همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

درد دل


حاصلم درد دل است از دل بی حاصل خویش  به که گویم من دلسوخته درد دل خویش



نظرات 21 + ارسال نظر
ونوس سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://sadaf555,blogsky.com

سلام علی جان
وا چه سعر درد ناکی

سلام ونوس جان
آره .. یکم دردناکه همراه با غم فراوان ... امشب یکمی ناراحتم .. همین
مرسی که اومدی پیشم

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 ب.ظ

man baz up kardam.bodo bia bekhand

واقعا .. چه خوب
من نیومده می خندم

samira چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ http://www.gozashtakharinbar.blogfa.com

man baz up kardam.bodo bia bekhand

لیلی پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://hajkhanoom.blogsky.com

سلام خوبی شما؟
جرادروغ بکم این مطلبی که شماخوندی منم یه جای دیگه خوندم ازش خوشم اومدتصمیم کرفتم تو وبم بذارم
مرسی که به وبمن سرزدید
بازم بیشم بیاید
بای

سلام
ممنون .. شما خوبی؟
خوب این خیلی خوبه .. این کار شما یعنی گسرش مطالب خوب در دنیای وب ..
خواهش ... حتما
موفق باشی

سعیده پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

ما هستیم هنوز اگه درد دلی داری!!!!
همون طوری که من درددل می کنم و شماها به دادم می رسین و جوابمو می دین !
منم دوست دارم به دوستام کمک کنم و مخصوصا این که واقعا دوست دارم درد دل همه رو گوش بدم!
اگه خواستی بهشون گوش میدم!

دستت درد نکنه .. شما که همیشه هستی گلم .. ممنون
حتما سراغت میام ...
این خیلی خوبه و همیشه هم بهت گفتم که تو یه دوست خوب هستی که همیشه دوست داری به همه ی دوستات کمک کنی ...
مرسی عزیزم .. خوشحالم که دوستی مثل تو دارم .. ممنون

فروردین پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 ب.ظ

عکس و خوب و عمیقی و متاسفانه کاملا منطبق با واقعیت . این تصویر منو یاد عباس آقا و صغری در نمایشنامه چیزی شبیه زندگی حسین پناهی می ندازه اونجا یه زن به نام صغری است که داره با یه اسکلت حرف می زنه و در تصورش اون اسکلت شوهرش عباس آقاست .ان شاء الله که درست میشه
چرا ناراحت بودی دشمنت ناراحت باشه

درسته ..
پس این نمایش رو دیدی ... حیف که من ندیدم ..
چیزی نشده .. فقط دوست داشتم این شعر رو تو این زمان ثبتش کنم ..
ممنون عزیزم ..

کمال پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.workmoney.mihanblog.com

سلام
دوست عزیز
خوبی؟
من یه مشکل دارم اونم اینه که من پین کد سایت آنیاباکسم رو فراموش کردم و حالا که دوباره میخوام پین جدید بگیرم و اون پین رو به ادرس ایمیل می فرسته اما من وقتی ایمیلم رو چک میکنم .. چیزی نمی بینم .. چطور میتونم ایمیلم رو تو این سایت تغییر بدم ..
ممنون میشم کمکم کنی
مرسی http://hamshahrijavan.blogsky.com/
پاسخ شما : دوست عزیز قسمت اسپم ها رو چک کن واگه خواستی ایمیل شخصی رو در انباکس تغییر بدی می ری تو قسمت پروسنال نوشته پرسنال ایمیل اونجا هر ایمیلی خواستی می زاری فقط 48 ساعت طول می کشه تایید بشه

بانوی ناتمام پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ http://hastie.blogsky.com

الان خوبی؟

الان که آره ... خوبم .. مرسی

شکیبا جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ

زیاد غصه نخور این نیز بگذرد...
ای کاش میشد به دل یاد داشت دل نبنده...

خوش باشی

دل من زغصه خون شد ... دل تو خبر ندارد ؟!
مگه میشه ... ولی ای کاش می شد .. دل من دیوانه است این چیزها تو کتش نمی ره .. سواد هم نداره .. یاد نمی گیره

سلامت باشی

ثریا (قشنگ ترین دقایق در کنار هم..) جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ http://soraya90.blogsky.com

علی جانم چی شده

جانت به سلامت باد .. من کمی تا نصفه کمی ابری هستم همین .. شادی چند روزه دیگه ببارم .. چتر یادت نره ..

ثریا (قشنگ ترین دقایق در کنار هم..) جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ب.ظ http://soraya90.blogsky.com

خوب ابراز احساسات بسه میگم علی این چی بود اون دو روز من حالم خوب نبود بارم کردی ها خیلی نامردی حالا من برات دارم
حالا توضیح بده کی رفتی عکس گرفتی که این همه خودتو تونستی لاغر کنی کی این دختره رو اغفال کردی ببینم مگه تو اون روز خطبه عقدت با اون دوشیزه محترمه کرمه نخونده شد با این دختره ااینجا چی کار میکنی تو مه حالا واسه من گل میدی خوبه والا
ولی خودتو گول نزن اون همون جا رو موتو ر منظرته بیای نیای ماله تو خیلی هم دوستت داره جون خودم دروغم چیه اره زیاد ذوق زده نشو هیج جا نمیره
خوب دیگه من برم باید راضیش کنم تو هیچ خیانتی بهش نکردی تو هم پشت سر من بیا که خیلی خانومت واست دل واپسه

چقدر هم ابراز کردی ... !
من چیزی نگفتم که ... عجیبه ها ..
نمی بینی این عکس بعد از مردنم بوده ... دیگه تابلوئه .. اینقدر چاق شدی چشمات رفته روی هم که نمی تونی منو بشناسی ... دارم نگرانت می شم ..
اغفال ؟ اصلا به من میاد ازین کارها بکنم .. بی ادب
ازین حرفت خیلی ناراحت شدم . می بینی .
من کی واسه تو گل دادم ؟ الکی خودتو تحویل نگیر ... این گل اصلا اندازه شاّن شما نیست باید یه درختچه گل به شما داد ..
اون همونجوری تو سرکه نگهش دار تا ببینم وضعیتم با تو به کجا می سه ...

ثریا (قشنگ ترین دقایق در کنار هم..) شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:22 ب.ظ http://soraya90.blogsky.com

تو باز نظر منو تایید نکردی خوبه والا خیلی حسودی تو هم
حسودی
هم
چاقالو
هم
غمگین
هم
ولش کن بگو ببینم چرا نظرموتایید نکردی
توداری دبه در میاری اول من نظر دادم تازه کلی کیف کردم اول رسیدم بدون اینکه بهم بگی اپم
اصلا کی کیف کرده اول باشه خیلی منت هم داشته باشی من اول بیام اه
چه گیری به این اولو دوم دادی
ببین من نمیدونم چته اینقدر نارحت اپ کردی
ولی باور کن دلواپست شدم باز به خودت نگیری ها نکنه شکست عشقی خوردی بگو شاید واسه همینه یه کم لاغر شدی باز جای شکرش باقیه که باعث خیر شده این سنگ دلی که تو رو ناراحت کرده علی جان مراقب خودت باش

تو باز عجله کردی ...
خوب همین کارها رو میکنی چاق میشی دیگه .
دست شما درد نکنه .. حالا نوبت شماست این همه کلمه ی زیبا رو بارمون کنی ؟
نظرات شما باید کارشناسی بشن .. همینجوری نمیشه به گدار به اب زد و هر چی تو ذهن خستمون بود برا جواب بفرستیم رو ایر که ...
خوب دیگه الان یه جورایی پای احساسات اومده وسط و دیگه دلت خبر میده از سر درون .. چی دارم میگم
بالاخره حس شیشمت فعال شده چاقالو ..
بابا جان اول نیستی .. قبل تو 60 نفر دیگه نظر دادن که هنوز جوابی به اونها ندادم ... خیالت تخت .. اول نیستی
خوب دیگه یه موقع هایی آدم دلش میگیره .. ای خدا .. ای خدا

واقعا ؟ دلواپس من شدی ؟
نه بابا ما ازین شکست ها نمی خوریم .. باید شکست مسخره ای باشه .
اوووووووووووووه .. اگه یه مطلب گریه دار می نوشتم فکر کنم یه کتاب برام می نوشتی .. شنیده بودیم این خانومها از کاه کوه درست میکنن و خوشحالیم که دیدیم ... سنگ دل سنگ دل نباش دیگه
چشم .. مراقبم .

ثریا (قشنگ ترین دقایق در کنار هم..) یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ http://soraya90.blogsky.com

خودمونیم ما از کاه کوه میسازیم خودتو ببین من یه صفحه نوشتم تو سه صفحه جواب براش داری

برای اول بودنمم زیاد مهم نیست من اومدنم برای تو باید مهم باشه نه اول بودنم و خودمم میدونم که برات خیلی مهمه که بیام پس خیالم راحته

خوب دیگه نمیشه که جواب کوه رو با کاه داد دیگه ...
البته شما از کاه کوه می سازین .. این منظورم بود .

بابا شرمندمون نکن دیگه .. همینجوری شر شر عرق داره از سر روم میریزه پایین ... اول بشی اخر بشی دوست داریم ..
حس ششمت هم که خوب کار می کنه .. شیطون

سعیده یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

پس هر وقت که خواستی من هستم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مرسی عزیزم ... روت حساب می کنم

ونوس دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://sadaf555,blogsky.com

الیه بگردم نبینم رو دلت غم نشسته باشه امیدوارم که همیشه لبت خندون باشه و پست های پر انرژی بزاری و از این پست های غم ناک نزاری راستی هیچی

خدا نکنه
مرسی عزیزم .. ممنون . قربونت برم ..
چی هیچی؟

ونوس جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ق.ظ http://sadaf555,blogsky.com

بعدا شاید گفتم

بعد شاااااااااید ؟! همین الان بگو ...زووووود باش

ونوس شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ http://sadaf555,blogsky.com

نمی گم!!!! تا حسابی کنجکاو بشی

بگو دیگه .. من از انتظار متنفرم ..
من میدونم که خودت هم یادت رفته که قرار بود چی بگی ... کنجکاو شدم

ونوس سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://sadaf555.blogsky.com/

من یادمه به تو نمیگم ...
خب چون پسر خوبی هستی می خواستم ببینم ساکن کجایی

بی تربیت ...
من ساکن تهران .. محله ی تهرانسر
همین ... من خیلی پسره خوبی هستم

ونوس سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

چی گفتم که بی تربیت شدم
ایول ... جدی می گی
اره دیگه نه پس چی فکر کردی چی می خوام بپرسم... صد البته که تو خوبی

تازه بی ادب هم هستی ...
نه ... راست میگم .. ذوق زده شدی؟
هیچی گفتم نون اضافه ای چیزی نمی خوای؟
مرسی عزیزم .. تو هم خوبی

ونوس شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:51 ق.ظ

ببین علی اگر اینجوری پیش بریم من دیگ نقاشیت رو نمی کشم ها
نه چی بود دیگه/ ذوق زده که نه اصلا
مگه ساندویچ می خوای بدی که نون اضافه بخوام
خواهش عزیزم ... نه به خوبی تو

اِِِاِاِاِاِ .. چه زود ناراحت میشی تو ... تو اصلا نمی خوای منو بکشی .. هی داری طفره میری ...
جدی نمی گم دیگه .. راست میگم .. معلومه ..

ساندویج هم میدیم شکمو .. شما جان بخواه
دیگه لوسم نکن

ونوس شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ

خب تو ناراحتم می کنی دیگهچرا می کشم نگران نباش
چیرو جدی نمی گی... خب مگه گفتم دروغ می گی؟؟؟ کو کجاش معلومه
نه تازه شام خوردم اصلا جا ندارم... خب جونت رو بخوام بعد بیام با کامنت های کی خوشحال بشم خستگی از تن بیرون بشه
باشه لوس نشو

نازت میکنم .. باشه .. خوبه؟
می کشم .. می کشم .. پی کی؟ من خسته شدم نگرانترم نکن

جدی رو جدی نمی گم ... کلا بی خیال این قضیه شو ..باشه
یعنی نمی خوری ؟
واقعا .. دختر اینجوری حرف نزن من یه جوری میشم .. منم همینطوریم تا میام خونه قبل از همه چیز باید بیام ببینم امروز برام چی آوردی عمو زنجیر باف ... من خستگی رو از تنت بیرون میکنم .. چه میکنه این علی ... تازه قولنج های من شکسته میشه وقتی کامنت هات رو می خونم ...
چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد