار هم گذاشتن همه اتفاقات تلخ اجتماعی ایران , انقلاب را واقعه ای منفی معرفی می کندکه مردم ایران را به نومیدی مبتلا کرده.پرسپولیس از طرف کشور فرانسه به اسکار معرفی شده و منتقدان حدس می زنند که جایزه را هم ببرد.

و یک مصاحبه خنده دار:

ساتراپی در گفتگویی با "سالن دات کام" یکی از معتبرترین رسانه های آمریکا، درخصوص عقاید سیاسی خود نیز مطالبی را عنوان کرد. مطالبی که در جلسه او در سان فرانسیسکو نیزمطرح شد، و مورد توجه قرار گرفت (از جمله هنگامی که وی جرج بوش را دارای شباهت هایی با حکومت فعلی ایران دانست.)
خبرنگار سالن از او پرسید که برخی از محافظه کاران آمریکایی گمان می کنند، که بعضی از ایرانی های جوان غیرمذهبی خوشحال می شوند که آمریکا برود و آنها را آزاد کند. نظر شما در این باره چیست؟ ساتراپی درپاسخ گفت: "بر خلاف آن که آنها سعی می کنند به ما بگویند، دموکراسی کاغذ نیست که آن را به دیوار آویزان کنند و سپس بگویند، شما دموکراسی دارید. دموکراسی یک تحول اجتماعی و یک مقولۀ فرهنگی است. درست است که ایرانیان، خیلی بیشتر غیرمذهبی شده اند و برای دموکراسی آمادگی بیشتری دارند، اما باید خودشان برای به دست آوردن دموکراسی مبارزه کنند. تنها کاری که کشورهای دیگر می توانند انجام دهند، این است که این مبارزه را بفهمند و به آنها کمک برسانند.
امااین عکس واقعیتها را هم نشان می دهد!

 

 

 

درباره مرجانه ساتراپی