همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

همشهری جوان

وبلاگی متفاوت برای جوانان

وصیت نامه وحشی بافقی

وصیت نامه وحشی بافقی 



روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــتت

نظرات 12 + ارسال نظر
ونوس سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ق.ظ http://sadaf555,blogsky.com

سلام علی اقا
شعر زیبایی بود و خواندنی ولی چه شود هااا

سلام عزیزم
مرسی .. چه شود؟ یعنی چی که چه شود ؟
من که شعر رو نگفتم که باید از خود وحشی بپرسی یعنی که چه شود ..

حسین سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ http://Ho3iin.blogsky.com

جالب بود برام امدم اینجا منم همین شعر رو نوشتم تو وبلاگم ...

سلام
ممنون عزیزم .. خواهش می کنم ..

مژده چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ق.ظ http://www.mojhde.blogfa.com

چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید
خاک تن من به باده آغشته کنید
وز کالبدم خشت سر خون سازید

سعیده پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

فک کنم وافقی خیلی دپسرده شده بوده وقتی که داشته اینارو می گفته!!!!!!!

ارهع موافقم ... انگار شکست عشقی خورده بوده ...

فروردین پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ب.ظ

بسیار زیبا
یه شاعر دیگه هم هست غزلی بدین مضنون داره که اسمش یادم نیست اما مرحوم عالی نژاد در کاست های خودش با نوای زیبای تنبور اونو خونده

من که لذت بردم ...
ممنون
باید اون هم خوندنی باشه ... ممنون از اطلاعاتی که دادی

ونوس دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://sadaf555,blogsky.com

فکرش رو بکن تو مراسم کفن ودفن یه همچین برنامه های داشته باشیم از این لحاظ گفتم چه شود خب حالا من وحشی رو از کجا پیدا کنم مرده بنده ای خدا که ازش بپرسم

خوب مراسم قشنگی میشی که
خوب از من بپرس

ونوس جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ق.ظ http://sadaf555,blogsky.com

خب حالا بگو دیگه

خوب بپرس تا بگم دیگه

ونوس شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ب.ظ http://sadaf555,blogsky.com

اون چی که وقتی از کوه میر بالا ۴ تا پا داره وقتی میاد پائین ۳ تا پا داره


خوب این سوال واقعا تخصصیه ... تو هم گشتی و گشتی یه سوال پیدا کردی ها ...
حالا اگه جواب ندم چیکار می کنی؟

ونوس سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://sadaf555.blogsky.com/

خب دیگه می تونم / اگر جواب ندی میام ریز ریزت می کنم به قطعات مساوی تقسیمت می کنم

من گفتم که شما هنرمندی .. توانایی واقعا .
ریز ریز .. دلت میاد نامرد
اگه تیکه تیکم کنی اونوقت تمام تیکه هام خواهان تو میشن .. می افتی تو دردسر .. الان که یه تیکه ام برات بهترم ها .. حالا خود دانی

ونوس سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ

خب دیگه اینجوری تعریف نکن
خب الان که فکر می کنم می بینم که نه دلم نمیاد
اووووووووووه مای گاد بیگی منو خب پس چون من درد سر دوست دارم ریز ریزت می کنم چون همه تیکه هات می خورن به بن بست

خوب تعریف کردنی رو باید تعریف کرد دیگه .. چه جوری تعریف کنم؟
میدونستم که دلت نمیاد .. تو پشت اون چهره خشنت یه قلب مهربون داری
نیفتی حالا .. ذوق نکن شوخی کردم .. برای خالی نبودن عرضه عرض کردم
تو انگاری سرتدرد میکنه برا دعوا و ریز ریز کردن .. یه نیم کیلو سبزی قورمه میخرم بشین خوردشون کن .. از من بکش بیرون

چه شود اونوقت .. تیکه های من و تو و یه کوچه بن بست .. راه فراری هم نداری ... دیگه نوبته منه

ونوس شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

با لطافت تعریف کن
خب پس کاری نکن دلم بیاد ها تو فال گیری مگه
پس تو چیکاریی هان هان چرا مواظبم نیستی اصلا من دیگه باهت حرف نمیزنم عرض و طولت پر شد
خیلی زیاد اول تو رو ریز می کنم / بعد مگه من چی کارت کردم بی ادب شدیهیچی انتفاقی نمی افته چون هیچ کدوم از تیکه هات بهم هم نمیرسه مگه نوبیتیه حالا دیدی خودت دزد دریایی شدی

گوشت رو بیار جلو ...
دلت بیاد با دل من با هم برن دنبال بازیشون ... چیکارشون داری اخه تو ..
منو فالگیری من قلب شناسم
خوب تو که دستت رو نمی دی به من .. بیا جلو
تو حرف نزنی ؟ شوخی قشنگی بود . طولش اره اما عرضش نه ..

ریز کن دیگه .. ببین چطوری تو اون کوچه بن بسته می ریزم رو سرکولت ...
بهت نمی رسم .. خوهی دید .. راه فراری پیدا نمی کنی ..
خوب دیگه نوبت منه دیگه .. الان سه کنج کوچه گیرت اوردم .. از ترس قرمز شدی ... اما من که دلم نمیاد ازارت بدم ... ریزت کنم ؟ نه .. اصلا .. میتونی بری .. منو با همه ی ریزهام تنها بگذار

کمال همنشین در من اثر کرد ...

ونوس شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ

وای علی خدا خفت نکن
خب الان همسایه ها میگن این دختر خول شده اومد تو خونه خودش با خودش می خنده و ریسه میره از خنده
من دلم رو که با دل تو نمیفرستم بیرون خطرناکه میگرننشون اون قلب شناسیتوووووووووو
خب الان اینجوری گفتی اصلا خجالت رو میزارم کنار ریز ریزتم باز ریز ریز می کنمعمرا منو کنج دیوار بتونی گیر بندازی چون خودت گیر افتادی
خب همنشین خوب شوخی می کنی ها

ببخشید ... دستتو از دور گردنم بردار .. باشه دیگه هیچی نمی گم

بیا گل بودی به گلدونم هم اضافت کردن ... تا کور شه چشمشون نتونن ببین خنده ی تو رو ... اینقدر گریه کردی که یه روز هم داری میخندی همه تعجب میکنن ...
غلط کردن که بگیرنشون .. میرن یه جای خلوت .. دل میدن و قلوه میگیرن .. تو نترس ... خواهش می کنم

آخ جون دارم زیادتر می شم .. زود باش ریز ترم کن من دوست دارم به دست تو ریز بشم
من نمی تونم ؟! می تونی یه بار امتحان کنی .. تا ببینی با چشمای خودت .. من مشکل ندارم .. بیا کنج دیوار تا نشونت بدم . آخ جون گیر افتادم

اثر کرده دیگه البته به ژای شوخی های شما نمی رسه خانوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد